یادداشت اختصاصی/ علی برزنونی

نامه‌ای دیگر برای جوانان آزاداندیش و هویت‌جو

جوان خصایل ویژه‌ای دارد که مهم‌ترین آن‌ها به تعبیر رهبر فرزانه، «انرژی و امید و ابتکار» است که اگر آگاهی و ایمان نیز بر ان افزوده گردد، جوان را تبدیل به هسته دانای توانایی خواهد کرد که در کنار دیگر جوانان، شبکه بزرگی از خلاقیت‌ها را با نگاه آینده‌نگارانه و امیدوار به فضل و رحمت الهی سامان خواهد داد.
کد خبر: ۶۰۶۰۲
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۱ - 01December 2015

نامه‌ای دیگر برای جوانان آزاداندیش و هویت‌جو

به گزارش دفاع پرس، محمد علی برزنونی عضو هیأت علمی دانشگاه جامع امام حسین علیه السلام، در یادداشتی اختصاصی برای خبرگزاری دفاع مقدس نوشت:

در روز 8 آذر 94 نامه امام حکیم انقلاب خطاب به عموم جوانان در کشورهای غربی صادر شد. این نامه تداوم عالمانهی نامهی پیشین مقام ولایت عظمای امر است که سال گذشته خطاب به جوانان اروپا و امریکای شمالی صادر کرده بودند. در باب این نامه و نامهی پیشین، مطالب زیادی نگاشته شده و هنوز هم جای کار دارد.

میتوان از دیپلماسی دعوت حکیمانه به آزاداندیشی در تعقیب سنت نبوی و حرکت حکیمانهی امام راحل در نامه به گورباچف سخن گفت.

میتوان از زمینهی بروز و ظهور هر دو نامه در پی انفجارهای تروریستی وحشیانه و دیپلماسی تبدیل تهدید به فرصت نام برد و در باب آن نوشت.

میتوان از تغییر بازیگری و رویآوردن به دیپلماسی عمومی و افکار عمومی نگاشت که به جای دولتها و رهبران ریاکار و متظاهر و فریبکار، ملتها و افراد مورد خطاب قرار میگیرند.

میتوان از مقابله با دکترین خطرناک اسلامهراسی سالیان پیش غربیان و اینک اسلامستیزی آنان با تکیه بر اقدامهای سیاسی و رسانهای و.... نوشت که با آگاهسازی خرد جمعی مخاطبان و تبیین عمیقتر و دقیقتر تروریسم، و چرایی پیدایی و چگونگی گسترش آن در نامه همراه است و در کنار آن، به راهبرد عقیمسازی تلاش غیرانسانی تکفیریهای صهیونیستی و وهابیهای تکفیری و تروریستهای افراطی اسلامنمای غربساخته اشاره کرد و آن را مقابلهای فعال در مقابل تصویرسازیهای خشن، تنفربرانگیز، غلط، جعلی و مخدوش از اسلام به تمام جهان دانست که به مدد رسانهها و شبکههای اجتماعی در جهان منتشر میشود.

میتوان آن را واکنشی فعالانه، بههنگام و حکیمانه نسبت به پروژهی اسلامستیزی جدید قلمداد کرد که تلاش میکنند مسلمانان را در غرب شهروند درجهی دوم جلوه دهند و با قانونیکردن آن بهویژه در فرانسه که مهد دموکراسی است و کاملاً ضد آن عمل میکند، با رشد روزافزون اسلامگرایی مقابله کنند و هشدار چندسال پیش واتیکان را که آیندهی اروپا از آن اسلام است، جدی بگیرند.

میتوان از تلاش این نایب امام معصوم علیه السلام از وحدت شیعه و سنی و فرق اسلامی و کوشش برای یکپارچهسازی آنها در مقابل طبلهای پر سر و صدای تفرقهها در داخل و خارج پرده برداشت و از تشیع انگلیسی و تسنن امریکایی و... سخن گفت.

میتوان از تکنیکهای متعدد رسانههای صهیونیستی و استکباری و فریبنده برای از بین بردن آثار این نامهها سخن گفت و از بایکوتها و سانسورها و حذفهای هدفمند و تقطیعهای گزینشی و غرضآلود و تحریف و اهمیتزدایی از پیام و صاحب پیام و ... نوشت و مصادیق آن را در رسانههای قلم به مزد واکاوی کرد.

میتوان محورهای قدرتمند و الهامبخش پیام امام حیِّ انقلاب را به عنوان نقشهی راه ومرامنامهی تعامل با پیروان سایر ادیان تجزیه و تحلیل کرد و آن را آغازی برای یک گفتگوی دوطرفه برای از بین بردن سوء تفاهمها و راستکردن کژیها و نشاندادن تصویر درست اسلام قلمداد کرد و به جای دم زدن از مصاف بیپایان و جنگ تمدنها، از گفتگوی بین ادیان سخن گفت و اسلامهراسی را به اسلامشناسی تبدیل کرد.

میتوان آن را در راستای تفکر انتقادی غرب و نقضهای آنان بر عقل مدرن در جنبههای فلسفی و نظری و حتی عملی قلمداد کرد که به نقد مدرنیته روی آوردهاند و با تجدد ستیزه میکنند و بحرانهای معرفتی و ارزشی را فریاد میزنند و از اقتصاد فروریختهی غرب دم بر میآورند و ناخشنودیهای عملی در عرصههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و... آنان را نیز مصداق آن معین کرد که نمونهی عینی آن جنبش وال استریت و برخی مقابلهها در جای جای کشورهای غربی است.

میتوان از تسلط امام بر ادبیات و مطالعات انتقادی تاریخ غرب معاصر و استعمار کهن و نو و فرانو یاد کرد و تاریخ خفتبار و سراسر شکست و نکبت و نیرنگ و دروغ و جنایت و خیانت غرب مدرن و سران استکباری آن را یادآوری کرد که برای بشریت امروز، ارمغانی جز خشونت و نابودی، جنگ و خونریزی، قتل و کشتار آن هم در ابعاد بسیار وسیع نداشته است و در مقابل نیز از غربشناسی ناقص روشنفکران داخلی یاد کرد که با تصویرسازی آرمانشهری از غرب، روایتی سطحی و احساسی از آن ارائه دادهاند و متأسفانه هنوز که هنوز است این روایت بیدرایت در دانشگاهها و کتب ترجمهای ما تکرار میشود و رمانهای فراوانی در این باب به نگارش در میآید و چهرهی غرب را بزککرده به مخاطب نشان میدهند.

میتوان آن را دفاعیهای دردمندانه دانست از اسلام و بالاتر از آن، انسانیت و بشریت مظلوم که این روزها کلاً به فراموشی سپرده شده است و بحران انسانشناسی نیز موجب بحران در علوم انسانی شده است و....

میتوان آن را اقدامی بهجا در مقابله با ایرانهراسی و صدور تصویر درست از ایران دانست که به جای نگاه غربستیز، نگاه استکبارستیزی را از ایران مخابره سازد و به روابط ظالمانه و تحمیلی و سنت ارعاب و تهدید استکبار بتازد، روابطی که تاکنون سران کشورهای غربی نمایندهی آن بودهاند و اینک با وارونگی در عالم سیاست نوین روبرو هستیم و مزورانه، حتی جای متهم و شاکی را نیز تغییر دادهاند.

 میتوان از تأخر تاریخی و فرهنگی روشنفکران و متفکران و سیاستمداران غربی سخن گفت که به عنوان یک تاکتیک فعال و سیاست دقیق همواره عمل میشود و راه را برای خامسازی مخاطبانخود در کشورهای مورد استعمار فراهم میسازد.

در باب این هر دو نامه، مطالب فراوانی توسط دوستان و اندیشمندان به نگارش در آمده است، اما مایلم در این فرصت کوتاه، از منظری دیگر به آن نگاه کنیم.

در هر دو نامه، خطاب با جوانان است. چرا حضرت امام خامنهای مد ظله العالی در هر دو بار خطاب به جوانان نامهی مستقیم و رو در رو نگاشتند؟

نمیخواهم در این یادداشت به ویژگیهای جوان و جوانی بپردازم، فقط به تذکار یک نکته بسنده میکنم و آن شورانگیزبودن این فصل ویژه در طول زندگی انسان است. به تعبیر قرآن کریم و مجید الهی، آدمیان در میان دو ضعف و ناتوانی آفریده شدهاند: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (روم: 54)

قصد تفسیر یا توضیح این آیه را ندارم. اما نمیتوانم از ترسیم تفکرانگیز و واقعى فراز و نشیبهاى زندگى انسانی و مراحل چندگانهی آفرینش و رشد و شکوفایى و درنهایت افول او بگذرم که بهترین راه شناخت ذات اقدس الهی نیز تفکر در خویشتن خویش است و این تفکر هم ابعاد روحی و هم ابعاد جسمی آدمی را در بر میگیرد. قدرت بىکران الهی در آغاز، آدمیان را ناتوان و سست آفرید، به گونهای که وابسته به دیگران است و بدون دیگری توان زندگی و ماندگاری و حیات از او ساقط است؛ چرا که از خود او هیچ تلاش و تحرّکى ساخته نیست.آنگاه پس از آن مرحلهی کودکى و ناتوانى و وابستگی مطلق به دیگری، نیرویى به آدمی ارزانى داشت و بهار جوانى و اوان شکوفایى و زمان توانمندى و فصل نشاط و هنگام شادابى از راه میرسد. و چه ارزشمند است که آدمی در این بازه از حیات خویش، قدر بخویش بشناسد و بر صدر حیات معقول خویش بنشیند تا آن هنگام که پس از جوانى و بهاران زندگى، دگرباره سستى و ناتوانى دوران پیرى و سپیدمویى بر آدمی روی آورد، حسرت بهرهبری درست از فرصت را نصیب خویش نسازد و به تعبیر قرآن کریم و مجید الهی، دچار خسران نگردد.

از این رو این فصل، سراسر شور و نشاط و طراوت و شادابی است و باید از آن بهره برد. امام حکیم انقلاب نیاز اصیل انسان امروزی را خوب میشناسد و به دنبال هویتبخشی به جوانانی است که در گیرودار مدرنیته و گرفتاریهای ناتمام آن در غرب امروز، دچار خودفراموشی شده است و استکبار جهانی بر طبل غفلت و سادهاندیشی آنان میکوبد. جوانانی که آیندهی ملت و سرزمینهایشان از آنها است و با درسگیری از خوبان تاریخ و روزگار امروز و عبرتاندوزی از بدان تاریخ و این روزگار در این دورانی که ناملایمات فراوانی در همه جای گیتی فراگیر شده است، میتواند و باید راههایی نو برای ساخت آیندهی خود و جامعهی خود بیابند. امام حکیم انقلاب میکوشد جوانان امروزی را در دنیای سرگرمکننده و پر زرق و برق غربی، بیدار سازد تا مبادا تقلید خام از رسانههای دیداری و شنیداری و تصاویر واقعیتسوز آن رسانهها و داستانسراییهای غرضآلود آنان را در باب زمان و زمانه باور کنند و در قفسی گرفتار آیند که ظاهر آن بزرگ است و پریدن محدود را به دنبال دارد، اما درواقع، جز خیالی بیش نیست. دامهای تنیده در دنیای فریبندهی امروز، نباید نوجوان و جوان آیندهساز را اسیر خویش سازد و آنها را از حرکت استکمالی خویش دور نماید.

جوان خصایل ویژهای دارد که مهمترین آنها نیز به تعبیر رهبر فرزانه، «انرژی و امید و ابتکار» است که اگر آگاهی و ایمان نیز بر ان افزوده گردد، جوان را تبدیل به هستهی دانای توانایی خواهد کرد که در کنار دیگر جوانان، شبکهی بزرگی از خلاقیتها را با نگاه آیندهنگارانه و امیدوار به فضل و رحمت الهی سامان خواهد داد.

جوان امروز در غرب و در هرجای دنیا، پرسشگر است و این خصلت ذاتی اوست. کنجکاوی زیبندهی بشر است و همین ویژگی او را به تلاش و جستن و یافتن میکشاند و خلاقیت را در او زنده میدارد. بیتردید یکی از پرسشهای جوان غربی امروز آن است که در این وانفسای دنیای پر فراز و نشیب مدرن، رفاه و آسایش نسبی در بسیاری از جوامع پدید آمده است، اما آرامش را باید در کجا جستجو کرد؟ امنیت وعدهدادهشده کجاست؟ آیا میتوان آرامش را در جنبشهای نوپدید دینی بازجست که لحظه به لحظه در کشورهای غربی رو به ازدیاد است؟ آیا نمیتوان از تلاش امام حکیم انقلاب برای احیاگری ابعاد مغفول هستی در این تمدن غربی دم برآورد و گرایشهای روزافزون غربیان را به ادیان و آیینها و جنبشهای نوپدید دینی نشانهی عطش پایانناپذیر آنان برای یافتن حقیقت قلمداد کرد.

این حقیقت کجاست؟ کدام معنویت و عقلانیت، میتواند این کشتی پرشتاب را در این دریای نا امن، به ساحل ایمن نجات و رستگاری برساند؟ راستی چرا دموکراسی و لیبرالیسم، به جای مشارکت فعال و آگاهانهی مردم در امور دنیا و آزادگی، غفلت و خوشباشی و روزمرگی و خشونت و بی بندوباری را در این جوامع به ارمغان آورده است؟ اساساً چرا بسیاری از کسانی که به تکفیریها میپیوندند، از همان کشورهای غربیاند و پرورشیافتهی همان سرزمینهایند؟ با تناقضهای گفتاری و رفتاری سران کشورهای غربی در باب تروریسم خودساخته چه باید کرد؟ راستی اگر مسیحیان،مسیحیت را دین صلح و مظهر عشق میدانند، این عشق و صلح را باید در کجا یافت؟ گذشته از جنگهای صلیبی و جنایاتی که به نام مسیحیت شد و گذشته از ماجراهای تلخ انگیزاسیون، چرا امروزه کشورهای اسلامی چنین به خاک و خون کشیده شدهاند؟ چه کسانی مسبب این کارهایند؟ چه کسانی تکفیریها را پروریدند و حمایت کردند و می کنند؟

به یاد دارم با برخی از اندیشمندان اروپایی در مدت سهسالهی حضورم در یکی از کشورهای اروپایی در این باب سخن میگفتم. ماجراهای سوریه و تکفیریها و النصره و... تازه شروع شده بود. به آنان توضیح دادم که سران امریکا و کشورهای غربی، چگونه توانستند خیزشهای بیداری اسلامی را به بیراهه بکشانند و از آن بهرهبرداری فرصتطلبانه بنمایند و وظیفهی روشنفکران غربی چیست. توضیح دادم که چرا در میان این کشورها، یک راست سراغ سوریه رفتهاند که حامی لبنان و فلسطین و مقاومت است. گفتم که این تکفیریها ساخته و پرداختهی خود غربیها هستند و این آتشی که برافروختهاند، دامان خودشان را نیز خواهد سوخت. گفتم که این مار در آستین غرب پرورش یافته و خود غرب را هم نیش خواهد زد. یکی از آنان گفت: درست است که امریکا و غربیان از آنها حمایت میکنند، اما خودشان ساختهاند و خودشان هم نابود خواهند کرد. گفتم: نهالی را که در سرزمین خود کاشتهاند و ثمرههای مسموم آن را به دیگر کشورها صادر میکنند، روزی ریشه خواهد دوانید و درختی تناور خواهد شد و ریشه و تنه و شاخ و برگ و ثمرهی مسموم آن، خانهی خودشان را خراب خواهد کرد. آنگاه کندن این درخت، آسان نخواهد بود. به تعبیر ضرب المثل ایرانی:

چاهی مکن بهر کسی      اول خودت، دوم کسی

در کشورهای اروپایی دیدم که بحران هویت با همه بازی میکند. دیدم که غربیان برای این مشکل بزرگ، هیچ کاری نکردهاند مگر آنکه نوجوان و جوان را سرگرم بازی کنند و با مشغولکردن آنها در روز و شب، قدرت تفکر در باب خویشتن را از آنان سلب کنند و سؤالهای بنیادین انسانی «من کیستم، در کجایم، از کجا آمده ام، چرا این جایم و به کجا خواهم رفت» را بیجواب بگذارند. جوان غربی لحظهلحظههایش درگیر است، اما درگیریهایش آگاهانه و آزادانه نیست، هویتسوز است نه هویتساز. نیاز به بازیابی هویت خویشتن دارد و این نامه، به درستی انگشت تأکید بر این نیاز جاوید جوان؛ یعنی هویت نهاده است. همهی آن سؤالها و بسیاری از سؤالهای دیگر، اگر پاسخ درست نیابند و بهموقع پاسخ داده نشود،بحران فراگیری خواهد شد که پردامنه و مخرب است.

بر این اساس، این نامه فصل جدیدی را پیش روی جوانان و آیندهسازان در جوامع گشوده است تا به بازیابی هویت خویش بپردازند. لحن آرام، شیوهی زیبا و غیرمستقیم و غیرمتکبرانه و ادبیات ملایم، پیامبرانه و پدرانهی امام حکیم انقلاب در نامه، با کاربرد کلمات مناسب و روشی محترمانه، مخاطب خویش را به جای تهدید و خشونت و غضب و عتاب، به چالش آگاهانه و اندیشهی آزادانه و جستجوی درست فرا خوانده است. قدرت کلمات جذاب و تأثیرگذار و سحرانگیزی واژههای عالی و متناسب با چینش حکیمانه در این نامه و نیز نامهی پیشین، چنان است که تو گویی با رقص قلم حکمت، معانی متعالی را در بند خود کشیدهاند و مخاطب را به غور و اندیشهورزی در آن فرا میخواند. تو گویی واژهها در خدمت معانی و احساس متعالی است که در فحوای جملات حکمتآموز، به نمایش در آمده است و باید در آن اندیشید و از آن درس آموخت و عبرت فرا گرفت.

در پایان، خوب است به دو نکته، اشارتی داشته باشم.

اول. صدور این نامه در ایام اربعین حسینی، ما را به یاد پیامآوران انقلاب خونین و ماندگار سالار شهیدان در کربلا میاندازد. امام سجاد علیه السلام و نیز زینب کبرا سلام الله علیها دو پیامآور راستین نهضتعاشورایند و با روشنگریهای خود، توانستند بر تاریکیهای زمانه غالب آیند و توطئههای امویان را در خاموشکردن چراغ اسلام، برملا سازند. جا دارد که ما نیز با توجه به این همزمانی، وظایف خویش و نخبگان و سیاستمداران و اندیشمندان و رسانهها در باب انتشار پیام با سرعت و ماندگاری مناسب و نیز تبیین آن بدون ابهامآفرینیهای معمول را فراموش نکنیم، به گونهای که با تولید انبوه ادبیات نزدیک به این نامهها و فراوانی هدفمند در راستای این پیام، با شیوههای مختلف، هم از صحنهی گفتگوهای روزآمد خارج نشود و هم موجب عادیشدن آن نشود و هم بتواند در برابر تلاشهای امویان جدید و وهابیان و تکفیریهای صهیونیست، چراغ اسلام راستین را فروزان نگاه دارد و شاخصهای اسلام حقیقی را بنمایاند.

دوم. اگرچه مخاطب اولیهی این نامه، جوانان غربی هستند، اما چه خوب است که جوانان پاکطینت این کهن مرز و بوم نیز بارها و بارها آن را بخوانند و به فحوای آن پی ببرند. جوان امروز ما اعم از مهربانوها و مهربانهای انی سرزمین جاوید، نیز نیازمند همین آزاداندیشی است. او نیازمند هدایتگری این پیر سکاندار انقلاب اسلامی است تا کشتی انقلاب را در این دریای متلاطم شرق و غرب، در صراط مستقیم الهی نگاه دارد و پرچم پر افتخار آن را با رهبری حکیمانهی زعیم زمان، به دست صاحب اصلی این انقلاب آن حجت زمان و امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف برساند.

نظر شما
پربیننده ها