حسین الله کرم:

سید مجتبی فرمانده مظلومی بود

باید بگویم آقا سید مجتبی فرمانده مظلومی بود و با روح بزرگی که داشت به مقام رفیع شهادت نائل شد.
کد خبر: ۲۶۵۹۰
تاریخ انتشار: ۰۹ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۳ - 31August 2014

سید مجتبی فرمانده مظلومی بود

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، حماسه 8 سال دفاع مقدس بیش از هر کس مدیون کسانی است، که در روزهای بحرانی نخست جنگ که هنوز سپاه شکل نگرفته بود و کشور از یک ارتش منسجم برخوردار نبود، مردانه قدم به میدان گذاشتند و با کمک مردم از کیان این سرزمین دفاع کردند. شهید هاشمی یکی از این مردان بزرگ است،که سردار حسین الله کرم در این گفتگوی صمیمی به قطره ای از فضایل آن دریای عظیم اشاره می کند.

از نخستین آشنایی خود با شهید هاشمی خاطراتی را بیان کنید.
 
درابتدا بهتر است از عظمت و شجاعت افرادی همچون فرمانده بزرگ حاج سید مجتبی که در طول هشت سال دفاع مقدس درصحنه مقاومت کردند سخن بگویم. به خاطر دارم زمانی که می خواستیم به آبادان (که کاملا تحت محاصره دشمن قرارگرفته بود) برویم نه از ماهشهر و نه از اهواز (به دلیل بسته شدن جاده) امکان عبور نداشتیم از اینرو ناچار بودیم ابتدا به بندر امام (بندر ماهشهر) برویم و از آنجا با لنج به سمت آبادان حرکت کنیم. در طول حرکت لنج در دریای خلیج فارس به دلیل جزر و مد بسیار چندین بار به گل نشست و مشکلات فراوانی بوجود آمد. از سوی دیگر به راه انداختن لنج خود مهارت خاصی می خواست. با وجود سختی های فراوان سوار بر لنج به بهمنشیر رسیدیم. رزمنده ها در ایستگاه ذوالفقاری پیاده شدند. درآن مرحله کار بچه ها تازه شروع شد. آنها باید در آبادان وارد عملیات می شدند. ارتش هنوز وارد عمل نشده بود و نیروهای مردمی برای مبارزه به میدان می رفتند.
فداییان اسلام اولین نیروی سازماندهی شده ای بودند که به رهبری آقا سید مجتبی به آبادان رفتند.آقای هاشمی نیروهای سازمان یافته ای را به منطقه ای تحت محاصره کامل دشمن درآمده بود، برد. انجام چنین کارهای بزرگی روح بزرگی هم می خواهد. در واقع فداییان اسلام به فرماندهی آقا سید مجتبی توانسته بودند خط پدافندی بوجود بیاورند.
همانطور که گفتم عراقی ها از رودخانه بهمنشیر وارد شهر بودند. نیروهای خودی قصد داشتند در چندین عملیات شهر را از محاصره دشمن خارج کنند. برای رسیدن به این هدف سه عملیات انجام شد. اولین بار در 16 آذر ماه عملیاتی پیاده شد و یکی از بزرگواران سپاه اسلام، شاهرخ ضرغام طی این عملیات به شهادت رسید. شاهرخ ضرغام از جمله کسانی بود که مقابل رژیم شاهنشاهی ایستادگی می کرد و ظاهری شبیه به جاهلها داشت.

شیوه کار این گروه ها چگونه بود؟
 
در روزهای آغازین جنگ نیروهای بسیج آموزش چندانی ندیده بودند و با چگونگی کار با اسلحه و مهمات آشنایی نداشتند با وجود این مشکلات عملیات کربلای 5 اوج شکوفایی نهضت مبارزاتی و نظامی ما بود. امام راحل بذرهایی در سراسر کشور عزیزمان کاشته بود و خون شهدایی همچون شاهرخ ضرغام این بذرها را آبیاری می کرد. سرداران واقعی ما کسانی بودند که با پای برهنه و حداقل نیرو و تجهیزات از جبهه های اسلام دفاع می کردند. آنها گروههایی چریکی و پارتیزانی تشکیل می دادند و رزمندگان همچون پروانه ای دور شمع وجود آنها جمع می شدند. به عنوان مثال می توان از گروههای آدمخواران، چریکی اندرزی، محسن چریک، شهید اصغر وصالی، فداییان اسلام، سیاه جامگان و علی قربانی نام برد. شمع وجود آقا سید مجتبی مهمترین نقطه دفاعی درنوک پیکان اسلام (آبادان) را روشن کرد و به رزمندگان گفت: «عاشقان! من سید و فرزند زهرا هستم و در این نهضت برای دفاع از امام پیشقدم می شوم». رزمندگان هم که هر کدام متعلق به شهرهای مختلف بودند ،اطراف ایشان جمع می شدند و همچون پروانه ای می سوختند تا ما از گرما و روشنایی وجودشان بهره مند شویم. آنها جانشان را فدای اسلام کردند، جانی که عاریت است و ازآن ما نیست. «این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست/ روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم» هر چیز که در وجود ماست یک روز از ما گرفته می شود و شهدا به این اصل معتقد بودند. گاهی اوقات یک در چوبی به تنهایی زیباست و با یک شفاف کننده زیبایی اش جلوه میکند. هر چیز در این دنیا رنگی دارد. رنگ الهی هم همین گونه عمل میکند .رنگ الهی شفافیتی به وجود انسان می دهد تا آدمیت بیشتر متجلی شود.

از عملیاتهایی که توسط شهید هاشمی فرماندهی شد چه خاطراتی دارید؟
 
بعد از عملیات 16 آذر عملیات دیگری به فرماندهی آقا سید مجتبی و تپه های مدن انجام شد و رزمندگان توانستند دشمن را از منطقه بهمنشیر یک گام به عقب برانند. از آنجایی که خرمشهر محاصره شده بود، نمی توانستیم جهت اجرای عملیات توپ و تانک به همراه بیاوریم.
جنگ تکه تکه و قدم به قدم انجام می شد و تعداد زیادی از رزمندگان به شهادت رسیدند. مبارزه خون و شمشیر بود و به فرمایش امام تمام اسلام درمقابل حمله کفر صف کشیده بود. با تفکر آقا سید مجتبی و همراهی برادر مرتضی قربانی (فرمانده لشکر مقدس امام حسین و لشکر بچه های اصفهان)، شهید حسین خرازی و علی فضلی (فرمانده لشکر 10 سید الشهدا) عملیات با موفقیت انجام شد. این عزیزان که امروز در مقام فرماندهی مشغول به خدمت هستند، روزگاری درجبهه های جنگ به فرماندهی آقا سید مجتبی می جنگیدند.
عملیات بعدی عملیات ثامن الائمه بود. آنروزها بنی صدر تسلیحات و امکاناتی دراختیار رزمندگان قرار نمی داد. ارتش معتقد بود که آبادان از دست رفته است. و دیگر نمی توان در این شهر عملیات دفاعی انجام داد و باید آبادان را ترک کرد گویی به اعتقاد بنی صدر رزمندگان تلاش بیهوده ای می کردند. اما بچه ها می گفتند: «نه اینجاست. که باید ایستاد و ازاسلام و ایران دفاع کرد» نیروهای مخلص ما ناچار بودند برای تهیه سلاح و مهمات ازژاندرمری خمپاره 60 بدزند. آنچه در چشم شهدای ما موج می زد خون دادن بود و خون دل خوردن به واسطه فرمان امام خمینی بر شکستن محاصره آبادان، رزمندگان با وجود مشکلات دست از تلاش و مقاومت برنداشتند. آن روزها وقتی که نیروهای عراقی کاری از پیش می بردند صدام تشویقشان می کرد و به آنها درجه و مدال می داد ،اما به اعتقاد انسان موحد و مومن هر آنچه آدمی انجام می دهد از آن خداست. و تنها فیضی است که نصیب مومن می شود ما وجود نیستیم و تنها نماد و سایه ای از خداییم ما فقیریم و او غنی. ما جاهلیم و او عالم. در واقع امام راحل پس از آزادی خرمشهر با فرمان معروف- خدا خرمشهر را آزاد کرد- به این اعتقاد اشاره کردند و به ما رنگ الهی زدند امام با این پیام قصد داشتند به رزمندگان بگویند که «شما در میدان نبرد بازوی خدا هستید و من بر دست شما که از خودخالی شدهاید و منیت خود را کنار گذاشتهاید بوسه می زنم بوسه بر دستان شما بوسه بر دست خداست. و دست خدا بالای این وقایع است. بیت شهدا بیت خداست. و خانه شهدا زیارتگاه است.».
ما باید این محله ها را سرمه چشمانمان کنیم عکس شهدا را ببوسیم شهیدان به معراج رفتند و سوختند تا محفل ما را نورانی کنند. پیغمبران و اماممان همگی ما را نزد سید الشهدا حضرت امام حسین(ع) می فرستند و همه ما به آقا و مولایمان حضرت امام حسین(ع) اقتدا می کنیم. «کیست مولا آنکه آزادت کند/ بند رقیت ز پایت بگسلد» روایت است. که یک روز امام حسین (ع) بر دوش پیامبر اکرم(ص) سوار شدند پیامبر به ایشان می فرمایند: «حسین من پسرم، ای نور چشم امیرالمومنین(ع) من شتر تو هستم» شهدای ما همچون شترهایی بودن که امام بر دوش آنها سوار بودند سید مجتبی کسی بود که اسلام را بر دوش خود گرفت و سرانجام انقلاب و نام سیدالشهدا را زنده کرد همه ما می دانیم که قسمت اعظم اسلام بر دوش شهیدانمان قرار دارد. بزرگ مردانی که از خود خالی شدند و سراسر وجودشان سرشار از عشق به خدا شد.
اگر خدا قبول کند ما نوکری آقا سید مجتبی را می کنیم. در اینجا بهتر است. ماجرایی را برایتان تعریف کنم چند نفر از الوات در دکانی دور هم نشسته و مشغول میگساری بودند. همگی گفتند: «بهتر است. برویم و شخصی را بیاوریم تا برایمان روضه بخواند» یکی از آنها بلند شد و گفت: «من می روم تا روضه خوانی را به دکان بیاورم» خلاصه آن لات درمسیر کوچه جلوی آخوندی را می گیرد و به او می گوید: «زود باش راه بیفت و با من بیا» خلاصه به زور آن روحانی راهمراه خود به دکان می برد. روحانی وقتی بساط عیش و نوش را می بیند، می پرسد : «چرا مرا اینجا آورده ای؟» آنها می گویند: «برای ما روضه حضرت عباس بخوان» روحانی به آنها گفت: «این بساط را جمع کنید تا برایتان روضه بخوانم» آنها هم فوراً بساط عیش را جمع کردند آن آخوند دوباره گفت: «من برای روضه خواندن احتیاج به منبر دارم. برایم منبری آماده کنید» یکی از لاتها دولا شد و گفت: «من منبر می شوم» خلاصه آن فرد روحانی آن شب روضه حضرت عباس را برای آنها خواند مدتها بعد یک شب آن روحانی خواب عجیبی می بیند. او در خواب دید که آن چند نفر لاتی که آن شب در مغازه برایشان روضه خواند جایگاه خوبی در آن دنیا دارند روحانی در خواب می پرسد: «به چه دلیل جای اینها درآن دنیا خوب است. ولی تکلیف ما هنوز معلوم نیست؟» به او پاسخ می دهند: «حضرت زهرا(س) کسانی را که منبر حضرت عباس می شوند می بخشد و شفاعتشان را می کند» ما هم باید بگوییم یا مولای ما منبر، شتر و خاک پای توییم در پایان باید بگویم آقا سید مجتبی فرمانده مظلومی بود و با روح بزرگی که داشت به مقام رفیع شهادت نائل شد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 43

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار