شیخ الاسلام در گفت و گو با خبرگزاری دفاع مقدس:

بزرگترین اشتباه آمریکا در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی

مشاور امور بین‌الملل و سیاست خارجی رئیس مجلس گفت: شعار حضرت امام (ره) نه شرقی و نه غربی بود و ایشان تمام ملت‌ ایران را تحت این شعار جذب کرده بودند. گروه‌های مختلف سیاسی چپ و راست هر یک بنا به تمایلات خودشان تلاش می‌کردند این انقلاب را به سمتی که خودشان می‌خواهند بکشند.
کد خبر: ۵۴۲۵
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۱ - 02November 2013

بزرگترین اشتباه آمریکا در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی

خبرگزاری دفاع مقدس: حسین شیخ الاسلام متولد سال ۱۳۳۱ در شهر اصفهان است. وی به همراه دانشجویان پیرو خط امام بازسازی و رمز گشایی لانه جاسوسی آمریکا نقش پررنگی داشته است. معاونت سیاسی و قائم مقامی وزارت امور خارجه، سفیری جمهوری اسلامی ایران در سوریه، نماینده مردم تهران در مجالس شورای اسلامی در دوره هفتم بخشی از سمتهای او بوده است. او هماکنون  مشاور امور بینالملل و سیاست  خارجی رئیس مجلس، مدیرکل روابط  بینالملل مجلس شورای اسلامی و  دبیرکل دبیرخانه کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه و قدس مجلس شورای اسلامی است. شیخ الاسلام در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار ما به بیان برخی جزئیات تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام پرداخته است. مشروح این گفت و گو را در ادامه می خوانید:

* برای اینکه مخاطبین ما به خصوص نسل جوان با دلایل چرایی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بیشتر آشنا شوند، توضیحاتی را بفرمایید؟


زمانی که شاه از کشور فرار کرد، سابقه او و جنایاتش برای همه مشخص شده بود. همه مردم علیه او بسیج شده بودند و امام خمینی (ره) هم توانسته بودند مردم را به میدان بیاورند. از قبل سابقه فرار شاه در ذهن تاریخی مردم ایران وجود داشت. این اولین باری نبود که شاه از مملکت فرار میکرد. او یک بار در سال ۱۳۳۲ در اثر حکومت ملی دکتر مصدق و با پشتیبانی آیتالله کاشانی و قضیه ملی شدن نفت که حادثه بسیار بزرگی بود از ایران فرار کرده بود. آنجا شاه به نیابت از استکبار انگلیس و آمریکا با نهضت ملی درگیر بود.

در آن زمان از طریق همین سفارت آمریکا، دو مامور CIA سازمان اطلاعاتی مرکزی آمریکا به نامهای روزولت و آلن دالاس به ایران آمده و کودتایی را توسط ارتش و اراذل و اوباش اداره میکنند که با خرج کردن چند میلیون دلار کودتا متاسفانه به نتیجه میرسد و آنها شاه را دوباره به ایران برمیگردانند. آمریکاییها برای اینکه در مقابل دیگر ملتها قدرتنمایی کنند و اطمینان نوکرانشان در دنیا را جذب کنند این شرح حال کودتا را توسط دالاس و روزولت نوشتند و در دنیا منتشر کردند، این متن در کتابخانهها وجود دارد.


ملت ایران این سابقه را در ذهن خود داشت. وقتی آمریکاییها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شاه را به داخل آمریکا راه دادند ملت ایران نگران شدند. دانشجوها، قشرهای سیاسی و ملت ایران میتوانستند این تصور را بکنند که اگر چه انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ مانند نهضت ملی ۱۳۳۲ نیست و اگر چه حضرت امام خمینی مانند دکتر مصدق نیستند ولی انتظار نداشتیم که آمریکاییها این را بفهمند.


راه دادن شاه به داخل آمریکا اگر هم شاید برای توطئه نبوده مثل کودتای ۲۸ مرداد اما احساسات ملت ایران را جریحه دار کرد. عکسالعمل طبیعی برای جلوگیری از تکرار آنچه که رسما خود آمریکاییها اعتراف کرده بودند که در سال ۱۳۳۲ آن را از داخل لانه جاسوسی اداره کرده بودند این است که این پایگاه را از دست آنها بگیریم.


آنها شاه را علیرغم تمام جنایاتش راه داده بودند. عکسالعمل طبیعی این بود که تعدادی گروگان آمریکایی را که برای آنها ارزشمند است بگیریم تا در مقابل بتوانیم شاه را که محاکمهاش برای ایران ارزشمند است پس بگیریم. شاید این عمل و عکسالعمل در ذهن دانشجویان نبوده، اما این حرکت در ضمیر ناخودآگاه ملت ایران به خصوص قشر جوان، دانشجو، نخبه و فعالان سیاسی تبدیل به حرکتی شد که به اشغال لانه جاسوسی انجامید. بعد عملا این خواستهها طرح شد که شما شاه را بدهید تا ما گروگانها را بدهیم. آنها شاه را بردند و کشتند تا قضیه حل شود. مثل همین کاری که الان با حسنی مبارک در مصر انجام میدهند.


آمریکاییها میدیدند بازداشت این گروگانها توسط دانشجویان برایشان شکست است، شاه هم آنقدرها ارزش ندارد. او را به بیمارستانی بردند که الان حسنی مبارک را به آنجا بردهاند. چون شاه هم دیگر برای آنها ارزشی نداشت برای همین امکان اینکه او را کشته باشند بسیار است . لذا او را از بین بردند تا آنچه که  مطالبه ملت ایران بود عملا وجود نداشته باشد و جریان این گروگانها را بتواند از طریق دیگری حل کند.


قبلا هم یک بار لانه جاسوسی توسط نیروهای چپ اشغال شده بود که بلافاصله به دستور حضرت امام و دولت وقت اینها را از آنجا خارج کرده بودند و امنیت سفارت را برقرار کرده بودند.


* در مورد این حادثه جزئیتر صحبت میکنید.


شعار حضرت امام نه شرقی و نه غربی بود و ایشان تمام ملت ایران را تحت این شعار جذب کرده بودند. گروههای مختلف سیاسی چپ و راست هر یک بنا به تمایلات خودشان تلاش میکردند این انقلاب را به سمتی که خودشان میخواهند بکشند. مثلا گروههایی بودند که به آمریکا، غرب و انگلیس تمایل زیادی داشتند که در طول انقلاب دیدیم بعضی از آنها به قدرت رسیدند و در دولت موقت حضور داشتند و کارهای ناشایستی انجام دادند. آخر سر هم نتوانستند خودشان را در این حادثه بزرگ ضد آمریکایی همراه ببینند و صحنه را ترک کردند.


قبل از آنها هم گروههای چپگرا در سایه شوروی سابق با شعار مبارزه با امپریالیسم حضور داشتند. بارزترین آنها تودهایها و چریکهای فدایی بودند و کمکم کسانی که اسم مسلمانی داشتند اما از نظر روش مبارزه، روش چپیها و مارکسیست ها را قبول کرده و نتوانسته بودند روش اسلامی بودن مبارزات حضرت امام را برای آزادی ملت ایران درک کنند و با آن همراه بشوند. اینها به سفارت آمریکا حمله کردند. ماهیتشان برای حضرت امام و حکومت مشخص بود لذا برخورد سختی کردند. آنها را بیرون ریختند و بعد هم کمیتهای در آنجا تشکیل شد که از سفارت حفاظت کنند.


به هرحال ماهیت حرکت دانشجوها فرق داشت. آن زمان شاه داخل آمریکا بود. خواست دانشجویان خواست مشخصی بود شاه را پس بدهید و گروگانها را بگیرید و اگر پشتیبانی حضرت امام وجود نداشت یک روز هم دوام نمیآوردیم. اشتباه بزرگ آمریکاییها این بود که فکر کردند دانشجوها کاری بسیار غیر دیپلماتیک انجام دادهاند. یک بار هم این کار انجام شده اما ملت ایران و حضرت امام آن را درست تشخیص ندادند و این بار هم حتما همانطور خواهد بود و میتوانند با فشار زیاد تبلیغاتی روی حضرت امام و ملت ایران ما را به مجبور به عقبنشینی بزرگ سیاسی، دیپلماتیک، تبلیغاتی کنند.


اگر آنها ماهیت اصلی حضرت امام را میشناختند از ابتدا راجع به ایشان اشتباه نمیکردند. ولی حضرت امام با توجه به همین ویژگی آنها ، و با آن قدرت تبلیغاتی بزرگ و تکیهشان به خداوند و منطق قوی ضد استکباری و اصلاحات قوی قرآنی که در رابطه با آمریکا استفاده کردند و پیروز شدند.


آمریکاییها در تلویزیونها و روزنامههایشان تبلیغات راه انداختند به امید اینکه چند روزه، یک هفتهای یا نهایتا یک ماهه کار لانه تمام شود. اما غافل از اینکه تمام این وسایل تبلیغاتی، ۴۴۴ روز در اختیار حضرت امام و ملت ایران بود تا نشان دهند چگونه قدرتمندانه به تسلط آمریکاییها در ایران پایان دادهاند.


همه در دنیا فکر میکردند آقای کارتر حتما در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده پیروز میشود حتی خود گروگانها. وقتی با آنها گفتگو میکردیم، عناصر سیاسی گروگانها در این رابطه حرف میزدند. اما حضرت امام فرمودند کارتر رئیس جمهوری بدی برای آمریکا بود . مردم آمریکا هم متوجه شدند و او را دوباره انتخاب نکردند. حضرت امام تاثیری بسیار جدی در انتخابات آمریکا داشت. آمریکاییکه در همه انتخاباتهای دنیا دخالت میکرد. وقتی ۲۰ روز از ژانویه گذشت و به استقبال گروگانها آمد، دیگر رئیس جمهور آمریکا نبود.


* در مورد اسناد دخالتهای آمریکا در امور ایران هم توضیحاتی را بفرمایید؟


تمام قراردادهای تسلیحاتی ایران در رژیم پهلوی تحمیل امریکاییهاست. آقای طوفانیان که سمت ریاست اداره خرید و سفارشات خارجی صنایع نظامی و جانشین وزیر جنگ رژیم گذشته را به عهده داشت با اسرائیل رابطه نزدیکی داشت . تمام قراردادهایی که هنوز ما درگیرشان هستیم و در لاهه حل و فصلشان میکنیم، همه دلیل خیانت و جنایت آمریکاییهاست.


۴۰ هزار مستشار آمریکایی در ایران تمام نکات را به شاه و زیردستانش دیکته میکردند. جالب اینجاست که حتی داخل رژیم طاغوت جاسوس داشتند که منویات قلبی رژیم را دقیقتر به آنها منتقل کنند. خود آمریکاییها کنترل صدور نفت را داشتند اما باز هم در وزارت اقتصاد جاسوس پرورش داده بودند تا تمام آمار درآمدهای نفت را به آمریکاییها بدهند. این آدم چه کسی بوده؟ دانشجویی که CIA به خاطر ضعفهایی که در او پیدا کرده بود، او را به عنوان منبع در اختیار میگیرد. این منبع را به ایران میآورد و با ساختاری که داشته او را رشد میدهد و به همان جایی که میخواسته میرساند تا ببیند آماری که شاه به آمریکا میدهد با آمار واقعی مطابقت دارد یا نه.


یکی از مهمترین اسناد چاپ شده که در لانه جاسوسی وجود داشت، تلاش آمریکا برای در اختیار گرفتن و استخدام آقای بنی صدر است . چون از قبل این حدس رو میزدند که او بتواند رشد کند.


این اسناد در راستای عدم کفایت آقای بنیصدر به مجلس شورای اسلامی تقدیم شد. آنها بعد از بالا گرفتن کار انقلاب اسلامی به این نتیجه رسیدند که اشتباه کردهاند که کسی را اطراف امام نگذاشتهاند. روی اطرافیان حضرت امام در پاریس مطالعه میکنند و تشخیص میدهند بنیصدر عنصر به درد بخوری است.


یک متخصص بسیار قوی CIA را به عنوان اینکه در ایران تاجر است و سرمایهگذاری دارد و آقای بنیصدر هم اقتصاد ایران را میفهمد و الان توسط انقلاب تغییرات اساسی پیش میآید، با این قصد که میخواهد از بنیصدر مشاوره بگیرد از پاریس با بنیصدر رفیق میشود. این تماس در تهران هم بارها اتفاق میافتد. حتی آقای آهرن، یکی از گروگانهای آمریکایی که در ساختار CIA هم فرد با نفوذی بوده اجازه نداشته که از محتوای مذاکرات این آقا با بنیصدر مطلع شود.


چون ابتدا گروگانها خیلی مقاومت میکردند و فکر میکردند یکی دو هفته آزاد میشوند. اما بعدها با ما تعامل میکردند و آخر سر هم با ما رابطه خوبی برقرار کردند. این خیلی مهم است، ۵۰ گروگان در اختیار ما بود. بعضی از آنها مثل سربازان و تفنگدارها جوان بودند اما بعضی پیرمردهای ۶۰-۵۰ ساله بود که مشکلات جسمی داشتند. اما در این مدت همهشان سالم ماندند و بعد از یک سال و نیم به امریکا برگشتند. این نشان دهنده تعامل خواهران و برادران در لانه جاسوسی است که مطابق با تعاملات اسلام با اسیر و گروگان باید داشته باشند.


حضرت امام میفرمود نباید به اینها بد بگذرد. ما آشپز سفارت را که برای سفیر و کادر ویژه غذا میپخت استخدام کردیم. او پاکستانی بود که بهش پول میدادیم. با مواد غذایی خودشان از آنها پذیرایی میکردیم. همهشان هواخوری و ورزش داشتند. به همین دلیل همهشان توانستند سالم برگردند. هیچ شکایت بارزی هم نداشتند غیر از اینکه آزادیشان برای مدتی سلب شده بود.


آقای آهرن ناراحت بود که چرا نمیگذاشتند او بنیصدر را اداره کند. به خاطر اهمیت مخفی بودن این رابطه و حساس بودن آن، همان فردی که در پاریس با بنیصدر رفیق بود هر وقت به ایران میآمد، آهرن مجبور بود برایش ماشین و هتل اجاره کند. او ناراحت بود که کار لجستیک بر عهده او افتاده و نه محتوای اداره این منبع.


مطالعه این اسناد هم نشان میداد که آنها هر گونه تغییر و یا رفتار بنی صدر را زیر نظر داشتند. مثلا در متن اسناد آمده: این آقا چاق شده معلوم است ورزش نمیکند. یا اینکه یک ساعت طلا به او هدیه دادند. او مدام به ساعت طلا نگاه میکند، معلوم است از طلا خوشش میآید.


سیاست آنها در نابودی اسناد این بود که ابتدا سندهای CIA را نابود کنند. وقتی درب گاوصندوق بزرگ را بستند، ابتدا میکرو فیلمها را و سپس باقی سندها را توسط ماشینی که همه چیز را پودر میکرد از بین بردند. خوشبختانه آن فردی که مسئول امحای اسناد بود، تازه کار بود. CIA  نمیخواست افراد شناخته شدهاش به ایران بیایند. لذا یک آدم قوی تازه کار را به ایران فرستاده بودند.


او تا آن وقت با آن دستگاه کار نکرده بود. از این رو بیش از توان دستگاه، سند داخلش ریخت. دستگاه گیر کرد. پشتیبان دستگاه، دستگاهی بود که کاغذها را رشته رشته میکرد. ما نتوانستیم با اسناد پودر شده کار کنیم. اما رشته رشتهها به دردمان خورد. اسناد به ترتیب اهمیت نابود میشد. مهمترین آن همانهایی بود که پودر شده بود. اما در رشتهها یک سند هست که میگوید من به آقای بنیصدر پول دادم و از او چیزی نخواستم. فکر میکنم او معنی این کار را فهمید. این متن سندی است که او نوشته بود.

نظر شما
پربیننده ها