نگاهی به زندگی و تلاش های آیت الله شهید حاج آقا مهدی شاه آبادی

الگویی بی بدیل

مبارزات این روحانی شجاع با نظام طاغوت، از همان آغاز نهضت اسلامی و با شروع فریادهای اعتراض امام علیه ظلم و جور آغاز می گردد و او به عنوان عنصری فعال، از همان لحظات اول مبارزه، به یاری امام زمان خود می پردازد و از هیچ خدمتی در این زمینه فروگذار نمی کند.
کد خبر: ۲۷۵۷۶
تاریخ انتشار: ۱۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۱ - 09September 2014

الگویی بی بدیل

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، شهید شاه آبادی پوینده ای از خیل سالکان راه حق بود که حتی یک لحظه نیز از تلاش و حرکت بازنایستاد. این گونه است که 26 سال از عروج خونین آن عاشق ولایت، به سوی آسمان ها می گذرد و هنوز نامش بر تارک هر ذهنی می درخشد؛ که شاه آبادی همیشه الگویی بی-بدیل برای دیگر رهروان خواهد بود. متن ذیل با نگاهی به معدود منابع موجود درباره زندگی آیت الله شهید شاه آبادی، به ویژه «استادزاده»، بازنویسی و تنظیم شده است.

خاندان شهید شاه آبادی
روحانی مبارز، خطیب توانا، یار باوفای حضرت امام(ره) و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، آیت الله شهید حاج آقا مهدی شاه آبادی، در سال 1309 هجری شمسی در بیت معزز حضرت آیت الله العظمی آقا میرزا محمدعلی شاه آبادی(ره)، از تباری پی در پی روحانی، در شهر قم دیده به جهان گشود. مادرش بتول خانم نام داشت و این پسر، در حالی در خانواده ای دین دار و عالم  پرور به حیات دنیوی پای نهاد که دوران اوج اختناق رضاخانی و مبارزه با شعائر اسلامی و شیعی در تاریخ معاصر به شمار می رفت.

مهدی کوچک، در بیت بزرگ مردی پرورش یافت که خود از ستون های دین، عرفان و سیاست به شمار می رفت و علاوه بر رسیدن به مدارج والای علمی و تربیت شاگردانی بزرگ و آینده ساز همچون حضرت امام خمینی(ره)، از پرداختن به سیاست و متعاقب آن تلاش برای تحقق احکام اسلامی در جامعه شیعی ایران غافل نبود.
مهدی، چهار ساله بود که به همراه والد بزرگوارش به تهران عزیمت کرد. از این زمان تا سن شش سالگی به مکتب خانه امام زاده یحیی(ع) وارد شد و به مدت دو سال به فراگیری مقدماتی قرآن کریم پرداخت. در سن شش سالگی به همراه دو برادر دیگرش در مدرسه توفیق حضور یافت و دوره دبستان را تا 12 سالگی پشت سر گذاشت. با توجه به هوش والا و خلاقیت ذهنی و موروثی  اش، در کنار خواندن دروس آموزشی و پرورشی در مدرسه، به موازات، بر زمین ادب بوسه می زد و در خدمت ابوی بزرگوارش که منزل را به مدرسه ای بارز و مؤثر برای فرزندان خود تبدیل کرده بود، علم صرف و سایر مقدمات ادبیات عرب را از معظمٌ له فرامی گرفت.
در سن 14 سالگی در سال 1323 هجری شمسی، با هدف ادامة تحصیل علوم قدیمه به مدرسه مروی پای گذاشت. او خیلی زود و در سن 18 سالگی در محضر پدر ارجمندش و به دست یکی از اجلة سادات، ملبس به لباس مقدس و گران قدر روحانیت شد، اما شیرینی این توفیق با ارتحال ابوی بزرگوارش(ره) به عالم بقا، به تلخی بدل گشت، آن هم پدری چون حضرت آیت الله العظمی شاه آبادی که به غیر از جایگاه والد بودن، مربی، معلم، استاد و مرادی کم نظیر بود. هر چند که این تلخی چندان به درازا نکشید و مهدی جوان پای در رکاب مبارزه و همراهی با مرادی دیگر، همچون حضرت امام خمینی(ره) که در عرفان شاگرد ابوی بزرگوارش بودند نهاد و در همین مسیر قد برافراشت. با گذشت دو سال از ارتحال والد گرامی اش، در سال 1330 هجری شمسی، برای تداوم در امر آموختن علوم اسلامی، به مهد علم، تقوا، مبارزه و قیام ـ شهر قم ـ عزیمت کرد. در سال 1331 مجدداً و به طور موقت، برای اتمام دورة تحصیلی دبیرستان به پایتخت برگشت و با وجود هوش و استعداد کم نظیری که داشت، چهارده ماهه، توانست دورة دبیرستان را به پایان برد.

این دوره مقارن با ایامی بود که ایران زمین دستخوش نهضت ملی شدن صنعت نفت و اتفاقات بعدی آن تا کودتای ننگین و آمریکایی ـ انگلیسی بیست و هشتم مرداد 1332 بود. شیخ شهید نیز همچون اکثریت قریب به اتفاق نیروهای مذهبی و دینی دل در گرو فعالیت ها و راهبردهای آیت الله مرحوم حاج سید ابوالقاسم کاشانی(ره) داشت. در ایام پس از کودتا بود که شهید شاه آبادی نخستین بار در زندگی سراسر مبارزه، جهاد، زندان، تبعید و تلاش های روزافزون و مضاعف خویش دستگیر و روانه زندان رژیم پهلوی شد. این زندانی شدن نخستین، اما دیری نپایید و آقا مهدی جوان به سرعت در مهر ماه 1332 راهی شهر قم شد و تحصیل در علوم قدیمه را از سر گرفت. هوش سرشار و ذهن خلاق او باعث می شد تا همچون همیشه، هر دوره درسی را به سرعت به پایان برساند. در این دوره آقا مهدی شهید، دروس رسائل را از مرحوم آیت الله علی مشکینی(ره)، مکاسب را از حضرت آیت الله ستوده(ره)، کفایه الاصول را از مرحوم آیت الله مجاهدی(ره) آموخت و به جز این ها شرح منظومه و اسفار را نیز فراگرفت.
ایشان فقط 25 سال سن داشت که در سال 1334 شمسی دوره سطح را به پایان برد و درس خارج فقه و اصول را از محضر مبارک حضرت امام خمینی، حضرت آیت الله العظمی بروجردی و حضرات آیات عظام اراکی و گلپایگانی ـ رحمت الله علیهم اجمعین ـ فراگرفت.
آقا مهدی از همان ابتدا در فراگیری دروس و علوم چنان علاقه، پشتکار و همتی از خویش بروز می داد که پیش بینی آتیه روشن و پربارش بر کسی سخت نمی نمود. خودش هم بعدها متذکر شد که با مختصر غذایی در ماه مبارک رمضان افطار می کرده و به مطالعه می نشسته و هنوز جا به جا نشده بوده که صدایش می زدند و می گفتند اذان صبح نزدیک است. آقا مهدی هم سریعاً سحری مختصری خورده و به نماز صبح می ایستاده است. مشهور بود که در تمامی سال های تحصیل، ممکن نبوده که آقا مهدی در شبانه روز بیش از چهار ساعت استراحت کند. این رویه تا پایان عمر با برکت و حیات دنیوی و کوتاه مدت آن شهید عزیز ادامه یافت و ایشان را به نمادی از تحرک، نشاط و دارای قدرت جذب قشرهای مختلف مردم در تمامی سنین و قشرها، و توانا در سازمان دهی علما و تشویق روحانیون پیر و جوان به مبارزه در راه حق و حمایت از حضرت امام خمینی(ره) مشهور ساخت، تا حدی که شهید شاه آبادی در کنار دیگر شهید بزرگوار روحانیت یعنی آیت الله حاج شیخ فضل الله محلاتی به "موتور العلماء" مشهور گردیدند. شهید شاه آبادی در زمان تحصیل فقط یک طلبه صرف نبود. ایشان پیوسته هر آن چه خود می-آموخت، به دیگران می آموزاند و در ضمن مباحثات دوران طلبگی، دروس جدید و رسمی آموزش و پرورش، اعم از ریاضیات، فیزیک و زبان انگلیسی را با پشتکار و دقت فراوان به طلاب دیگر یاد می داد. حقیقت نیز جز این نبود که اصلی ترین یاران خمینی کبیر(ره) را نسل جدیدی از روحانیون جوان و بعضاً میان سال تشکیل می دادند که ضمن فراگیری علوم قدیمه، بر اهمیت فراگیری و نشر علوم جدید نیز واقف بودند. انقلاب اسلامی نهضتی سنتی و دینی بود که در دل مدرنیزم پوشالی عصر پهلوی، نضج گرفته بود و رهروان این نهضت، می بایست به تمامی ابزار و علوم جدید آشنایی می داشتند.

ازدواج
شهید شاه آبادی به سال 1336 و در سن 27 سالگی قصد ازدواج می کند. به همین منظور در خصوص انتخاب همسر، تأمل و دقتی خاص معمول می دارد و پس از تحقیق و بررسی زیاد، پای در این وادی می نهد. ایشان تصمیم می گیرد همسر خود را از خانواده ای روحانی و از میان خاندان جلیلة سادات انتخاب کند که در عین حال واجد شرایطی از قبیل هماهنگی و همراهی در مشکلات زندگی و آمادگی برای پذیرفتن سختی ها و رنج هایی که در آن نوع زی طلبگی و مبارزاتی طبیعی می نمود باشد. لذا شهید شاه آبادی با بیت مرحوم آیت الله میرزای شیرازی بزرگ که خانواده علم و فضیلت و مبارزه و جهاد است، وصلت می کند. در همان سال مادر محترمة خود را که ایشان نیز اهل فضل و ادب بوده و در آن زمان حدوداً 78 سال داشت، با توجه به این که تمایل به زندگی با پسر خود داشته، به نزد خویش آورده و بدین گونه زندگی مشترک شهید شاه آبادی و همسرش در کنار مادر آغاز می شود و از مادر تا پایان عمر او نگهداری کرده و به خدمت گزاری اش ادامه می دهد. لازم به تذکر است که والده مکرمه ایشان و همسر آیت الله شاه آبادی بزرگ(ره) در سال 1358 در سن 100 سالگی بدرود حیات گفت.
اوج گیری مبارزات
گفتیم که شروع مبارزات دینی ـ سیاسی ـ اجتماعی این شهید عزیز را باید از زمان نهضت ملی ایران و مبارزات مجاهد بزرگوار آیت الله کاشانی(ره) جست و جو کرد. از آن زمان، ایشان که در خانوادة شیرمردی چون آیت الله العظمی شاه آبادی رشد یافته بود، مبارزه برای تحقق احکام اسلام و حمایت از حرکت روحانیت در مقابل حکومت ظالمانة رژیم شاه را تکلیف خویش احساس کرده و از همان دوران، شعله های خشم علیه رژیم سفاک پهلوی در درون سینة این طلبة جوان و پرشور سر می کشید.
اوج گیری مبارزات دینی ـ سیاسی ـ اجتماعی شهید شاه آبادی را باید از زمانی دانست که حضرت امام خمینی(ره) با مشاهده فجایع رژیم منحوس پهلوی، و هتک احکام اسلام توسط رژیم ستم شاهی، تنها راه پیروزی و فلاح را در قیام عمومی، فراگیر و همه جا گستر ملت عزیز ایران و سرنگونی رژیم منحط شاهنشاهی تلقی فرموده و به مبارزة بی امان علیه حکومت ظلم و جور پهلوی برخاستند. در آن زمان که نهیب سرخ حسین  گونة زعیم امت اسلامی، حضرت امام خمینی، شب سیاه و تاریک ظلم و جور را شکست، طلاب جوانی که از دیرباز در اندیشة مبارزة بی وقفه علیه رژیم شاه بودند، دنباله روان مشتاق این صدای «رسا» و «عزت آفرین» گردیدند.
از این میان و در همین زمان آیت الله شهید مهدی شاه آبادی که اندیشة مبارزه را سالیان دراز به الهام از پدر بزرگوار خویش در عمق جانش پرورده بود، «صدای آشنا»یی را می شنید. گویی پژواک صدای «عزت آفرین» و «غرورانگیز» پدر ارجمند خویش بر علیه «رضاخان قلدر» است، این «فریاد» از حنجره شاگرد خلف آن بزرگ مرد صادر شد. شاگردی که چونان استاد خویش هم مملو از عشق و عرفان و سوز و گداز بود، و هم در اوج اندیشمندی و توانایی و اقتدار سیاسی قرار داشت و هم پر جذبه و پرشور و برانگیزانندة تود ه های محروم و مستضعف و مشتاق عدالت بود.
بدین سان شهید شاه آبادی با امام خمینی، این رهبر الهی که پرچم افتخارآمیز مبارزة اسلام با کفر جهانی را بر دوش گرفته بود، در همان زمان عهد و پیمان گران مایه ای بست و علاقه این فرزند رسول الله(ص) را با جان خویش درآمیخت.
از آن پس با الهام از رهبر بزرگور قیام و با شیفتگی و پشتکار خاصی، مبارزات دینی خویش را تداوم بخشید. ایشان به ویژه نقش اصلی خویش را شناساندن مقام والای مرجع تقلید و رهبر شیعیان جهان امام خمینی، به توده های ملت مسلمان می دانست.
شهید شاه آبادی در انجام این امر خطیر از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد و به همین دلیل هم بود که زندگی پرمشقتی را برای تحقق این هدف مهم تحمل می کرد و بدون هراس و با استقامت، هدف خویش را به هر نحو ممکن تعقیب می نمود.
بدین سان ایشان هر چند یک بار، چه در دوران طلبگی و چه پس از آن علی رغم فعالیت های زیاد و مستمرش، همراه خانوادة خویش و برای تبلیغ دین و نشر احکام و به ویژه شناساندن مقام والای حضرت امام به دوردست ها کوچ می کرد و مردم آن سامان را ارشاد می نمود. ایشان تقریباً تمامی تابستان ها و ایام ماه مبارک رمضان و ایام محرم و صفر را، که حوزه های علمیه تعطیل هستند، در این راه سپری می کردند و به بسیاری از شهرها و روستاهای کشور بار سفر می بستند. نقاطی مانند دماوند، جابان، برقان، فشند، حیدر آباد، سرخه حصار، کیلان دماوند، بندر معشور در خوزستان و بسیاری مناطق دیگر همگی شاهد رشادت های رادمردی بودند که خانه به دوشی و داشتن یک زندگی با مشقت و بی قرار در راه تحقق آرمان های بلند اسلامی، هیچ اهمیتی برایش نداشت و خود و خانواده اش با جان و دل از تمامی مشکلات پیش رو استقبال می-کردند.
تبلیغات و فعالیت های شهید شاه آبادی در زمانی انجام می شود که از یک سو طرح مسألة «مرجعیت حضرت امام» به عنوان یک دیدگاه سیاسی (علاوه بر تکلیف الهی و شرعی) برای روحانیت مطرح است و از دیگر سو رژیم شاه، تمامی نیروهای داخلی و خارجی خود را بسیج کرده تا جلوی افزایش محبوبیت حضرت امام و گسترش روحیات و اعتقادات ایشان را که همانا سرنگونی رژیم ستم شاهی بود بگیرد.
تبلیغ زعامت امام در این روستاها توسط شهید شاه آبادی بسیار علنی و روشن انجام می شد. فرزندان خردسال این شهید در طول راه، همواره داخل اتوبوس های مسافربری ضمن خواندن اشعار مذهبی، برای سلامتی امام دعا می کردند و به کرات، نام این مرجع بزرگوار را همراه با صلوات هایی که مردم می فرستادند بر زبان می آوردند. یک بار، وقتی فرمانده پاسگاه ژاندارمری روستای کیلان در نزدیکی دماوند در شب عاشور ایشان را از منبر به پایین می کشد و به پاسگاه می برد، در بازجویی از وی سؤال می کند که: «چرا در عین تذکرات مکرر به شما، شخص اول مملکت را دعا نکرده و از او ذکری به میان نیاورده اید؟» ایشان با فریادی بلند و در جمع تعداد زیادی از افراد پاسگاه و مردم روستا می گوید که: «من نان امام زمان ـ عج ـ را نمی خورم که حلیم مشدی عباس را هم بزنم»، و جالب تر آن است که چون همسر فرمانده این پاسگاه، از قضیه مطلع می شود، مدت ها با شوهرش قطع رابطه می کند.
به هر حال سخنان این بزرگوار در جمع های کوچک و بزرگ مردم و در شهرها و روستاهای کشور و طرح «مرجعیت» حضرت امام خمینی، به عنوان مرجع «اعلم»، «اتقی» و «اعرف به زمان»، از مداومت و استقامت ویژه ای برخوردار بود و ایشان طرح زعمات و مرجعیت حضرت امام را به عنوان یک امر واجب تلقی کرده، و علی رغم این که با این کار ـ که یک حرکت سیاسی تند و رویارویی با رژیم به حساب می آمد ـ خطراتی متوجه ایشان می شد، هرگز از این موضع برحق خویش اندکی تنزل نمی کردند و با استحکام و استواری ویژه ای بر این امر خطیر و مهمّ اهتمام می ورزیدند و حتی هیچ خطری نمی توانست به عنوان «عذر شرعی» در این حرکت خداپسندانة ایشان مانعی ایجاد کند.
مبارزات این روحانی شجاع با نظام طاغوت، از همان آغاز نهضت اسلامی و با شروع فریادهای اعتراض امام علیه ظلم و جور آغاز می گردد و او به عنوان عنصری فعال، از همان لحظات اول مبارزه، به یاری امام زمان خود می پردازد و از هیچ خدمتی در این زمینه فروگذار نمی کند. از آن جا که حضرت امام، با بیت شاه آبادی ارتباطی نزدیک داشته و شیخ شهید نیز، سالیان دراز از محضر پرفیض امام، فیض برده و تلمّذ کرده است، لذا شهید شاه آبادی در کنار دیگر هم-سنگران چون مرحوم آیت الله ربانی شیرازی، یک نقش ارتباطی بسیار قوی با حضرت امام دارد و در جهت ایجاد هماهنگی های لازم بین حضرات مراجع عظام و حضرت امام، نقش بسیار خلاق و فعالی را به عهده می گیرد. اعلامیه های امام عموماً توسط دوستان ایشان و اکثراً درون عدل های پارچه به شهرستان ها حمل می گردد. همچنین نقش این شهید بزرگوار، در مخفی ساختن طلابی که رژیم در تعقیب آن ها است، قابل ذکر است که از آن جمله شهید حجت الاسلام محمد منتظری را می توان نام برد که چندین روز در منزل شیخ شهید، شاه آبادی مخفی می گردد، تا آن که مقدمات فرار او به خارج از کشور فراهم آید. همچنین شهید حجت الاسلام موسوی [از اعضاء دفتر حضرت امام که در سال 1363 به فاصله کوتاهی از زمان شهادت شهید شاه آبادی، در جبهه های نبرد حق علیه باطل به شهادت می رسد] نیز، مرتباً ارتباط شهید شاه آبادی را با مبارزان خارج از کشور برقرار و در امر مبارزه با رژیم، با یکدیگر همفکری و همکاری می-کنند.
حضور در تهران و تمرکز فعالیت ها در رستم آباد
جسارت و بی  پروایی آیت الله شاه آبادی در برخورد با طاغوت که به حق آن را از پدر والامقامش در برخورد با رضاخان به ارث برده بود، از این شهید عزیز، چهره ای مقاوم و سازش ناپذیر و درخشان ترسیم کرده بود. در این سال ها ابعاد مبارزات ایشان بروز و ظهور و وسعت بیشتری می یابد و لازم می بیند که از پایگاه قم به تهران هجرت کرده، در مرکز ایران حضور بارزتری در برخورد با مسائل سیاسی داشته باشد. لذا در سال 1350 پس از حدود 21 سال اقامت در قم به تهران می آید و چهره در چهره طاغوت می اندازد و رودررو، خلاق تر و فعال تر با رژیم پهلوی برخورد می کند. پس از مدتی اهالی روستای رستم آباد شمیران از ایشان دعوت می کنند تا با قبول امامت مسجد، این محله را به پایگاهی جهت رشد نیروهای انقلابی بدل سازند. گرچه برای شهید شاه آبادی مساجد بهتر و نزدیک تری آماده بود، ولی ایشان با توجه به نیاز افراد منطقه و جذب جوانان و نیروهای متعهد محل و تشکل آنان در قالب جلسات مذهبی، مسؤولیت مسجد را قبول می نمایند و با تلاشی خستگی ناپذیر و زحمتی شبانه روزی، آن مسجد را به پایگاهی برای انقلابیون بدل کرده، اعلامیه ها و نوارهای امام را که از نجف می رسید تکثیر می کنند و به نقاط مختلف کشور می فرستند. آقای شاه آبادی جهت تجدید بناء مسجد، شب ها بعد از نماز مغرب و عشاء آستین بالا می زد و درست بسان یک کارگر ساده بنایی کار می کرد و در طول کار مردم را موعظه می نمود. به راستی مرور لحظه به لحظه زندگی این شهید، درس آموز است.
از دیگر فعالیت های شهید شاه آبادی در رستم آباد، می توان از برگزاری جلسات تفسیر قرآن نام برد. در این جلسات که عمدتاً افراد تحصیل کرده و متدین شرکت می جستند و همه هفته در شب های شنبه تشکیل می گردید، شیوه کار کردن در زمینه آیات قرآن، به شکل تحقیقی و گروهی بود که شهید شاه آبادی در این جلسات، ابتدا نتیجه تحقیقات و مطالعات هر یک را استماع نموده و در پایان به جمع بندی و نتیجه گیری نهایی می پرداخت. از جمله عزیزانی که در این جلسات حضور می یافت شهید گران قدر، مرحوم دکتر لواسانی بود که یادش گرامی باد.
از دیگر آثار بر جای مانده از شهید شاه آبادی می توان به «صندوق ذخیرة علوی» در این منطقه اشاره کرد که به همت آن بزرگوار و یارانش تشکیل شد.
تداوم مبارزات در پایتخت
پس از بازگشت به تهران در سال 1350، مبارزات بی امان آقای شاه آبادی علیه رژیم وسعت و شدت بیشتری می یابد. در آن زمان که اختناق، شدت بیشتری پیدا کرده بود و رژیم، سخت در تلاش سرکوب نیروهای اسلامی و مبارز بود و در شرایطی که رهبر آگاه و مجاهد ملت ایران در خارج از کشور تبعید بوده و خفقان در اوج خود بود، از ضرورت های حتمی تداوم جهاد و مبارزة اسلامی ملت ایران، همانا وجود انسان های آگاه و توانایی بود که قادر باشند با شهامت و پشتکار، تداوم  بخش مبارزات مرجع جهان تشیع حضرت امام خمینی(ره) باشند. شهید بزرگوار شاه آبادی با درک صحیح اهداف والای مقام ولایت و بینش کامل نسبت به شرایط ویژه کشور، آگاهی بخشیدن به طلاب جوان و جوانان پرشور مسلمان را در سرلوحه کارهای مبارزاتی و اسلامی خویش قرار دادند.
فعالیت شبانه روزی و مخلصانة این شهید بزرگوار باعث می گردید که جوانان متعهد و پرشور فراوانی گرداگرد ایشان جمع شده و از انفاس قدسی و معنوی ایشان توشه اندوخته، و هر لحظه در مبارزة خویش علیه فرعون زمان راسخ تر گردند.
ایشان، بعضی از جوانان با تقوا و مسلمانی را که قصد زیارت حضرت امام یا آموزش نظامی در خارج از کشور داشتند، یا به هر نحو در امور مبارزاتی فعالیت می کردند، در حد توان از جهت مالی مساعدت می کردند یا امکانات مورد نیاز را در اختیارشان قرار می دادند. دوستان شهید شاه آبادی، اقدامات شجاعانة این بزرگ مرد را در رابطه با تهیة محل امنی جهت شهید مظلوم، مجید شریف واقفی (که در پی تلاش برای جلوگیری از انحطاط سازمان مجاهدین متواری بود) فراموش نمی کنند. ایشان همچنین با «حزب الله» که در آن موقع، یکی از گروه های مسلمان و دارای خط مشی مبارزة مسلحانه بود، در ارتباط بودند. همچنین در امر فراری دادن بعضی از زندانیان از سیاه چال های رژیم، نقش فعال و عمده ای ایفا می کردند.
تبعید و اسارت در زندان
شهید شاه آبادی فعالیت های شبانه روزی و مبارزات بی وقفة خود را دنبال می کردند و در همین رابطه بود که رژیم شاه، ایشان را به عنوان یک روحانی برجسته و فعال و مبارز شناسایی کرده و نسبت به آن عزیز بسیار حساس می شود و این امر، در نهایت، منجر به حداقل پنج نوبت زندان و یک بار تبعید ایشان می گردد. البته این ها به جز بازداشت های مکرر و متعددی است که به صورت کوتاه مدت، برای این روحانی مبارز پیش آمد. اینک به طور اجمال به بیان تاریخچه کوتاهی از این زندان و تبعیدها می پردازیم:
سال 1352: یورش سبعانه رژیم به بیت این شهید بزرگوار، به دلیل فعالیت های مخفی و علنی علیه رژیم و لو رفتن ایشان در بازجویی های برخی افراد که از معظمٌ له اعلامیه دریافت کرده بودند نهایتاً منجر به این شد که در حمله به منزل آن روحانی مبارز تعداد قابل توجهی اعلامیه و کتب انقلابی و اسلامی کشف شود. در زندان آقای شاه آبادی شدیداً تحت شکنجه قرار گرفتند و جلادان رژیم با بی شرمی تمام به آن عزیز شوک الکتریکی وارد کردند، و حتی با شلاق آن عالم ربانی را وادار می کردند که سیم برق به بدن خود وصل کند و در صورت امتناع، شکنجه های شدیدتری می داشتند. ولیکن آیت الله شاه آبادی با استقامت و صبر زاید الوصفی، شکنجه ها را برمی تابیدند و ماه ها فشار را تحمل کردند و سر فرود نیاوردند و بالاخره پس از چهار ماه آزاد شدند.
سال 1353: در اثر تداوم مبارزه و ادامه فعالیت های شان مجدداً دستگیر شده و پس از بیست روز آزاد می شوند.
سال 1354: در حالی که به دنبال بروز جریانات کفرآمیز و انحرافی در درون سازمان مجاهدین خلق(منافقین)، قلوب مسلمانان مبارز سخت جریحه دار گردیده بود و ایشان نیز به شدت از این جریانات انحرافی و ارتدادی نگران بودند و با آن ها مبارزه می کردند و به دنبال خیانت های «خلیل دزفولی» و همکاری وی با ساواک، یک بار دیگر رژیم شاه به منزل این عالم مبارز یورش برده و یک دستگاه ماشین پلی کپی و مقدار قابل توجهی اعلامیه و کتاب و نوار از منزل آقای شاه آبادی به دست می آورد و ایشان را دستگیر و به شکنجه گاه می برد. اما شیخ شهید، صبورتر و مقاوم تر از همیشه و با موضعی غرورآمیز و شجاعانه در مقابل شکنجه گران می ایستد و فریاد می زند که: «اگر من اعلامیه های امام را نخوانم، پس چه کسی بخواند؟» بالاخره رژیم شاه، ایشان را پس از حدود دو ماه آزاد می کند.
سال 1355: ساواک که از جلوگیری گسترش فعالیت های آقای شاه آبادی مأیوس می شود، ایشان را به بانه که از شهرهای سنی نشین کشور است و در دورترین نقطه از استان کردستان قرار دارد تبعید می کند. رژیم شاه به این، امید بسته بود که اختلافات مذهبی برای ایشان، یک نوع شکنجة روحی تلقی شود و علاوه بر آن، امکان هر گونه فعالیت مبارزاتی را نیز از ایشان سلب کند، لیکن ایشان در بانه با زحمات شبانه روزی و روش های خداپسندانه ای حرکت کرده و نه تنها از زمینه چینی برای ایجاد هر گونه تفرقه و اختلاف پرهیز نمودند، بلکه با شرکت پیوسته و مستمر در مساجد برادران اهل تسنن و مصاحبت با مردم کوچه و بازار، به بیان علت تبعید خود پرداخته و ماهیت خائنانه رژیم شاه را افشاء می کنند. مرحوم ماموستا ملا محمد مدرسی، یکی از علمای بانه می گوید: «شاید بتوانم به جرأت ادعا کنم که آقای شاه آبادی، در مدت تبعید خود هیچ یک از نمازهای یومیه اش را در منزل نخواند، بلکه در همه جماعات شرکت می کرد، و حتی در یک یا چند مسجد خاص نماز نمی خواند، بلکه سعی می کرد که در همه چهارده مسجدی که در این شهر وجود داشت، به نوبت شرکت کند.»
شهید شاه آبادی در طول تبعید خود، مرتباً به منزل علمای اهل سنت رفته یا آنان را به منزل خود دعوت می کرد و در این مراودات، آن ها را به مبارزه و مخالفت با نظام جور فرامی خواند. وی مخصوصاً با شهید ملا عبدالکریم رسولی که از علمای بانه بود، انس بیشتری داشت (مرحوم ملا عبدالکریم رسولی در پانزدهم خرداد سال 1363 به هنگام حملة هواپیماهای دشمن بعثی به راهپیمایی مردم بانه به شهادت رسید).
در اثر روشنگری ها و حسن معاشرت های این شهید، به تدریج شعله های خشم و نفرت از طاغوت در دل توده های مردم آن سامان اوج می گیرد و بالاخره به برگزاری تظاهراتی علیه رژیم شاه منجر می گردد. آقای شاه آبادی همچنین در طول تبعید، علی رغم ممانعت رژیم، کراراً از محل تبعید خارج گردیده و با هم سنگران خویش که در شهرهای اطراف در تبعید بودند، تجدید میثاق کرده و به تهدیدهای رژیم در این مورد، وقعی نمی نهادند.
زندگی بسیار ساده و بی آلایش شهید در تبعید، که گاهی در تمامی طول شبانه روز به صرف یک وعده نان و پنیر خلاصه می شد، در مردم محروم و مستضعف کرد، تأثیر شگرفی داشت.
مجموعة فعالیت های این بزرگ مرد باعث شد که رژیم از ترس شورش بیشتر کردهای غیور آن منطقه به تبعید ایشان خاتمه داده و پس از حدود شش ماه آزادشان کند.
سال 1357: به دنبال آن که یکی از گروه های مسلمان و انقلابی به شهید بزرگوار شاه آبادی رجوع می کند تا هدایت و ارشاد آنان در زمینه های اخلاقی و مبارزاتی را بر عهده گیرد، و پس از تعقیب و مراقبت های چندین ماهة ساواک و بالاخره کشف آن گروه اسلامی، رژیم شاه، شهید بزرگوار را در سی ام خرداد ماه 1357 به همراه حدود هفتاد نفر دیگر دستگیر می کند. دستگیری این بار ایشان از ویژگی خاصی برخوردار بود. از لحظه ورود به زندان کمیته موسوم به ضد خرابکاری، آقای شاه آبادی با صلابت و اقتدار خاصی برخورد کردند و تمامی قدرت شیطانی رژیم را که در دستگاه مخوف زندان خلاصه می شد به سخره گرفتند و «بازجو»هایی را که می-خواستند از ایشان سؤال کنند، با لحن آمرانه و غرورآمیزی تحقیر کردند. حتی از خود ایشان نقل شده است که مرتباً به مأمورین می گفتند: «باید تمامی اعلامیه ها و کتاب ها و نوارهایی را که از منزل دزدیده اید، برگردانید». به هر جهت، تلاش های جلادان برای وادار کردن ایشان به بازجویی پس دادن، بی نتیجه ماند و آن ها هرگز نتوانستند این شیخ بزرگوار را وادار به جواب دادن به سؤالات کنند. شاید بتوان گفت که در تاریخ معاصر ایران، شهید شاه آبادی از معدود کسانی بود که با صلابت خود، طعم تلخ شکست را حتی در درون زندان های رژیم به کام دژخیمان چشانید و آنان را به شکل شکننده ای تحقیر کرد. ایشان پس از مدتی از زندان انفرادی خلاص و به زندان عمومی وارد گردید و سرانجام در آبان ماه همان سال آزاد شد.
در همین سال پس از آزاد شدن از زندان قبلی که حدود سه ماه از برقراری حکومت نظامی در تهران و قتل عام 17 شهریور گذشته بود، شهید شاه آبادی با سرعت و قاطعیت تمام، به طور علنی و صریح، به مبارزات خود علیه رژیم ادامه داد. به همین دلیل پس از 12 روز، مجدداً دستگیر و در زندان باغ شاه محبوس شد که در همان بدو ورود ایشان به این زندان، از طرف زندانیان، تظاهرات و شورش بزرگی برپا می شود و بالاخره شهید شاه آبادی در تاریخ سوم بهمن 1357 ـ یعنی درست چند روز قبل از ورود حضرت امام به ایران اسلامی ـ از زندان آزاد می شود.
از اواخر سال  یک هزار و سیصد و پنجاه و چهار به بعد، در خط مشی و حرکت شهید شاه آبادی تغییر محسوسی مشهود گردید و مبارزات ایشان وارد مرحله جدیدی شد، چرا که از آن پس تصمیم گرفتند که تعمداً به طور کاملاً علنی علیه رژیم شاه فعالیت کنند و جز در موارد معدودی که مخفی کاری در آن زمینه ها ضروری بود، شدیداً از مبارزه مخفی پرهیز می کردند و به شکل فوق العاده عجیبی در کلیه محافل و به طور علنی علیه رژیم شاه سخن می گفتند، اعلامیه و نوار پخش می کردند، آن هم در تعدادهای بسیار بالا، و به ویژه منابع متعدد و پرقدرت تکثیر اعلامیه و نوار را تهیه دیده و با تکیه بر آن ها، به طور روزافزون، حجم انتشار اعلامیه های حضرت امام و روحانیت را افزایش می دادند. در آن دوران، اتومبیل ایشان، همواره مملو از اعلامیه و نوار بود و در جواب بعضی ها که از ایشان اعلامیه مطالبه می کردند، با مزاح می گفتند که: «اعلامیه داریم، ولی پانصد تا کمتر نه!» و حتی از دادن نوار و اعلامیه به کسانی که به خاطر ترس از لو رفتن خودشان می خواستند پنهانی از ایشان نوار و اعلامیه بگیرند، خودداری می کردند و می گفتند: «اعلامیه می دهم ولی جلوی چشم همه، وسط محله!»
ایشان همواره می گفتند که: «مردم باید متجرّی گردند و باید خواندن اعلامیه حضرت امام و گوش دادن به فرموده های ایشان برای مردم عادی گردد، و در این صورت است که مبارزه ای آغاز خواهد شد که جلوگیری از آن هرگز ممکن نخواهد بود.»
این حرکت ظریف و اندیشمندانة این شهید بزرگوار، تأثیر واضح و آشکاری بر مردمی که به نحوی با ایشان تماس داشتند می گذاشت. به تحقیق، این میزان جسارت و بی پروایی شهید شاه آبادی در مقابله با طاغوت، فقط در نوادری از مبارزین نهضت دیده می شد.
انقلاب هر روز مسیر خود را طی می کرد و مردم هر روز بیش از پیش به انقلاب می پیوستند، طاغوت فرار کرد و آیت الله شاه آبادی برای آخرین بار با اوج گیری قیام امت اسلامی در سوم بهمن 1357 همراه با جمع کثیری از زندانیان آزاد شد. در همان روزهای آزادی ایشان، پیام سرورآفرین امام امت مبنی بر مراجعت به میهن اسلامی صادر شد که با جلوگیری دولت غیر قانونی حاکم و مسدود شدن فرودگاه های کشور، علما و روحانیون ایران و از جمله شهید شاه آبادی تحصن خود را در دانشگاه تهران آغاز کردند و سرانجام «امام» این قلب تپنده ملت، در روز 12 بهمن، قدم به خاک گلگون کشور گذاشتند.
نقش شیخ شهید در کمیته استقبال از حضرت امام و ادارة بیت ایشان در تهران، بسیار حساس و قابل توجه بود. در این میان شهید شاه آبادی از جمله معدود افرادی بود که در ارتباط خاص با حضرت امام و در کنار افرادی چون شهید آیت الله مطهری و آیت الله دکتر بهشتی و حضرت آیت الله خامنه ای قرار داشت. در 21 بهمن 1357، در لحظاتی حساس که حضرت امام (ره) فرمان تاریخی لغو حکومت نظامی را صادر فرمودند، ایشان در کنار استاد شهید مطهری مأموریت ابلاغ این پیام، به تمامی اماکن و مراکز را به عهده داشتند. به هنگام شروع درگیری ها در 21 بهمن، از همان ابتدا در خلع سلاح کلانتری ها و انتقال اسلحه و مهمات به نقاط امن، فعالانه کوشا بودند و لحظه ای از پا نایستادند.
مسؤولیت های پس از پیروزی انقلاب:
1.کمیته انقلاب اسلامی
آیت الله شاه آبادی با پیروزی انقلاب اسلامی در سراسر کشور به دعوت آیت الله مهدوی کنی و در کنار آیت الله موحدی کرمانی بلافاصله به عضویت شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی درآمد. ایشان در تشکل و سازماندهی این نهاد مقدس بسیار فعال بودند و درجمع آوری کمیته های فرعی نقشی درخور ایفا کردند. علاوه بر آن مسؤولیت یکی از ستادهای کمیته شمیرانات را نیز بر عهده داشتند و همراه با مرحوم آیت الله ملکی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ بدون هیچ گونه پیرایه ای در کمیته های آن منطقه فعالیت می کردند و تا دیروقت درکمیته به حل و فصل امور می پرداختند. به گفته یکی از دوستان شهید، ایشان چنان روحیه ای داشت که حتی اگر یک کمیته فرعی کوچک را نیز قرار بود بر اساس وظیفه اداره کند قبول می کرد، در حالی که این کار از لحاظ ظاهر در شأن او نبود و برای او کوچک می نمود، ولی نگاه می کرد ببیند رضای خدا در چیست.
فعالیت های ایشان در کمیتة اختیاریه، تنها در مسائل انتظامی و اجتماعی خلاصه نمی شد، بلکه در بعد فرهنگی نیز به خدمات شایانی دست می زدند. مردم آن منطقه که از زمان های دور با خدمات صادقانه این شهید عزیز آشنایی داشتند، با هر مشکل و مسأله ای که برخورد می کردند به سوی معظمٌ له روی می آوردند، چرا که ایشان بیش از هر چیزی پدری بود مهربان؛ برای مردمان خوب آن خطه.
معلم اخلاق، حجت الاسلام نجفی قمشه ای در این زمینه می گوید: «شهید شاه آبادی با آن که مجتهد بود و علی رغم مشغله فراوانش، هرگز خدمت در کمیته را رها نکرد. شب ها دیرهنگام به کمیته می رفت و تا اذان صبح به مشکلات مردم و مسائل کمیته رسیدگی می کرد.»
2. جامعه روحانیت مبارز تهران
ایشان به حِصن حصین روحانیت عمیقاً اعتقاد داشت و در این راستا در ابتدای مبارزات سیاسی خود به همراه شهیدان گران قدری همچون آیت الله مطهری، دکتر بهشتی، دکتر باهنر و دکتر مفتح هسته مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران را بنیاد نهاد و این هسته را تا لحظه شهادت به عنوان پایگاه اصلی خود انتخاب کرد. نقش شیخ شهید در تشکیل و انسجام روحانیت مبارز تهران، در کنار آیت الله مهدوی کنی و سایر بزرگان انقلاب و یاران حضرت امام(ره) بسیار مهم و قابل توجه است. شرکت فعالش در جلسات جامعه و دعوت دیگران به حضور فعال و منظم و دقیق در این جلسات، خود گویای این حقیقت است. آقای شاه آبادی علاوه بر عضویت در شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران، دبیر جامعه روحانیت مبارز شمیرانات نیز بود و در این زمینه جلسات متعددی با روحانیون منطقه شمیرانات داشت و ارتباط آنان را با جامعه روحانیت مرکز برقرار می کرد. در جهت دادن به حرکت فرهنگی در شمال تهران که نیاز مبرم آن مشهود بود، نیز از هیچ کوششی فروگذار نکرد. علاوه بر آن مسؤولیت دائره تبلیغات جامعه روحانیت نیز به عهدة ایشان بود و در خصوص مسؤولیت خطیر خود در امر تبلیغ، با جامعة وعاظ جلسات متعدد و همکاری بسیار داشت.
به کرات به نمایندگی از طرف جامعه روحانیت مبارز تهران در مراکز مختلف شرکت می جست و ضمن ابلاغ نظرات این تشکل روحانی می کوشید به انجام رسالت خویش عمل کند. از جمله این-که مدت کوتاهی در ستاد بسیج اقتصادی، شرکت جست و نظرات اقتصادی جامعه روحانیت را بیان  کرد. در انتخابات دورة اول مجلس نیز به نمایندگی از طرف جامعه به منظور انجام ائتلاف در بین گروه های مسلمان شرکت کرد و با اقدام تاریخی اش ائتلافی بزرگ را به ثمر رساند. شهید شاه آبادی به آیت الله مهدوی کنی ارتباطی دیرینه داشت و و هر از گاهی به نمایندگی از سوی ایشان به مراکز و مساجد و شهرستان های مختلف می رفت.
3. مجلس شورای اسلامی
اسفند ماه سال 1358 است. احزاب و گروه های اسلامی هر یک به طور جداگانه کاندیداهایی را معرفی کرده و برای انتخابات مجلس شورای اسلامی خود را مهیا می کنند. در این میان جامعه روحانیت مبارز تهران که مصمم است در هماهنگی با آنان در انتخاب افراد اصلح بکوشد، آقای شاه آبادی را به نمایندگی تام الاختیار انتخاب می کند تا با درایت و تیزبینی اش در این ائتلاف از ورود افراد غیر حزب اللهی جلوگیری کند. جامعه روحانیت همچنین تمایل دارد که دفتر هماهنگی بنی صدر نیز در این ائتلاف شرکت داشته باشد تا از انزوای رئیس جمهور آن مقطع که همانا لطمه به انقلاب و نظام را در پی دارد جلوگیری کند. اگرچه پذیرفتن دفتر هماهنگی (که در حقیقت یک حزب سیاسی بود که به نام دفتر فعالیت می کرد) برای نمایندگان این ائتلاف سنگین است ولی در هر حال بدین جهت که تنها حدود دو ماه از انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری می گذرد، مشی روحانیت مبارز بر آن است که با توجه به جبهه گیری متقابل حزب جمهوری اسلامی و بنی صدر، حتی الامکان از دفع او پرهیز کنند تا بیش از این به دامان منافقین نیفتد. بنا بر این طی یک جلسه که از ظهر روز یک شنبه 19/12/1358 آغاز می شود و تا 5ساعت بعد از ظهر فردای آن روز به طور تقریباً لاینقطع ادامه دارد، افرادی چون شهید شاه آبادی می کوشند تا بلکه زمینه های تفاهم ایجاد شود. با وجود این، عناد دفتر هماهنگی با نیروهای پیرو خط امام و علی الخصوص شهید دکتر حسن آیت، ائتلاف را غیر ممکن می سازد. آنان حاضر می شوند حتی تمامی افراد لیست ائتلافی را بپذیرند مشروط بر این که «آیت» در لیست نباشد و بدین ترتیب جلسه بدون نتیجه پایان می یابد. فردای آن روز به کوشش شهید شاه آبادی از طرف جامعه روحانیت مبارز، حضرت آیت الله خامنه ای از طرف حزب جمهوری اسلامی و نمایندگان چند گروه دیگر، در جلسه ای که چند ساعت به طول می انجامد، ائتلاف بزرگ منعقد می شود. این اقدام که بسان بمبی در تهران صدا می کند باعث شادی همه دوستان انقلاب، و بروز کینه و خشم تمامی دشمنان می شود و موجب روحیه یافتن تمامی نیروهای حزب اللهی می-گردد. اوراق ائتلاف بزرگ به سرعت تا آخرین لحظات قانونی تبلیغات انتخاباتی بر دیوارها نصب می شود و اثرات شگرفی در روند انتخابات و شکست منافقین دارد. از طرف دیگر، روزنامه بنی صدر موسوم به انقلاب اسلامی، فردای انتخابات در سرمقاله ای تحت عنوان «ائتلاف یا انحصار» به شدت به ائتلاف جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی و دیگر گروه ها می تازد و در دیگر روزنامه های رسمی کشور نیز، حتی برخی هم لباس های آیت الله شهید شاه آبادی، با انجام مصاحبه هایی ـ متأسفانه ـ به ایشان اهانت می کنند و در این مصاحبه ها و مقاله ها به شدت به ایشان حمله می شود و بعضاً با این اتهام که وی بدون نظر جامعه روحانیت ائتلاف کرده، سعی در مخدوش جلوه دادن وجهه ایشان و نیز انتخابات دارند و آقای شاه آبادی را سرزنش می کنند. اما آن شهید بزرگوار در برخورد با همه این  تلخی ها با لبخند رو به رو می شود و علی رغم اصرار بسیاری از علما و روحانیون، مبنی بر دفاع از خود و بیان حقایق در روزنامه ها و آگاه ساختن عوام، لب از لب نمی گشاید.
دکتر اسدالله بادامچیان که در این مسیر همراه وی بوده است می گوید: «هر وقت او را می دیدم و صحبت از آن برنامه می شد، می گفت: چه خدمت بزرگی انجام شد و چقدر دوستان خدا شاد و دشمنان خدا عصبانی شدند. و بعد با لبخندی شیرین که خاص خودش بود، می فرمود: اما خیلی کتکش را خوردیم، نوش جان مان!» روحانی نستوه آیت الله شاه آبادی خود نیز با اصرار جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی و دیگر گروه های اسلامی، برای اولین دوره مجلس شورای اسلامی کاندیدا می شود و با حدود هفتصد هزار رأی به نمایندگی از طرف مردم تهران به مجلس راه می یابد و در طی چهار سال خدمات بسیاری را ارزانی می دارد و از خود اثرات عمیقی را بر جای می گذارد. نظراتی بسیار معقول و متین، در مجلس ارائه می دهد و همگان به نظرات ایشان توجه می کنند. یار و همراه آیت الله شاه آبادی، همچنین در خصوص نقش این شهید در انتخابات دورة دوم مجلس شورای اسلامی چنین اظهار می دارد: «در آن انتخابات، شهید شاه آبادی نقش اساسی در تنظیم لیست، مذاکره با افراد شایسته و لایق، و کنار گذاشتن افرادی که مناسب نبودند داشتند و به هر صورت، در خصوص افرادی که برای دوره دوم مجلس شورای اسلامی انتخاب شدند و برکاتی که حضور مجموعه آن افراد، در نظام جمهوری اسلامی در اوج دوران دفاع مقدس داشت ـ چه در مورد نمایندگان تهران و چه نماین

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار