میهمانی آخر؛ تذکره شهید محمدحسن کسایی

حاجی حساسیت منطقه را تشریح کرد و من هم اطاعت امر کردم. پایگاه حدود هشتاد نفر نیرو داشت و قرار بود چهل کیلومتر جاده کار کنیم. به لطف الهی توانستیم با آن امکانات محدود و با کمک حاجی و بچه‌ها در مدت حدود چهار ماه کار را پیش ببریم.
کد خبر: ۱۳۶۸۵
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۶ - 12March 2014

میهمانی آخر؛ تذکره شهید محمدحسن کسایی

خبرگزاری دفاع مقدس: جهاد سازندگی با شروع جنگ تحمیلی نقش موثر و چشمگیری در زمینه فعالیتهای فنی و مهندسی در جبههها ایفا کرد. شاید بتوان بخش بزرگی از پیروزیهای رزمندگان اسلام در عملیات گوناگون جنگ را ناشی از ایثار و فداکاری جهادگران دانست.

انتخاب واژه «سنگرسازان بیسنگر» بیانگر عمق فداکاری جوانان جهادی بود که در زیر باران گلوله و دید مستقیم دشمن به احداث خاکریز و پل و سنگر و استحکامات میپرداختند.

عبور غرور آفرین رزمندگان اسلام از رودخانه مرزی اروند و غافلگیری ارتش بعث عراق در عملیات والفجر ۸ (فتح فاو) از شاخصترین عملیات مهندسی رزمی جهاد محسوب میشود که با حیرت جهانیان روبرو شد و نقش برجسته جهاد سازندگی در جنگ را نشان داد.

در بخش آغاز این کتاب آمده است:
 
کظم غیظ
 
بنده پسر بزرگ خانواده هستم. بعد محمدحسن و بعد از او محمدعلی، آخر از همه هم در سال ۱۳۳۶ محمدرضا به دنیا آمد. محمدحسن دو سال از من کوچکتر بود. تقریبا دو سال از محمدعلی بزرگتر، محمدحسن در سال ۱۳۳۰ در محله «چای کنار» مرند به دنیا آمد...
 
در حین گشت زنی، غازی را دیدیم که در کنار جاده روی زمین افتاده و مشغول دست و پا زدن است. جزیره پر از این غازها بود. گویا غاز بیچاره نمیتوانست بپرد، با حاج حسن از موتور پیاده شدیم.

حاجی پرنده را از روی زمین برداشت و نگاهی به بال و پرش انداخت. دیدیم ترکشی به بال او اصابت کرده و زخمی شده، با دیدن این صحنه حاجی ناراحت شد:
 
و گفت: «قیامت سخت است و آن روز خداوند از بال ترکش خورده این پرنده هم نخواهد گذشت و از صدام خواهد پرسید:» بای ذنب قتلت «.ای بخت برگشته! گناه این پرنده چه بود؟...
 
در بخش دیگری از این کتاب میخوانیم:
 
قلب رئوف
 
به پایگاه شکیب که رسیدیم یک مقدار قدم زدیم و با هم صحبت کردیم، پس از توجیه منطقه، ایشان من را به عنوان مسئول پایگاه معرفی کرد.

حاجی من آمادگی قبول این مسئولیت را ندارم، چرا قبلا در این باره با من صحبت نکردی!

حاجی حساسیت منطقه را تشریح کرد و من هم اطاعت امر کردم. پایگاه حدود هشتاد نفر نیرو داشت و قرار بود چهل کیلومتر جاده کار کنیم. به لطف الهی توانستیم با آن امکانات محدود و با کمک حاجی و بچهها در مدت حدود چهار ماه کار را پیش ببریم. البته بچههای ارتش هم خیلی به ما کمک کردند، گاهی دستگاهشان را میگرفتیم و از آنها استفاده میکردیم تا بتوانیم آنجاده را بکشیم و بچهها هم بتوانند از آنجاده نقل و انتقالاتشان را انجام بدهند....
 
و در بخش پایانی این کتاب آمده است:
 
هم پای جلودار
 
در پیروزی انقلاب، در ۲۲ بهمن، در واژگونی رژِم ستمشاهی، ما یک بار به دنیا ثابت کرده بودیم که خون بر شمشیر پیروز است. اما دنیا و سیاستمداران، ابرجنایتکاران، قدرتهای شیطانی بزرگ دنیا خیلی کودن هستند. به خاطر اینکه در پیروزی انقلاب ما، اینها درس نگرفتند و متوجه مسئله نشدند. بعدش جریانات مختلفی را در این مملکت راه انداختند و جریان کردستان را در این مملکت به وجود آوردند، خلق ترکمن را طرفهای کردستان تحریک کردند.

خلق مسلمان را در آذربایجان راه انداختند و خلق عرب را در خوزستان و بعد دیدند با شکست مواجه شدند....
جنگ تحمیلی راه انداختند، باز نیروهای ما نشان دادند که ایمان بر سلاحهای مدرن پیروز میشود. در فتح المبین، در بیت المقدس، در آزادی خونین شهر، باز هم این کودنها بودند و متوجه نشدند و هنوز هم که هنوز است دارند از صدام و دست نشانده خودشان حمایت میکنند، تا اینکه مرحله تعیین کننده جبهه یعنی عملیات والفجر ۸ و ۹ پیش آمد و این حمله و این عملیات معجزه آسا را نیروهای رزمنده و بسیجیان گمنام ما شروع کردند و در کی حمله برق آسا مواضع دشمن را، مواضع خیلی مستحکم دشمن را در هم کوبیدند و پیش رفتند....
 
علاقمندان برای دریافت این کتاب میتوانند با شماره تلفن ۸۱۳۶۳۰۷۶ تماس بگیرند.
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار