ما مقاوم هستیم/ دلنوشته

«کانال کمیل» آغازی برای بیداری دل‌ها

آغاز تفکر ما از موقعیت کمیل بود. آن روز در کانال کمیل برایمان مقتل خواندند. از ابراهیم هادی که رفیق شهید خیلی‌هاست و از ۳۰۰ شهید دیگر گفتند. از آنجا به بعد بود که دیگر از سر بیکاری قدم بر نمی‌داشتیم، از سر بی‌قراری بود.
کد خبر: ۵۱۲۱۷۴
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۹:۳۴ - 16March 2022

گروه استان‌های دفاع‌پرس - الهه ضمیری؛ راستش در ابتدا هدف از حضورم در راهیان نور گذراندن اوقات خوش با رفقا بود.

همین طور هم شد. قطار مشهد به اهواز قدیمی، خراب و اسقاطی بود. نیم ساعت حرکت می‌کرد و یک ساعت توقف داشت. اما ما، بی‌توجه به کیفیت قطار و تأخیر هشت ساعته آن، خوش بودیم.

مگر می‌شود ۸۰ دانشجوی دختر در یک قطار باشند و خوش نگذرد؟ یکی چادر رنگی گلدار پوشیده بود و یکی‌یکی کپه‌ها را می‌زد و نقش کسی را بازی می‌کرد که آش تعارف می‌کند. دیگری دم گرفته بود و پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت را می‌خواند. همه اینها قبل از آن بود که قدم بر خاک خوزستان بگذاریم.

به شوش رسیدیم. مناطق عملیاتی را از فکه شروع کردیم. راوی، رزمنده دفاع مقدس آقای فیض‌آبادی بود که تصور ما را نسبت به هر آنچه از جنگ در ذهن داشتیم عوض کرد. نفسش گرم بود، صحبت‌هایش گیرایی خاصی داشت، صدایش وسیع بود و کلماتش عمیق. باید هم همینطور می‌بود. مگر می‌شد سال‌ها در جبهه مقاومت کنی، برادرت شهید شود، جانباز باشی، رفقایت پیش چشمانت پرپر شوند، وصیتشان را به خانواده‌هایشان رسانده باشی، اشک‌های مادرانشان را ببینی و جنگ را با تمام وجودت لمس کرده باشی و صحبت‌هایت برای یک عده بی‌خبر که ما باشیم جذاب نباشد؟ نمی‌شود دیگر.

استارت تفکر ما از موقعیت کمیل بود. آن روز در کانال کمیل برایمان مقتل خواندند. از ابراهیم هادی که رفیق شهید خیلی‌هاست و از ۳۰۰ شهید دیگر گفتند. از آنجا به بعد بود که دیگر از سر بیکاری قدم بر نمی‌داشتیم، از سر بی‌قراری بود. انگار پای در دنیای دیگری گذاشته بودیم. شب‌ها ستاره‌ها به زمین نزدیک‌تر بودند و روزها آفتاب سوزان مهربان‌تر می‌تابید. آنجا بود که مفهوم شهید ذهنمان را فتح کرد. شب‌ها قبل از خواب که به صحبت‌های آقای فیض‌آبادی فکر می‌کردیم مغزمان آمپر بالا می‌زد دودش فضا را پر می‌کرد که چطور می‌شد شهدا باور داشتند فردا نیستند.

روزهای بعد به هویزه، چذابه، طلاییه، شلمچه و نهر خین رفتیم. حسابی اشک ریختیم. حالا اشک‌های ما کجا و اشک‌های شهدا کجا. گریه انقطاع از دنیا کجا و گریه بر حواس پرتی دل‌هامان کجا. البته که زیبایی آنجا به همین اشک‌ها بود، به هم‌عهد و پیمان شدنمان. به مهربان‌تر شدنمان با یکدیگر.

حالا چند روزی است که از کربلای ایران برگشته‌ایم. زمان کمی است برای دلتنگی، اما یقین دارم همه ما دلتنگیم. دلتنگی‌هامان را شب‌ها قبل از خواب با چیدن تکه‌های پازل خاطرات این سفر معنوی تا حدودی رفع می‌کنیم.

جاماندگان راهیان نور امسال می‌گویند چقدر تغییر کرده‌اید. نمی‌دانم شاید تغییر کرده‌ایم. شنیده بودم وقتی امام حسین (ع) نظر می‌کند آدم‌ها تغییر می‌کنند، یعنی می‌شود این تغییر، نگاه سیدالشهدا (ع) باشد؟

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار