درباره نامه دوم رهبر انقلاب به جوانان غربی

نامه ای که خود رسانه است/ هوشمندی های راهبردی نامه رهبر انقلاب به جوانان غربی

نامه دوم رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی به جوانان غربی دیگر بار «هوشمندی راهبردی» رهبری انقلاب اسلامی را به رخ جهانیان کشانید. این هوشمندی البته اول بار نیست که رخ نمایی می کند.
کد خبر: ۶۰۶۰۱
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۰ - 01December 2015

نامه ای که خود رسانه است/ هوشمندی های راهبردی نامه رهبر انقلاب به جوانان غربی

به گزارش گروه اخبار داخلی دفاع پرس، یکسال نگذشته از حادثه سراسر مشکوک حمله به تحریریه شارلی ابدو در پاریس، دیگر بار داعش با عملیاتی تروریستی سر از پاریس در می آورد و حمله تروریستی دیگری رقم می خورد.  جهان اسلام در شوک و بهت این بازی مسخره دچار انفعالی سخت شده که ناگاه، در این میانه قلم در دست «سیدی خراسانی» به خامه تدبیر و بر سیاق آیه شریفه "ادعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِوَجادِلهُم بِالَّتی هِیَ أَحسَنُ"(نحل 125) دردنامه ای می نگارد خطاب به جوانان قرین الفطره و جدید العهد مغرب زمین، با این مطلع: «به عموم جوانان غربی » بیدارگری و دعوت به حق و راستی، عهد معهود و سنت مألوف خاندان «نبوت و عترت(ع)» است. سنتی که که سید خراسانی ما، با تأسی به آن و به پیروی از سلف صالحش «پیر خمین» برای رساندن نور هدایت به دیدگان مشتاقان و حق جویان وادی ظلمات، علیرغم میل و اراده اولیاء طاغوت، این نامه را نگاشت. 

هوشمندی راهبردی رهبر بزرگوار انقلاب

نامه دوم رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی به جوانان غربی دیگر بار «هوشمندی راهبردی» رهبری انقلاب اسلامی را به رخ جهانیان کشانید. این هوشمندی البته اول بار نیست که رخ نمایی می کند. سیل تهاجم دشمن و عملیات روانی ایشان علیه رهبری در طول سنوات گذشته، خاصه پس از مدیریت راهبردی ایشان در مهار و کنترل فتنه 88 خود مؤید این معنا بوده و هست.  حضرت ایشان را خصائص ویژه ای هست که یکی از آنها همین هوشمندی راهبردی است که توانسته است از سوی ایشان به جایگاه رفیع ولایت فقیه هم چون نهاد عالی سیاسی پس از انقلاب اسلامی 57، منزلت و مرتبتی ویژه و ممتاز ببخشد. هوشمندی که نه اکتسابی که ذاتی است و نزد هر کسی یافت نمی شود.

نامه ایشان معانی متعدد و گوناگونی را حمل می کند که جا دارد اصحاب فکر و اندیشه و رسانه بدان بپردازند و به «معناکاوی» آن همت گمارند. خواه از منظر «تحلیل متن» و گفتمان حاکم بر آن، یا تأویل معانی آشکار و پنهانش یا «مراکز ثقل» معنایی و گفتاری آن و نیز زوایای کلامی و فقهی و البته تحلیل های فرامتنی آن. این نامه البته وجوه راهبردی متعددی نیز دارد که جا دارد رویکردهای راهبردی آن نیز مدنظر اهل نظر قرار گیرد. در این نوشته اما نیت من اشاره به یکی دو معنای پرداخته شده در متن نامه و همچنین، وجه رسانه ای آن است که سعی خواهم کرد در حد بضاعت و کفایتم تنها به طرح آنها بپردازم که انشاءالله شرح و بسطش بماند برای فرصتی مقتضی.

انتخاب زمان بیان چنین پیامی آن هم در قالب نامه ای سرگشاده و در خطاب به جوانان مغرب زمین، مبین نوعی «هنر عملیاتی» است که بر هوشمندی راهبردی نگارنده آن دلالت دارد. «هنر عملیاتی» مفهومی است رایج دانش «مدیریت راهبردی» ناظر بر راهبری در سطح کلان جامعه و بر نوع به کارگیری منابع، امکانات و مقدورات خود و الگوی چینش و ترتیب آنان بر اساس الزامات چنین سطحی از هدایت و مدیریت. در مدیریت راهبردی هنر عملیاتی را سطحی از رهبری میدانند که جزئیات لحظهای تاکتیکها را، با اهداف مهم و گسترده راهبرد هماهنگ میکند. در این ادبیات، هنر عملیاتی تحرک عملیاتی نیز خوانده میشود. هر اقدام راهبردی بدون به کارگیری هنر عملیاتی، تبدیل به یک سری اقدامات گسسته می شود. هنر عملیاتی فقط به استفاده از ظرفیت ها و نیروها نمی پردازد؛ بلکه زمان، مکان و هدف این استفاده را هم تنظیم می کند. این هنر به رهبران  امکان استفاده بهینه و موثر از منابع را می دهد. همچنین یکی از مباحث مهم آن، هماهنگ سازی نیروهای مختلف به منظور انجام اقدام و عمل یکپارچه است.

از منظر دانش مدیریت راهبردی، رهبری جوامع در دنیای امروز بدون برخورداری از هنر عملیاتی، امری اگر نگوئیم ناممکن، بسیار دشوار می نماید. برخوردار بودن رهبران سیاسی جوامع بدین حربه کارا و مؤثر در مدیریت جامعه، حاکی از برخورداری ذاتی رهبران سیاسی از «هوش راهبردی» است. در تاریخ تشیع اما به شهادت کارنامه بزرگانش، نهاد زعامت شیعه به دلیل شرائط بسیار پیچیده و دشوار شیعیان در هدایت جامعه و هم چنین مهندسی فرهنگی- اجتماعی جامعه شیعه و نظام سازی، هماره از این حربه قوی برخوردار بوده اند. اوج این هنر عملیاتی در زعامت شیعه را می توان در هدایت و رهبری حضرت امام(ره) در تنگناها و تنگه های تاریخی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی سراغ گرفت.

هنر عملیاتی رهبر بزرگوار انقلاب در نگارش نامه به جوانان غربی درست در زمانی که با حمله تروریستی در پاریس، شاهد رقم خوردن مرحله تازه ای از اسلام ستیزی در غرب بودیم و می رفت که این پروژه دیگربار با مظلوم نمایی غرب و بهره گیری دولت فرانسه، ایشان را در مقام مدعی و شاکی در موضع برتر نشاند، با پاتک آیت الله العظمی خامنه ای توأم با هنر عملیاتی ایشان(که به شناسه شخصیت سیاسی ایشان تبدیل شده است) معادله تغییر کرد و پس از فروکش کردن فضای بهت ناشی از شوک ساختگی این حادثه، ابهامات و تناقض های این پروژه بین المللی نمایان و واضح شد. ایشان توانستند دیگر بار یک تهدید جدی علیه اسلام را به فرصتی راهبردی تغییر دهند.

رسانه ها یی که حائل حقیقت اند

اگر روزگاری مارشال مک لوهان نظریه پرداز تئوری «دهکده جهانی» گفته بود: "رسانه، خود پیام است" متفکر فرانسوی «ژان بودریار» اما قائل بدین نظر است که سیطرۀ «بازنمایی» رسانه ها در دنیای معاصر آن چنان گسترده و فراگیر است که «امر واقع» به طور جدی محو شده است و مرجع حقیقت و علل عینی دیگر وجود خارجی ندارند. چه رأی مک لوهان را بپسندیم و چه با نظر بودریار موافق باشیم، واقع آن است که رسانه ها در جهان امروز دیگر نه «پیام»اند و نه «واسطه پیام». رسانه ها در دنیای  امروز دیگر نه حامل حقیقت که حائل حقیقتند. به تعبیری دیگر، رسانه ها امروز مانع حقیقتند.

در توضیح چنین وضعیتی بایست چنین گفت که عامل اصلی تضادها و ستیزه ها در جهان امروز «نظام سلطه جهانی» و اراده سیاسی آن است که یک شبکه رسانه ای جهانی به گستره کره ارض را در اختیار خود گرفته و حصاری پولادین اما نامرئی از امواج را بر گرداگرد زمین کشیده است که جز نفرت، جنگ و ستیز و البته استیلای بر جهان چیز دیگری را طلب نمی کنند. رسانه هایی که امروز حقیقت کشند. رسانه های این حصار اطلاعاتی با جعل، تحریف، دروغ و واژگونگی حقیقت، حقیقت را می کشند تا به نام حقیقت، دروغ «حقیقت نما» را برسازند و به جهان حقنه کنند. آنان امروز حائل میان حقیقت و شهروندان دهکده جهانی شده اند.

این مسئله البته، مسئله ای بسیار جدی است که دسترسی بشر به حقیقت را کور کرده و دست انسان را از  دیوار حقیقت کوتاه ساخته است و هم چنین مسئله ای فراتر از دوگانه حقیقت - مجاز است. چه اینکه اینجا دیگر مجازی نیست که هر چه هست، برساختن حقایق دروغین به نام حقیقت است. حقایق نه آن گونه که هستند، بلکه آن گونه که اراده سیاسی نظام سلطه می طلبد برساخته می شوند. مبتنی بر الگو و روایت قدرت و سلطه که الگوی رسمی رسانه ها در عصر جهانی سازی تبدیل شده است. در چنین وضعیتی که اراده سیاسی در پس پشت رسانه حضور می یابد، حقیقت نمایی و دورغ سازی موجودیتی هولناک تر و مخوف تر می یابد و اسلامِ برساخته «امپراتوری رسانه ای» غرب هم اکنون چنین وضعیتی یافته است.

به تعبیر مرحوم «ادوارد سعید» در کتاب «اسلام رسانه ها»، اسلام در رسانه های آمریکایی نه معرفی می شود و نه شناسانده می شود؛ بلکه «اسلام» در این رسانه ها از معبر تصویر، «برساخته» می شود؛ نه آن گونه که هست، بلکه آن گونه که غرب و اراده سیاسی قدرت های حاکم بر آن می خواهند. همان گونه که پیش از آن در گفتمان «شرق شناسی» غربیان، «شرق» نه آن گونه که بود، بلکه آن گونه که اراده سیاسی سلطه جوی غرب می خواست «بازنمایی» شده و شرق جدیدی برساخته شد. اسلام نیز در رسانه های غربی آن گونه بازنمایی می شود که اراده سیاسی غرب طلب می کند. پس «اسلامِ دیگری» از قِبَل بازنمایی رسانه ها زاده می شود، مطابق خواست قدرت غرب. اسلامی که نه برای کشف حقیقت آن و شناخت و فهم آن، بلکه «اسلام»ی برای آن که بتوان بدان سلطه یافت و موضوع اراده به قدرت باشد.

هم این گونه است که اسلام در رسانه های غربی چهره ای هیولاوار می یابد. اسلامی مطابق با گفتمان «اسلام هراسی - اسلام ستیزی» در غرب که همان گفتمان «سلطه - قدرت» است. عملیات پاریس و پیش از آن ، حادثه شارلی ابدو البته، گامی جدید و مرحله نوینی بود در این میدان رسانه ای. پروژه ای بسان پروژه 11 سپتامبر با ابهامات فراوان و البته با سناریوی کلیشه ای و به همان میزان نخ نما و دستمالی شده که معلوم نیست غرب تا کی می خواهد با آن بازی کند.

اگر اسلام ستیزی غرب و اسلام نمایی رسانه های غربی پس از انقلاب اسلامی تا سال 2000، صورتی تبلیغاتی و سیاسی داشت(که البته در برخی موارد صورت نظامی نیز به خود گرفت) این اسلام ستیزی پس از 11 سپتامبر 2001 صورتی نظامی و ویرانگر به خود گرفت که از دل آن اشغال عراق و افغانستان و ظهور داعش پدید شد. عملیات پاریس و پیش از آن ، «شارلی» ابدو اما، از این حیث مرحله جدیدی از اجرای همان سیاست قدیمی بود. این نوشته البته دعوی تحلیل چرایی و چگونگی اسلام ستیزی غرب در این مرحله را ندارد؛ اما تنها به این نکته اشاره می کنم که شارلی ابدو رمز عملیات آغاز یک جنگ اجتماعی گسترده علیه اسلام در گستره اروپا و آمریکا بود. در واقع با شارلی ابدو قرار بود تا اسلام ستیزی در غرب صورتی اجتماعی به خود بگیرد و به یک جنگ اجتماعی فراگیر علیه اسلام و مسلمانان در سرتاسر اروپا تبدیل شود. جنگی که این بار قرار بود عامل آن، نه دولت ها و ارتش های غربی که تک تک شهروندان غیرمسلمان اروپایی باشند که البته تصور چنین ایده مخوفی نیز آدمی را به وحشت می افکند.

نامه ای که خود رسانه است

رهبر انقلاب اسلامی با فهم چنین اراده و نیت سیاه و تاریکی در پس پروژه حمله داعش در پاریس، نیک دریافته اند که شبکه رسانه ای حاکم بر جهان(که تداعی گر نوعی تک صدایی در گفتمان و پلورالیسم در بیان است)  چنان فاشیسم تصویری و گفتمانی پدید آورده است که آزادی بیان در آن به یک جوک بی مزه شباهت دارد. ایشان با اتکاء این فهم مبتنی هوشمندی راهبردی شان و در غیاب رسانه های حقیقی و حقیقت طلب(که می بایست واسطه میان پیام میان پیام دهنده و پیام گیرنده باشد) هنر عملیاتی خود را در انتخاب قالب نامه را برای اقدام کلیدی خود برگزیدند. قالبی که در عین آنکه می تواند حامل پیام نگارنده آن باشد، آن همه ظرفیت دارد تا در جهانی که هر روز حلقوم های عدالت خواه و حقیقت طلب توسط تیغ های نامرئی امپرتوری رسانه ای غرب بریده می شود، خود فراتر از پیام صرف به یک رسانه مبدل شود و در غیاب رسانه های مستقل این وظیفه را بر دوش کشد.

نامه ای که می تواند با دور زدن حصار اطلاعاتی- رسانه ای غرب و بایکوت آن از درون حفره های این حصار، یعنی شبکه های اجتماعی مجازی، به دست مخاطب جوان اروپایی و آمریکایی برسد. این همان ظرفیت یاغی گری رسانه های غربی است که شهید «سید مرتضی آوینی» از آن با نام «رسانه یاغی» تعبیر می کرد. اگر رسانه خود پیام است، در اینجا نامه، هم رسانه است و هم پیام. بدین گونه نامه ایشان در این وضعیت خود یک «رسانه - پیام» است که هم بار پیام را بردوش می کشد و هم وظیفه رساندن این پیام به مخاطب را متقبل می شود و پیامبری می کند. هم چون شهروندی یاغی که بر اربابان زر و زور برمی آشوبد، نامه هم بر کدخدای دهکده جهانی و «حصار اطلاعاتی» غرب می شورد و بدون آنکه به شاه راه های اطلاعاتی و «امپریالیسم رسانه ای» غرب وقعی نهد، بی واسطه با جوانان اروپا و آمریکا مواجهه می یابد.

ساختار نامه از یک «نظم گفتار» حساب شده و اندیشیده شده حکایت دارد که مبتنی بر یک هندسه دقیق گفتمانی - معرفتی مهندسی شده است که دغدغه هایی نجیب و شریفی را بازنمایی کرده و واگویه دردهای انسان دردمندی است که اسلام ستیزی غرب و رسانه هایش فارغ از جایگاه حقوقی وی دلش را به درد آورده است. این نامه ، روایتی است از دردهای انسان معاصر، البته نه انسانی انتزاعی که انسانی انضمامی که از درون یک تاریخ و جغرافیای مشخص و معین و با شناسنامه سخن می گوید. انسانی مسلمان، متکی به تاریخی 1400 ساله(و البته چند هزارساله تاریخ ایمان) که با زبان و گفتار معاصرت نیز غریبه نیست و اگر چه، با زبان معاصرت به گفتگو با جوان غربی نشسته است، اما مخاطب خود را به صرف غربی بودن، سیاه و شیطانی نمی بیند. اگر چه او را انسانی انضمامی در چارچوب تجربه تاریخی غرب و ساختارهای سکولار و اومانیستی تمدن غرب می بیند، اما او را «انسان» می بیند. انسانی با قدرت تشخیص حق و باطل، قدرت اراده و قدرت انتخاب و البته مهم تر از هر چیز، با فطرتی پاک که می تواند فراتر از تمام ساختارهای سیاسی و فرهنگی و تجربه های تاریخی بایستد. او مخاطب خود را نیز همچون دیگر ملل غیر غربی، قربانی سلطه قدرت های حاکم بر غرب و تحت سیطره استحمار و استعمار فکری آنان می بیند که راهی به رهایی نمی یابد و نامه قرار است تا دریچه ای به سوی رهایی بر او بگشاید. رهایی به سوی حقیقت. حقیقتی که فهم و دوستی به دنبال خواهد داشت و نه قهر و دشمنی. راه این رهایی و کامیابی از حقیقت جز از معبر مواجهه مستقیم و بی واسطه با قرآن نمی گذرد.

معانی متنی و ارجاعات فرامتنی نامه، نمایانگر تناسب اندیشه و درد و تفکر و عاطفه نگارنده آن و نمایشگر شخصیت متفکر و صاحب اندیشه وی است و همچنین بازتابی از افق انسانی فکر ایشان. افقی که مخاطب خویش را ابتدا به مواجهه با دغدغه ها، دردها و تألمات خویش فرا می خواند و در گام بعدی وی را به تأمل و فهم شبکه معانی این افق و دغدغه ها و امتزاج افق خود با افق نگارنده نامه و هم افقی دعوت می کند و در گام نهایی، وی را به هم سخنی با این افق می خواند؛ بی هیچ اجبار ی و پرخاشی. نامه سراسر ادب است و لطافت و البته خردمندانه؛ بی آنکه بخواهد به مخاطب خود باج معرفتی و یا عاطفی داده باشد و یا از آن سوءاستفاده کند. نامه ای امیخته با حکمت بالغه و لایه های متعددی از معنا و تفکر و دغدغه که بررسی معانی مستتر در آن خود فرصتی دیگر می طلبد.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار