عاشقانه‌ای از شهید معصومی/ همیشه خیال می‌کنم پیش هم هستیم

شهید «ابراهیمعلی معصومی» در نامه‌ای به همسرش، نوشته است: «دخترعموجان بنده آمدم مرخصی دلم آرام بگیرد؛ ولی بدتر شد؛ همیشه در خواب و بیدار خیال می‌کنم پیش هم هستیم و داریم باهم حرف می‌زنیم».
کد خبر: ۵۷۶۹۶۴
تاریخ انتشار: ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۵:۵۳ - 08March 2023

به گزارش خبرنگار ساجد دفاع‌پرس، رزمندگان وقتی در خطوط مقدم با دشمن می‌جنگیدند، همسرشان در پشت جبهه‌ها، به‌گونه‌ای دیگر به مجاهدت می‌پرداختند؛ آن‌ها با تربیت فرزندان خود در غیاب سایه همسر خود و مدیریت خانواده، سعی می‌کردند تا جای خالی پدر خانواده را جبران کنند. همسر رزمندگان همچنین در شهرها و حتی در عقبه جبهه‌ها در امور پشتیبانی از جنگ فعالیت می‌کردند و تأثیر به‌سزایی در این زمینه داشتند.

رزمندگان در جبهه‌ها سعی می‌کردند تا در هر فرصتی که به‌دست می‌آوردند، از طریق نوشتن نامه و گاهی هم از طریق تلفن، با خانواده خصوصاً همسر خود ارتباط داشته باشند که بسیاری از این نامه‌ها اکنون نیز از آن دوران به یادگار مانده است.

نامه شهید «ابراهیمعلی معصومی» به همسرش، نمونه‌ای از این نامه‌هاست که وی در آن نوشته است: «دخترعموجان بنده آمدم مرخصی دلم آرام بگیرد؛ ولی بدتر شد؛ همیشه در خواب و بیدار خیال می‌کنم پیش هم هستیم و داریم باهم حرف می‌زنیم».

همیشه در خواب و بیدار خیال می‌کنم پیش هم هستیم

بسم الله الرحمن الرحیم

به خدمت همسر مهربانم مریم رسیده ملاحظه فرمایید

اولاً امیدوارم که ان‌شاءالله وجود مبارک جنابعالی را از خداوند متعال خواهانم. باری اگر چنانچه از راه لطف و مرحمت، جویای احوالات اینجانب را خواسته باشید، الحمدالله سلامتی حاصل و برقرار است و به دعاگویی شما‌ها مشغول هستم. باری عرض می‌شود بنده ساعت ۴ بعدازظهر شنبه از تهران حرکت کردم و ساعت ۸ صبح سه‌شنبه به شیراز رسیدم. تا ساعت ۱ بعدازظهر توی شهر بودم، بعدازظهر رفتم شاهچراغ، نماز خواندم و عوض همه شما‌ها زیارت کردم و در ضمن روزه بودم. شب که توی ماشین در حرکت بودیم، ساعت ۳ شب در یک مهمان‌خانه‌ای نگه داشت که سحری بخوریم؛ ولی متاسفانه رفتیم پایین، دیدیم فقط چایی خالی دارد؛ بنده، چون تصمیم داشتم روزه بگیرم، چیزی پیدا نکردم فقط یک کیلو انگور خریدم، جای شما خالی، عوض سحری خوردم. بنده موقع افطار همیشه به یاد شما‌ها هستم. افطار ما خیلی زودتر از شما‌ها است؛ یعنی امروز که روز هشتم ماه مبارک رمضان است، در ساعت ۸:۳ دقیقه است و سحری برای ما‌ها درست می‌کنند و افطار هم به موقع می‌دهند. امیدوارم که ان‌شاءالله بتوانیم این وظیفه ماه رمضان را انجام بدهیم. در ضمن خواهشی باید از شما بکنم، این است که بنده یک نامه برای پدرم نوشته‌ام که مریم فقط این یک‌ماه را در تهران می‌ماند و بعداً به ده می‌آید، شما که به ده رفتید، وظیفه در گردن دارید انجام بدهید و اگر یک موقعی ناراحتی هم دیدید، به خاطر من به خود نیاورید که هم من در اینجا ناراحت باشم و هم شما ناراحت باشید و اگر توانستید، کاری بکنید رضایت آن‌ها را جلب کنید. خیلی ممنون هستم، تنها تقاضای من از شما این بود؛ ولی دخترعموجان بنده آمدم مرخصی دلم آرام بگیرد؛ ولی بدتر شد؛ همیشه در خواب و بیدار خیال می‌کنم پیش هم هستیم و داریم باهم حرف می‌زنیم دیگر نمیخواهم زیاد سر شما را درد بیاورم، از قول اینجانب به خدمت زن عموی مهربانم دعا و سلام می‌رسانم و خیلی می‌بخشید که چند روزی مزاحم شما شدم، اینجانب به خدمت عموی مهربانم دعا و سلام می‌رسانم و به خدمت پسر عمویم محمد و جعفر و آقامهدی خیلی خیلی دعا و سلام می‌رسانم و به خدمت دختر عمو‌های مهربان خدیجه و مهری خانم و معصومه و سکینه و اعظم جانم دعای فراوان دارم و الان خیال می‌کنم در دور و بر بنده نشسته‌اند و سر و صدا می‌کنند، یادشان بخیر، خداوند هیچ خانواده‌ای را بی سر و صدا نفرماید. به مهدی بگویید بنده پیش از شما نامه نوشتم و منتظر نامه شما هستم. لطفاً این نامه را پیش خودتان نگه دارید که دست هر کسی نیفتد، یک عدد عکس که بنا بود با نامه پدرم بده بفرستم، یادم رفت با نامه شما می‌فرستم و آن را بده ببرید و به آن‌ها بدهید، یا خودتان نگه دارید. از دلم نمی‌آید نامه را قطع کنم؛ ولی چون مهم در نامه جایی ندارم و هم سر شما را درد می‌آورم، از شما خداحافظی می‌کنم. شما را به خدا می‌سپارم.

الحمدلله هیچ ناراحتی درباره مرخصی آمدن بنده به وجود نیامده، خاطر جمع باشید؛ چون بنده توکلم به خدا بود و خدا هم کمک کرد و برنامه خیلی خوبی درست شد که بنده تبرئه شدم

روز هشتم ماه رمضان ساعت ۱/۵ صبح روز پنج‌شنبه نوشته شد

تاریخ ۵۸/۵/۷

ابراهیمعلی معصومی

همیشه در خواب و بیدار خیال می‌کنم پیش هم هستیم

پاسدار شهید «ابراهیمعلی معصومی»، یکی از رزمندگان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) بود که ۲۷ شهریور سال ۱۳۳۷ در همدان متولد شد. وی تا پایان سوم راهنمایی درس خواند و وارد سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی شد. او سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی در جبهه حضور یافت، تا این‌که سرانجام ۱۳ آبان سال ۱۳۶۲، در عملیات «والفجر ۴»، در بوکان به شهادت رسید. قائم‌مقامی تیم یکم عمار و فرماندهی گردان کمیل لشکر ۲۷ از مسئولیت‌های این شهید والامقام در جبهه‌ها بود.

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار