آب آوری که در کنار فرات سیراب شد

شب نهم محرم شب تاسوعای حسینی و متعلق به حضرت عباس است. این شهید بزرگوار امیر سپاه حسین (ع) و ساقی اهل حرم است اما بزرگترین ویژگی او بصیرتی است که به سبب آن همه شهدا به مقام ایشان در روز قیامت غبطه می‌خورند.
کد خبر: ۱۰۷۹۵۰
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۹۵ - ۱۵:۵۱ - 10October 2016

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، شب نهم محرم متعلق باب‌الحوائج حضرت عباس بن علی (ع) است. شخصیت بی‌نظیر حضرت عباس (ع) چنان بود که امام سجاد (ع) ایشان را صاحب بصیرت می‌دانند. این شهید بزرگوار کربلا که سقایت اهل حرم را بر عهده داشت به امر برادر برای آوردن آب به شریعه رفت و هنگام برگشت به دست عده کثیری از لشکریان ابن سعد به شهادت رسید.

ساقی العطاشا

بعد از مسلم شدن جنگ میان یزیدیان و امام حسین (ع) عبيدالله بن زياد نيروهای رزمی فراوانی شامل لشكر يك هزار نفري حر بن یزید ریاحی، لشکر چهار هزار نفری عمر بن سعد، لشکر دو هزار نفری یزید بن رکاب کلبی، لشکر چهار هزار نفری حصین بن نمیر، لشکر هزار نفری به همراه شبث بن ربعی، لشکر هزار نفری حجار بن ابجر، لشکر سه هزار نفری مصار بن مزینه مازنی را به کربلا فرستاد. اما شرورترين نيروهاي عبيدالله بن زياد، لشكر شمر بن ذی‌الجوشن بود، كه با استعداد چهار هزار تن به قصد نبرد حتمی با اهل بيت پيامبر (ص) در روز نهم محرم وارد سرزمين كربلا شد.

هنگامی كه نامه رضايت‌بخش عمر بن سعد به دست عبيدالله بن زياد رسيده بود، شمر بن ذی‌الجوشن در مجلس وي حضور داشت و چون نظر عبيدالله درباره پيشنهاد عمر بن سعد، مبنی بر مصالحه با امام حسین (ع) را مشاهده كرد، برآشفت و به عبيدالله گفت: اي امير! آيا پيشنهاد او را پذيرفته‌ای؟ هم اينك حسين بن علي (ع) با پای خود در سرزمين تو گام نهاد و در نزديكی تو مقيم گشت. به خدا سوگند، اگر امروز از تو رهايی پيدا كند، ديگر نمی‌توانی بر او دست يابی. در آن صورت، او عزيزتر و نيرومندتر گردد و تو ناتوان‌تر و خوارتر خواهی شد. پس او را رها مكن و در اختيارت بگير، در اين صورت هر تصميمی كه درباره‌اش بگيری می‌توانی جامه عمل بپوشانی.

گفتار خصمانه و تحريك‌آميز شمر، اثر سويی در عبيدالله بن زياد به وجود آورد و نامه شديداللحنی براي عمر بن سعد نوشت و به وی فرمان داد: يا از حسين بن علی (ع) برای يزيد بيعت بگير و يا بر او بتاز و سرش را از بدن جدا كن و تمام ياران وی را از دم تيغ و تير بگذران و بر بدن‌هايشان اسب بدوان. سپس يادآور شد: ای عمر بن سعد! اگر آن چه را به تو فرمان داده‌ام انجام دهی، در نزد ما عزيز و سربلند خواهی بود و به آرزو و آمالت می‌رسی، ولی اگر تمايلی برای نبرد با حسين بن علی (ع) نداری، از فرماندهی سپاه معزول و كارهای سپاه را به شمر بن ذی‌الجوشن بسپار. عبيدالله، اين نامه را به شمر سپرد و او را روانه کربلا نمود و وی را بر كردار و رفتار عمر بن سعد، مراقب ساخت.

یلان ام‌البنین (س)

حضرت فاطمه، مكنی به «اُم‌البنين» همسر امیرالمومنین (ع) دارای چهار فرزند بود كه همگی در ركاب برادر و امامشان حضرت ابی‌عبدالله الحسين (ع) در کربلا حضور داشتند. حضرت عباس (ع) كه بزرگترين آنان بود از شهرت بسزايی برخوردار و به خاطر جمال زيبا، قامت رشيد، بهره‌مندی از دلاوری، غيرت و تعهد و تقوا، قمر بنی هاشم معروف بود. حضور وی در سپاه امام حسین (ع) ، برای دشمنان اهل بیت (ع) بسیار سنگین بود. به همين منظور، شمر كه از قبيله ام‌البنين (س) بود، مأموريت يافت كه به حضرت عباس (ع) و سه تن از برادرانش امان‌نامه دهد. وی، در عصر روز تاسوعا به نزديكی خيمه‌گاه امام حسين (ع) رفت و با صدای بلند فرياد زد: خواهرزادگانم كجايند؟

امام حسين (ع) به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهيد، اگر چه او فاسق است وليكن با شما قرابت و رابطه خويشاوندی دارد.

حضرت عباس (ع) به همراه سه تن از برادرانش عبدالله، جعفر و عثمان در نزد شمر حضور يافته و از او پرسيدند: حاجت تو چيست؟

شمر گفت: شما خواهرزادگان منيد. بدانيد تا ساعاتی ديگر شعله‌های جنگ برافروخته می‌گردد و از ياران حسين بن علی (ع) كسی زنده نمی‌ماند. من برای شما امان‌نامه‌ای از ابن زیاد آوردم. شما از اين ساعت در امان ما هستيد، مشروط بر اين كه از ياری برادرتان حسين (ع) دست برداشته و سپاهش را ترك كنيد.

حضرت عباس (ع) فرمود: بريده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان‌نامه تو. ای دشمن خدا! ما را فرمان می‌دهی كه از ياری برادر و مولايمان حسين (ع) دست برداريم و سر در طاعت ملعونان و ناپاكان درآوريم. آيا ما را امان می‌ده ولی برای فرزند رسول خدا (ص) امانی نيست؟

شمر از پاسخ دندان‌شكن فرزندان ام‌البنين (س) ، نااميد و خشمناك شد و به خيمه‌گاه خويش برگشت.

عمر بن سعد، فرمانده كل سپاه عبیدالله بن زیاد که حضور شمر بن ذی‌الجوشن وی را رقيبی برای فرماندهی خويش می‌ديد، بدون اطلاع قبلی، در عصر روز تاسوعا فرمان حمله عمومی به سوی خيمه‌گاه امام حسین (ع) را صادر كرد.

امام حسين علیه‌السلام كه در آن هنگام، در پيشگاه خيمه‌اش به شمشير تكيه داده بود، برادرش حضرت عباس (ع) را به همراه بيست تن از يارانش چون حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا از فرمانده آنان، علت تهاجم عمومی را جويا شوند.

حضرت عباس (ع) به سران سپاه دشمن نزديك شده و پيام امام حسين (ع) را ابلاغ كردند و آنان در پاسخ گفتند: از امير عبيدالله بن زياد فرمان آمده است كه حسين بن علی (ع) يا در طاعت او درآيد و با او بيعت كند و يا هم اينك آماده نبرد باشد.

حضرت عباس (ع) پيامشان را به برادر رسانيد و از آن حضرت، كسب تكليف نمود. امام حسين (ع) به وی فرمود: از آنان بخواه كه امشب را صبر كرده و كار نبرد را به فردا واگذارند تا امشب را به عبادت بگذارنیم.

حضرت عباس (ع) بار ديگر به سوی سپاه دشمن رفت و درخواست امام حسين (ع) را به آنان ابلاغ كرد. عمر بن سعد كه مظنون به مسامحه كاری بود و شمر را رقيب خود می‌ديد، از درخواست امام حسين (ع) سرباز زد و گفت: برای حسين، ديگر مهلتی نيست!

برخی از فرماندهان سپاه، زبان به اعتراض گشوده و گفتند: اگر كافران و مشركان از ما مهلت می‌خواستند، ما دريغ نمی‌كرديم. عمر بن سعد در برابر اعتراض‌های متعدد ياران خويش مواجه گرديد و به ناچار پذیرفت و به امام حسین (ع) پيام داد كه يك شب را به شما مهلت دادم، ولی بامدادان فردا اگر بر فرمان امير، سر اطاعت فرود نياوريد، فيصله كار را به شمشير می‌سپارم.

جانبازی روز عطش

حضرت عباس (ع) روز عاشورا سوار بر اسب اطراف خيام مى‏‌گشت و نگهبانى مى‏‌داد و مراقب بود تا دشمن جلو نيايد.

در اين هنگام زهير بن قين (يكى از ياران با وفاى امام حسين) نزد عباس عليه السلام آمد و عرض كرد: در اين وقت آمده‏ام تا تو را به ياد سخن پردت على (ع) بيندازم، عباس (ع) كه مى‏‌ديد خيام اهل بيت در خطر تهديد دشمن است، از اسب پياده نشد و فرمود: «مجال سخن نيست ولى چون نام پدرم را بردى، نمى‏‌توانم از گفتارش بگذرم، بگو كه من سواره مى‏‌شنوم‏.

زهير گفت: پدرت هنگامى كه خواست با مادرت ام‏‌البنين  ازدواج كند، به برادرش عقيل فرموده بود زن شجاعى از خاندان شجاع برايم پيدا كن، زيرا مى‏‌خواهم فرزند شجاعى از او به دنيا بيايد و حامى و ايثارگر فداكار براى برادرش حسين (ع) باشد. بنابراين اى عباس، پدرت تو را براى چنين روزى (عاشورا) خواسته است مبادا كوتاهى كنى.

غيرت عباس با شنيدن اين سخن به جوش آمد و چنان پا در ركاب زد كه تا سمه ركاب قطع گرديد و فرمود: اى زهير! آيا با اين گفتار مى‏‌خواهى به من جرئت بدهى، سوگند به خدا هرگز دست از برادرم بر نمى‏‌دارم و در حمايت از حريم او كوتاهى نخواهم نمود. به خدا قسم فداكارى خود را به گونه‏‌اى ابراز كنم و به تو نشان دهم كه هرگز نظيرش را نديده باشى‏.

در روايتى آمده: خيمه‏‌اى مخصوص مشك‌هاى آب بود، حضرت ابوالفضل داخل آن خيمه شد، ديد اطفال آن مشك‌هاى خالى را برداشته و شكم‌هاى خود را بر مشكهاى نم‏دار مى‏‌گذاشتند بلكه از عطش آنها كاسته شود، به آنها فرمود: «نور ديدگانم صبر كنيد اكنون مى‏‌روم و براى شما آب مى‏‌آورم‏.

در همين هنگام به امر برادر سوار بر اسب شد و نيزه و مشك خود را برداشت و به سوى فرات رهسپار شد.. مشك را پر از آب كرد، ولى از آب نياشاميد و به خود خطاب كرد و گفت: اى نفس! بعد از حسين، زندگى تو ارزش ندارد، و نبايد بعد از او باقى بمانى، اين حسين است كه لب تشنه و در خطر مرگ قرار دارد مى‏2خواهى آب گوارا و خنك بياشامى، سوگند به خدا دين من اجازه چنين كارى را نمى‏‌دهد.

آن حضرت به سوی خیمه‌ها برگشت. در اين حال، حكيم بن طفيل از كمين نخل‌ه‏اى بيرون جهيد و ضربتى بر دست چپ آن حضرت وارد ساخت، و دستش را از بند (مچ) قطع كرد. دست دیگرش را دشمنی دیگر قطع کرد و آن حضرت مشك را به دندان گرفت و همت مى‏‌كرد تا مشك را به خيمه‏‌ها برساند كه ناگاه تيرى بر مشگ آب آمد و آب آن ريخت، و تير ديگرى بر سينه‏اش رسيد و از اسب بر زمين افتاد.

ابى مخنف مى‏‌نويسد: وقتى كه دست‌هاى عباس (ع) جدا شد، در حالى كه از دو طرف دستش قطرات خون مى‏‌ريخت به دشمن حمله كرد تا اينكه ظالمى با گرز آهنين بر سر مباركش زد و آن را شكافت، آن هنگام آن مظلوم به زمين افتاد و در خون خود غوطه‏‌ور گرديد و صدا زد: اى برادر، برادرت را درياب‏.

امام حسين (ع) مانند شهاب ثاقب به بالين برادر شتافت او را غرق در خون ديد كه پيكرش پر از تير شده و دست‌هايش از بدن جدا گشته و چشم‌هايش تير خورده‏‌اند.

با كمر خميده به حضرت عباس (ع) نگريست و سپس در بالين او نشست و گريه كرد تا سقا به شهادت رسيد.

روايت‏ شده: هنگامى كه وسائل غارت شده از شهداى كربلا را به شام نزد يزيد بردند، در ميان آنها پرچم بزرگى بود، يزيد و حاضران ديدند همه پرچم سوراخ و صدمه ديده ولى دستگيره آن سالم است، پرسيد: اين پرچم را چه كسى حمل مى‌‏كرد؟

گفته شد: عباس بن على عليه السلام آن را حمل مى‏كرد.

يزيد از روى تعجب و تجليل از آن پرچم، دو يا سه بار برخاست و نشست و گفت: به اين پرچم بنگريد،كه بر اثر صدمات و ضربات، هيچ جاى آن سالم نمانده جز دستگيره آن كه پرچمدار آن را با دست ‏حمل مى‏‌كرده است (يعنى سالم ماندن دستگيره نشان مى‏‌دهد كه پرچمدار، تيرها و ضرباتى را كه بر دستش وارد مى‏‌شود تحمل مى‏‌كرد و پرچم را رها نمى‏‌ساخته است. 
 
منابع:

الفتوح / ابن اعثم کوفی

بحار الانوار / علامه مجلسی

الارشاد / شیخ مفید

منتهی الامال

دانشنامه اسلامی

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار