عقده ای به نام زبان انگلیسی/ آموزش و پرورش با دانش آموزان چه می کند؟!

آموزش و پروش ناکارآمد اگر با همین روند، زبان انگلیسی را «با دست پس بزند و با پا پیش بکشد»، ممکن است چند سال دیگر یک شعر انگلیسی یا ضرب المثلی اروپایی، تاثیرگذاری بیشتری داشته باشند تا یک بیت حافظ!
کد خبر: ۸۱۹۳۴
تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۳ - 11May 2016

عقده ای به نام زبان انگلیسی/ آموزش و پرورش با دانش آموزان چه می کند؟!

گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس- محمد ایرانی؛ ما شیفته زبان انگلیسی هستیم. از کلاس اول ابتدایی به ما می گویند اگر زبان انگلیسی بلد نباشی نمی توانی کارهایت را پیش ببری. اما نظام بیمار آموزش و پرورش از یاد دادن صحیح این زبان، بازمانده است. نمی تواند به دانش آموزانش یاد دهد که چطور به انگلیسی حرف بزنند، بنویسند، بخوانند و گوش دهند. در کنکورهای مختلف (که روز به روز در حال تکثیر و ازدیاد هستند) معمولا با میانگین زیر 10 درصد اثبات می کنیم که این شیفتگی هنوز به پاسخ مشخصی دست نیافته است. پس از ورود به دانشگاه نیز شیفتگی ادامه می یابد و به مرور زبان انگلیسی تبدیل به یک غول بزرگ می شود که کمتر کسی می تواند شاخش را بشکند. وقتی این نتوانستن در کنار شیفتگی قرار می گیرد یک فاجعه اتفاق می افتد.

نظام آموزشی چیزی از آموزش نمی داند!

ما سال های سال انگلیسی می خوانیم. از (I am student) شروع می کنیم و به جملات پیچیده و تخصصی در رشته های مختلف می رسیم، اما اگر یک روز از ما بخواهند با یک انگلیسیزبان صحبت کن، انگار که از ما خواسته اند «آپولو» هوا کنیم! ما چیزی از زبان یاد نگرفتیم. سال ها (افعال tobe) خواندیم ولی نمیدانیم که زمان گذشته و حال و آینده را چطور باید از هم تفکیک کنیم و چطور آن ها را در جمله به کار ببریم. این ضعف دانش آموز نیست. ضعف نظام بیماری است که اصرار دارد زبان را جزو برنامه های تحصیلی دانش آموزان بگذارد ولی هنوز تکلیفش با آن مشخص نیست. خودش هم نمی داند چطور باید آن را آموزش دهد. به همین خاطر پس از سال ها آموزش، «دانش آموز اینقدر می داند که چیزی ندانسته»! آن وقت احساس می کند که حتما مشکل از اوست که زبان را نمی فهمد و یا زبان انگلیسی یک اتفاق سخت و پیچیده است. «نظام آموزشی ما نظام فرسوده و قدیمی و کهنهای است. نظام آموزشی کهنه است؛ این را ما از اروپاییها گرفتیم، همینجور نگهش داشتیم، مثل یک چیز موزهای مقدّس که دست به آن نخورَد!»

نظام آموزشی ما، سال ها با کتاب های انگلیسی اش، دانش آموزان را علاقه مند به زبان می کند، اما در کنار این علاقه، راهکار آموزشی ندارد. مثل این می ماند که یک خوراکی را مدام تبلیغ کنی ولی آن را به خریداران ندهی! به قول معروف، او را تا لب چشمه ببری و تشنه برگردانی. این وضعیت آموزش زبان در مدارس ماست. یک آموزش غیرمنطقی که فقط به عطش دانش آموزان می افزاید و البته دانشگاه ها نیز به همین روند دامن می زنند. بیش از 12 سال کتاب های آموزشی زبان، جلوی دانش آموزان و دانشجویان رژه می رود و به هر ضرب و زوری که شده، این دروس پاس می شوند و تنها «عقده ای» در دل جوان می ماند که حتما ما ایرانی ها مشکلی داریم که زبان را نمی فهمیم.

عقده حقارت در برابر زبان انگلیسی

«آلفرد آدلر» روانشناس اتریشی نظریه ی مشهوری دارد که در آن به «احساس حقارت» و «عقده حقارت» می پردازد. او معتقد که همه ی آدم ها در مواجهه نخستین با جهان پیرامونی، متوجه می شوند که به شدت نیازمند هستند. کودک در مقابل بزرگترها که می توانند به خواسته های خود دست یابند و نیازهایشان را برطرف کنند، خود را ناتوان می پندارد. آدلر معتقد است که احساس های حقارت گریزناپذیرند و اگر از حد نگذرند، باعث پیشرفت فرد می شوند. فرد به خاطر رفع احساس حقارت خود (چه واقعی باشد و چه نباشد) دست به تلاش می زند. این نکته خوبی است اما مسئله دقیقا از جایی شکل می گیرد که این احساس، تبدیل به عقده می شود. کسانی که «عقده حقارت» دارند، احساس می کنند قادر نیستند با ضروریات زندگی کنار بیایند.

نظام آموزشی ما دقیقا این بلا را بر سر دانش آموزانش می آورد. آنها را نسبت به زبان انگلیسی دچار عقده می کند. در مقابل، کسانی هم که به مدد سفر به کشورهای انگلیسیزبان یا کلاس های آموزشی، زبانشان را تقویت کرده اند، خود را باهوش تر از دیگران فرض می کنند. این هم نوعی عقده است که به گفته آدلر «عقده برتری» نام دارد.

این سیکل معیوب آموزشی دو طرف این بازی را نسبت به زبان، عقده ای می کند! چه کسانی که با استفاده از امکاناتی خارج از مدرسه یاد می گیرند و چه کسانی که نمی توانند از آن امکانات استفاده کنند. اینطوری هر دو طرف علایقی مشترک نسبت به یک گروه پیدا می کنند. هوش ذاتی انگلیسیزبان ها! یک نوع از خودبیگانگی نسبت به کسانی که به زبان انگلیسی حرف می زنند. ریشهی نگاه به بیرون و جستجوی پیشرفت در کشورهای «انگلوساکسون» همین مواردی است که در نظام آموزشی ما ریشه دارد و به مرور هویت فرهنگی ما را دستخوش تغییرات گسترده کرده است.

بی اعتباری فارسی در «اثر متیو»

اوج علاقه به زبان انگلیسی در دوره دکترا رخ می نماید. آنجایی که شما مجبورید، تافل یا مدارک معادل آن را ارائه دهید. شما بدون مدرک زبان انگلیسی (و امروز در برخی از دانشگاه ها فرانسه هم اضافه شده است) نمی توانید به تحصیل ادامه دهید. شما حتی اگر به زبان عربی (که زبان رسمی 20 کشور دنیاست) یا اسپانیولی (با 470 میلیون سخنور) و چینی (با یک میلیارد و 300 میلیون نفر) مسلط باشید بازهم از شما پذیرفته نمی شود. در آخر باید مدرک انگلیسی خود را ارائه دهید تا اجازه دهند، در دوره دکترا تحصیل کنید.

چرا نباید زبان انگلیسی یاد بگیریم؟ وقتی نظام آموزشی و حتی برخی از ادارات و سازمان های ما اصرار دارند که زبان انگلیسی جزو اولویت های اصلی آنان باشد، علاوه بر آنچه پیشتر شرح دادیم، یک اتفاق دیگر نیز رخ می دهد. «اثر متیو» در نظام آموزشی به وجود می آید. پدیدهای که در جامعه شناسی بر اساس الگوی «ثروتمندتر شدن ثروتمندان و فقیرتر شدن فقرا» شکل گرفته است. «روبرت مرتون» در سال ۱۹۶۸ این اصطلاح را ابداع کرد. او معتقد است که یک دانشمند برجسته، اغلب اوقات اعتبار بیشتری از یک محقق ناشناس به دست می آورد. حتی اگر کار یکسانی انجام دهند و به نتایج مشابهی دست یابند. «معروفیت» در اینجا به بازتولید اعتبار می انجامد.

در رابطه با زبان انگلیسی هم در کشور ما «اثر متیو» شکل گرفته است. کسانی که بتوانند به این زبان تکلم کنند یا به عبارت دیگر، مقاله های خود را به انگلیسی بنویسند، اعتبار بیشتری کسب می کنند. حتی اگر دو مقاله به نتایجی با وزن علمی مشابه دست یابند، اعتبار نگارنده انگلیسی بالاتر از فارسی است و این اعتبار در نگارش بعدی مقالات او تاثیر می گذارد.

شکرشکن شوند همه طوطیان هند

در برخورد با واقعیتهای اجتماعی، نمی توان یک سویه دست به تحلیل زد. می بایست همه مناسبات را در نظر گرفت و با دیدی ترکیبی و همهجانبه، آن را بررسی کرد. مسئله زبان انگلیسی در کشور ما نیز تبدیل به یک قضیه ی اجتماعی شده است لذا باید با استفاده از همین ابزار با آن رو به رو  شد. می توان گفت علاوه بر نظام فشل آموزش و پرورش، حکومت های خودباخته در گذشتهی ایران، عاملی تعیین کننده برای علاقه به تک آموزشی بودن انگلیسی، شیفتگی به فرهنگشان و همچنین شکل گیری عقده حقارت و عقده برتری نسبت به این زبان بودند. حکومت هایی که می خواستند از فرق سر تا نوک پا غربی شوند و ایرانیان را جز برای ساخت لولهنگ مناسب نمی دیدند.

نکته ی تاسف برانگیز اینکه، تاریخ گسترش زبان انگلیسی با زور و جبر گره خورده است. علاوه بر حکومت هایی که با تقبیح زبان بومی و گسترش زبان انگلیسی دست به گسترش آن زدند، گروهی دیگر نیز با زور سرنیزه، انگلیسی را فرا گرفتند. هندوستان یکی از آن کشورهایی است که با فشار، انگلیسی را پذیرفت. یک گروه متجاوز وارد کشورشان شدند و 22 زبان زندهی آنجا را از بین بردند و حول انگلیسی متحد کردند! برعکس زبان فارسی که هرجا قدم گذاشته، با «شهد و شعر و شکر» وارد شده است؛ حتی در همین هند. این کشور در زمانه ای که اوج فرهنگشان به شمار می رفت تا قرن ها بعد که اقبال لاهوری متولد شد، ادیبان و سخنورانشان به فارسی تکلم می کردند. تا جایی که حافظ می سراید: شکرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله میرود.

با وجود همهی آنچه گفته شد، زبان انگلیسی، امروز در کشور ما جایگاه رفیعی دارد. اینقدر جایگاهش بالا رفته که حتی ممکن است در آینده ای نه چندان دور، ضریب نفوذ آن از فارسی هم پیشی بگیرد. این به معنای انگلیسی حرف زدن ایرانیان نیست، بلکه بحث بر سر قدرت نفوذ است. آموزش و پروش ناکارآمد اگر با همین روند، زبان انگلیسی را «با دست پس بزند و با پا پیش بکشد»، ممکن است چند سال دیگر یک شعر انگلیسی یا ضرب المثلی اروپایی، تاثیرگذاری بیشتری داشته باشند تا یک بیت حافظ.

منبع: خبرگزاری دانشجو

نظر شما
پربیننده ها