شعری از برقعی که در محضر رهبر انقلاب به شهید "علی خلیلی" تقدیم شد

سید حمیدرضا برقعی ضمن در اختیار گذاشتن سروده جدیدش در رابطه با بانوی دو عالم، حضرت زهرا(س)، از رویه برخی از مداحان در تغییر اشعار شاعران آیینی گلایه کرد.
کد خبر: ۱۶۸۸۵
تاریخ انتشار: ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۲ - 23April 2014

شعری از برقعی که در محضر رهبر انقلاب به شهید

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، سید حمیدرضا برقعی از جمله شاعران جوان اهل قم است که با مجموعه شعر «طوفان واژهها» و با سروده عاشورایی «شاعر شکست خورده طوفان واژههاست» میان اهالی ادب شناخته شد. برقعی چند سالی است که پس از شعرخوانی در محضر رهبر انقلاب، بهعنوان یکی از شاعران توانا، خوشذوق و پرمخاطب میان دوستداران این وادی معرفی شد. هرچند او پس از «طوفان واژهها»، «قبله مایل به تو» را منتشر کرد، اما توفیق کتاب نخستین خود را نیافت.

سرودههای او چند سالی است که میان هیئات مذهبی توسط خود و یا مداحان خوانده میشود که طرفداران زیادی هم دارد. چندی پیش در دیدار اخیر مداحان و جمعی از شاعران آیینی با رهبر انقلاب نیز سرودهای از وی در محضر ایشان قرائت شد. این سروده از سوی مداحی که قرائت میشد به شهید امر به معروف و نهی از منکر «علی خلیلی» تقدیم شد.

برقعی در گفتوگو با تسنیم، دلخوری و گلایهای هم از برخی مداحان بهدلیل دست بردن در شعر شاعران داشت. او متن سروده اخیر خود را که بهمناسبت میلاد مبارک حضرت زهرا (س) سروده شده در اختیار تسنیم قرار داده است. متن این سروده که چندی پیش توسط میثم مطیعی در هیئت میثاق با شهدای دانشگاه امام صادق (ع) در شب میلاد بانوی دو عالم خوانده شد، بهشرح ذیل است:

 «بههوش باش و از این دست دوستی بگذر
بههوش باش که از پشت میزند خنجر
بههوش باش مبادا که سحرمان بکنند
عجوزههای هوس، مطربان خُنیاگر
چنان مکن که کَسان را خیال بردارد
که بازهم شده این خانه بیدر و پیکر
بدا به ما که بیاید از آن سر دنیا
بهقصد مصلحت دین مصطفی کافر
به این خیال که مرصاد تیر آخر بود
مباد اینکه بنشینیم گوشه سنگر
که از جهاد فقط چند واژه فهمیدیم
چفیه، قمقمه، پوتین، پلاک، انگشتر
بدا به من که اگر ذوالفقار برگردد
در آن رکاب نباشم سیاهی لشکر
بدا به حال من و خوش به حال آنکه شدست
شهید امر به معروف و نهی از منکر
چنین شود که کسی را به آسمان ببرند
چنین شود که بگوید به فاطمه مادر
قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد
که بیوضو نتوان خواند سوره کوثر
زبان وحی، تو را پاره تن خود خواند
زبان ما چه بگوید به مدحتان دیگر؟
چه شاعرانه خداوند آفریده تو را
تو را بهکوری چشمان آن هو الابتر
خدا به خواجه لولاک داده بود ایکاش
هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر
چه عاشقانه، چه زیبا، چه دلنشین وقتی
تو را به دست خدا میسپرد پیغمبر
علیست دست خدا و علیست نفس نبی
علی قیام و قیامت علی علی محشر
نفسنفس کلماتم دوباره مست شدند
همین که قافیه این قصیده شد حیدر
عروسی پدرِ خاک بود و مادرِ آب
نشستهاند دو دریا کنار یکدیگر
شکوهِ عاطفهات پیرهن به سائل داد
چنانکه همسر تو در رکوع انگشتر
همیشه فقر برای تو فخر بوده و هست
چنانکه وصله چادر برای تو زیور
یهودیانِ مسلمان ندیدهاند آری
از این سیاهیِ چادر دلیل روشنتر
حجاب روی زمین طفل بیپناهی بود
تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر
میان کوچه که افتاد دشمنت از پا
در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر
میان آتشی از کینه، پایمردی تو
نشاند خصم علی را به خاک و خاکستر
کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایه آن چادر است این کشور
رسیده است قصیده به بیت حسن ختام
امید فاطمه از راه میرسد آخر

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار