سرلشکر شهید «مهدی زین‌الدین»

شهید زین‌الدین در سن ۲۳ سالگی فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) شد و پس از حضور در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در سال ۶۳ به شهادت رسید.
کد خبر: ۶۵۶۷۹۸
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۱:۲۷ - 16March 2024
سرلشکر شهید «مهدی زین‌الدین»
نام و نام خانوادگی: مهدی زین‌الدین
محل تولد: تهران
تاریخ تولد: ۲۴ اسفند ۱۳۳۸
درجه: سرلشکر
یگان: لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع)
مسئولیت: فرماندهی
سن: ۲۵ سال
تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳
محل شهادت: منطقه تپه ساروین
مزار شهید: گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) - قم

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: شهید زین الدین ۲۴ اسفند ۱۳۳۸ خورشیدی در تهران متولد شد. هنگامی که متولد شد مسئولیت مادر او در تربیت و پرورش این فرزند، بیش از پیش شد و این معلم قرآن فرزندش را با آیه کتاب عشق پروراند، از کودکی، قرآن را یاد گرفت. در پنج سالگی به دلیل فعالیت‌های مبارزاتی پدرش به همراه خانواده به خرم آباد مهاجرت کرد. از کودکی دارای نبوغ فکری بسیار بالا بود. در جوانی علاوه بر کار و تلاش در کنار پدرش در بیش‌تر فعالیت‌های فرهنگی - دینی شرکت می‌کرد.

فعالیت سیاسی او از زمانی آغاز شد که آیت الله مدنی به خرم آباد تبعید شد. مهدی به شدت جذب ایشان شد و در خدمت او بود و در آنجا شکل سیاست و مبارزه را آموخت. در همان سنین جوانی که به دبیرستان می‌رفت حزب رستاخیز تشکیل شد و در تمام خرم آباد دو جوان پیدا شدند که عضویت این حزب را نپذیرفتند. یکی از از این دو جوان آقا مهدی بود. بر این اساس آقامهدی از مدرسه اخراج شد. پس از مدتی به همراه خانواده به قم آمد و به واسطه فعالیت‌های سیاسی، پدرش روانه زندان شد. این در حالی بود که آقامهدی در دبیرستان امام صادق علیه السلام قم به تحصیل مشغول بود، پس از پایان تحصیلات و همزمان با تبعید پدرش به سقز، در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه شیراز با رتبه چهارم قبول شد.

پس از پیروزی انقلاب وارد جهادسازندگی و سپس وارد سپاه شد. جنگ کردستان که شروع شد به همراه دوستان داوطلبانه به کردستان رفت و از اتوبوسی که آنان را برده بود، تنها شش نفرشان بازگشتند و بقیه دوستان به شهادت رسیدند. در آغاز طوفان‌ها و بحران‌های انقلاب در قم در سن ۲۰ سالگی مسؤول اطلاعات سپاه شد و با زکاوت و درایت فتنه خلق مسلمان را در شهر قم خاموش کرد.

با آغاز جنگ پس از دیدن دوره‌های نظامی به منطقه اعزام شد. پس از مدتی به فرماندهی اطلاعات سپاه دزفول برگزیده شد. آقامهدی یکی از عناصر فعال و کارآمد اطلاعات عملیات قرارگاه بود.

ویژگی‌ها و سیره اخلاقی

قلب مؤمن، سرشار از آرامش است و دلهره هرگز در آن راه ندارد. زمانی که دشواری‌ها فرامی رسند و انسان در برابر سختی‌ها قرار می‌گیرد، این قلب روشن شده به نور ایمان است که به آسودگی و آرامش فرا می‌خواند. جنگ با تمام رعب و وحشتش، برای عده ای، تنها صحنه کوچکی از آزمایش خداوند بود تا مؤمنان را محک بزند. شهید زین الدین، نمونه برجسته‌ای از این گونه انسان هاست.

دشمن با همه توان مندی‌های خویش، در برابر قدرت ایمان چنین مردانی به زانو درآمده بود. ازاین رو، زین الدین با خیالی آسوده وارد منطقه دشمن می‌شد. آنجا را شناسایی می‌کرد و اطلاعات را به دست می‌آورد. میدان‌های مین، کانال‌ها، سیستم‌های هشداردهنده، سلاح‌های پیشرفته و سنگر‌های مستحکم دشمن، هیچ کدام کوچک‌ترین تشویشی در او ایجاد نمی‌کرد.

صلابت و آرامش او، همه را متعجب کرده بود. غرور، خطرناک‌ترین آفت در زندگی مردان موفق است. یاد خداوند، توجه به زیردستان و رعایت ادب و احترام برای اطرافیان، غرور را در دل می‌میراند و انسان را تا قلّه‌های کمال بالا می‌برد. زین الدین، مردی خاکی و بی غرور بود. همیشه لباس بسیجی به تن داشت، پوتین هایش رنگ و رو رفته بودند و مو‌های سرش را مانند سربازان عادی می‌تراشید. متواضع بود. چیزی که محبت زین الدین را در دل‌ها جا می‌کرد، سادگی اش بود. دنبال تشریفات و در بند پست و مقام نبود. راحت بود و بی تکلّف. در جمع رزمندگان بود؛ با آن‌ها غذا می‌خورد، درد دل هایشان را می‌شنید و از همه مهم تر، به آنان بسیار احترام می‌گذاشت. این بود که خواسته یا ناخواسته، همه را دنبال خود می‌کشید!

از زبان پدر و مادر

به علت آلودگی جوّ مدارس زمان شاه، سعی می‌کردیم بچه‌ها را در مدارس ملی ثبت نام کنیم؛ چون تقیدات‌شان بیشتر بود. ویژگی آن‌ها این بود که به عبادات، خصوصا نماز اول وقت، تلاوت قرآن و شرکت در نماز جماعت و حضور در مجالس دینی، بسیار گرایش داشتند. آن‌ها حس تعاون و همکاری در حد ایثار را در خانه داشتند «مهدی» با اینکه کوچک بود، در کودکی در کار‌های بیرون خانه، همکار و یار پدر بود و در منزل هم، با من همکاری و مشارکت داشت.

یادم می‌آید که با بچه‌ها در کوچه، نزدیک منزل، با اشتیاق خاصی مشغول فوتبال بود و بازی هم خیلی گرم گرفته بود. ماه رمضان بود و نزدیک افطار؛ به آقا مهدی گفتم: «مهدی جان! نان برای افطار نداریم!» مهدی، بلافاصله بازی را ترک کرد و برای تهیه‌ی نان رفت؛ چون برایش اطاعت از حرف مادر از هر چیز دیگر مهمتر بود. از آن روز، به طور عجیبی مهر او سراسر وجودم را فرا گرفت. «مهدی» و «مجید» در شب‌های احیاء همیشه حضوری فعال در مسجد داشتند.

ما هم حتما اصرار داشتیم که بچه‌ها در میان مردم حضور پیدا کنند بویژه در مکان‌های مقدس، چون حرم، نماز جمعه و... «مهدی» و «مجید»، در تحصیل خود جوش بودند کسی به آن‌ها تذکر نمی‌داد و به تشویق آن‌ها نیازی نبود. خودشان بسیار جدیت داشتند. «مهدی» زودتر از هفت سالگی به مدرسه رفت و یک سال را جهشی خواند مهدی با خواهرش تا صبح، مسابقه‌ی کتابخوانی می‌گذاشت، البته نه کتاب‌های درسی بلکه کتاب‌های سرگذشت ائمه‌ی اطهار، نهج البلاغه، کتاب‌های اخلاقی و...

شهید زین الدین از زبان خانواده

برخورد اولی که با ایشان داشتم، تمام مسائل را برای من گفته بود. او می‌گفت: «انت‌های راه من شهادت است. اگر جنگ هم تمام شود و من شهید نشوم هرکجا که جنگ حق علیه باطل باشد، آنجا می‌روم تا شهید شوم.» مشکلات نبودن در خانه را، چون قبلا برایم گفته بود، پذیرش و تحمل آن برای من راحت بود. برای این که سراپا محبت بود. دوست داشت همه از دستش راضی باشند. با این وجود هیچ گونه وابستگی به خانه نداشت.» (دیدار آشنا - آذر ۱۳۸۰، شماره ۱۸) ظرف‌های شام معمولاً دو تا بشقاب و یک لیوان بود و یک قابلمه. وقتی می‌رفتم آن‌ها را بشویم، می‌دیدم همانجا در آشپزخانه ایستاده، به من می‌گفت: «انتخاب کن، یا بشور یا آب بکش».

به او می‌گفتم: مگر چقدر ظرف است؟ در جواب می‌گفت: هر چه هست، با هم می‌شوییم. یک روز خانواده مهدی همه منزل ما مهمان بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدی همه با هم سر سفره نشسته بودیم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخانه چیزی بیاورم. وقتی آمدم، دیدم همه تقریباً نصف غذایشان را خورده اند، ولی مهدی دست به غذایش نزده تا من برگردم. (گلبرگ - اردیبهشت ۱۳۸۸ - شماره ۱۰۹)

همرزمان و خاطرات شهید زین الدین

وقتی رسیدیم به نقطه‌ای که باید مستقر می‌شدیم، چادر‌ها را علم کردیم و پست‌های نگهبانی را چیدیم. من پاس یکی مانده به آخر بودم. پست بعد از من ناصری بود. می‌دانستم کجا می‌خوابد. وقتی پاس من تمام شد، برگشتم و رفتم بالای سرش. پتو را کشیده بود رویش. اسلحه را گذاشتم روی پایش و گفتم: پاشو! نوبت نگهبانی توست. او هم بلند شد و بدون این که چیزی بگوید، رفت سر پست. تازه چشم هایم گرم خواب شده بود که دیدم کسی تکانم می‌دهد. چشم ریز کردم، ناصری بود.

گفت: الان کی سرپسته؟
گفتم: مگه نرفتی؟
نه، می‌بینی که!
پاشدم و سرجایم نشستم.
خودم اومدم بالای سرت بیدارت کردم؛ و با دست اشاره کردم به گوشه چادر.

ولی من امشب اونجا نخوابیدم. جا نبود، مجبور شدم این طرف بخوابم. تو کی رو فرستادی سر پست؟ شانه بالا انداختم که یعنی نمی‌دانم. هر دو بلند شدیم و رفتیم پست نگهبانی. دیدیم زین الدین است. اسلحه را انداخته بود روی دوشش و داشت با تسبیح ذکر می‌گفت. آن شب، مهدی زین الدین همراه جواد دل آذر آمده بودند سرکشی. قبلش هم شناسایی بودند. شب را همان جا توی چادر ما خوابیدند. هر چه کردیم که اسلحه را بدهد و برود بخوابد، نداد. گفت: من این جا کار دارم. باید نگهبانیم رو بدم. شما برین. ماند تا پستش تمام شود. (دیدار آشنا - اردیبهشت ۱۳۸۸ - شماره ۱۰۳)

شهادت

مهدی زین‌الدین در حالی که تنها ۲۵ سال داشت مورخ ۲۷ آبان ۱۳۶۳ خورشیدی به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی بن ابیطالب (ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت می‌کنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم! موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده شان را پیاده کرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم. فرمانده محبوب بسیجی‌ها در منطقه تپه ساروین با گروهک‌های ضد انقلاب درگیر و به فیض شهادت نائل می‌آید.

پیام آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله‌العالی) در پی شهادت سردار زین‌الدین

آیت الله خامنه‌ای که در زمان شهادت شهید زین‌الدین، ریاست جمهوری اسلامی ایران و ریاست شورای عالی دفاع را برعهده داشتند در پیامی از مقام شهید مهدی زین الدین تجلیل کردند در این پیام آمده است: شهادت سردار شجاع اسلام مهدی زین‌الدین و برادر فداکارش مجید را به یکایک افراد و فرماندهان لشگر ۱۷ قم و به همه فرماندهان سپاه پاسداران تبریک و تسلیت می‌گویم. بی شک این خون‌های پاک، همگان را در پیگیری هدف‌های بزرگ اسلامی مصمم‌تر و بازوی پرتوان رزمندگان را نیرومندتر می‌سازد. سردار شهید این لشگر، شهید مهدی زین الدین که به حق می‌توان گفت از ستارگان درخشان بود، با فقدان خود ما را داغدار کرد.

همان طور که برادران را توصیه می‌کرد:
ما باید حسین وار بجنگیم.
حسین وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه.
حسین وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی.‌ای کاش جان‌ها می‌داشتیم و در راه امام حسین (ع) فدا می‌کردیم.
از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می‌گفت عمل کرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت.


وصیتنامه شهید مهدی زین‌الدین

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین (ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله الحسین (ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان (عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین (ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین وار زندگی کردن. در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان (عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت طلبی می‌خواهد.

در سایه سار قلم‌ای سردار رشید اسلام و انقلاب!‌ای زینت و نگهدار دین!‌ای زین الدین! هنوز ستاره‌های ماووت و شملچه و مجنون، حماسه آفرینی‌های تو را می‌ستایند و به عشق پایمردی‌های تو، بر کوه‌های غرب و بیابان‌های جنوب، سوسو می‌زنند. هنوز دامنه‌های برف گرفته کردستان و قله‌های بلندش، رشادت تو را برای هم تعریف می‌کنند و هنوز دشت‌های تفتیده جنوب و نیزار‌های مجنون، وسعت بی انتهای عشق و بردباری تو را زمزمه می‌نمایند. نسیم گرم به یاد آن روز‌هایی که در چفیه ات می‌پیچد و صورت غبار آلود و مصمم تو را نوازش می‌کرد، بر خاکریز‌های هموار شده می‌گذرد و خاطرات رشادت و پایمردی تو را ورق می‌زند. هنوز رودخانه «بهمن شیر» و «اروند» نوای روز جدایی تو را در دل می‌گذرانند و آرام به یادت اشک می‌ریزند. داغ تو سردار رشید، پشت همه را خم کرد و چشمان بسیجی‌ها را بارانی کرد. نامت که گره خورده با رشادت و اشک است، همیشه پاینده باد! (شمیم یاس، شماره ۴۴)


درخشش در جنگ تحمیلی

این سردار سرافراز اسلام خیلی دقیق یگان‌های رزمی را شناسایی می‌کرد و رزمندگان اسلام را هدایت می‌کرد و توانست ضربات کوبنده‌ای را به پیکر نظامیان بعثی وارد کند. بخشی از موفقیت‌هایی را که رزمندگان در عملیات فتح المبین به دست آوردند به دلیل تلاش‌های وی و همکارانش در زمان مسوولیت اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و محور‌های عملیاتی بود. او در عملیات بیت المقدس هم نقش زیادی داشت و در این عملیات مسوول اطلاعات - عملیات قرارگاه نصر بود. مهدی زین الدین در این مدت موفق شد تا درایت و کاردانی خود را ثابت کند و به خاطر شجاعت و استعداد رزمی در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌ابن‌ابیطالب انتخاب شود. تیپ علی‌بن ابیطالب (ع) در عملیات رمضان جزو یگان‌های مانوری و خط شکن بود و توانست با فرماندهی و هدایت شهید زین الدین به لشکر تبدیل شود. این لشکر در بیشتر عملیات‌های جنگ از جمله عملیات محرم، والفجر مقدماتی، والفجر ۳ و والفجر۴ نقش تعیین کننده‌ای را به عهده داشت و به عنوان یکی از یگان‌های موفق در صحنه‌های نبرد می‌درخشید. سردار رحیم صفوی محترم فرماندهی وقت کل سپاه درباره او می‌گوید: شهید مهدی زین‌الدین فرماندهی بود که هم از علم جنگی و هم از علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌های جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.

بعد از عملیات‌های والفجر زمزمه آزادسازی جزایر مجنون برخاست. شهید زین الدین به عنوان طراح و برنامه ریز اصلی عملیات وارد عمل شد. نبرد خیبر آغاز شد و وی پیروز از جزایر مجنون بیرون آمد و دشمن مایوس و ناتوان از فرمانده جوان ۲۳ ساله‌ای که باعث شکستش شده بود با عنوان «خیبرشکن» نام می‌برد. سردار محسن رضایی از فرماندهان و همرزمان این شهید درباره ایثار و فداکاری وی می‌گوید: اولین ویژگی مهدی ایثار و فداکاری او بود. سال‌ها در جبهه بود و عملیات‌های فراوانی را قبول کرده بود. خودش در خط مقدم نبرد شرکت کرده و هیچ وقت برادرانش را تنها نمی‌گذاشت و به همراه برادران بسیجی و رزمنده‌اش در مشکلات و پیروزی‌های جنگ شریک و سهیم بود.


 

 

 

 

 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار