بخش اول/ «علی‌اکبر قبادی» در گفت‌وگو با دفاع‌پرس مطرح کرد؛

حال و هوای روز وصال امام (ره)، پس از ۱۵ سال چشم‌انتظاری

مربی آموزش پادگان امام علی (ع) گفت: ۱۵ سال انتظار زمان زیادی است... شور و شوق مردم برای ديدار با امام غیر قابل توصیف است. ما ماموران انتظامات هم بی قرارتر از مردم بودیم. از شدت اشتیاق، محل پست حفاظتی خود را رها کردیم و به سوی امام شتافتیم...
کد خبر: ۴۷۲۰۱۰
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۴:۳۵ - 18August 2021

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: روایت امروز، روایت مردی است در تاریخ انقلاب، که با آرزوی شهادت ازدواج می‌کند و دعای حضرت امام (ره) همراهش می‌ماند تا به گوشِ جوانِ امروز برساند: «ما ایستادیم و آغاز کردیم، شما بایستید و ادامه بدهید.»

«علی‌اکبر قبادی» از انقلابیون فعال و مربیان آموزش پادگان امام علی (ع) است. او که در کارنامه پربار عمر خود، سال‌ها مجاهدت و تلاش برای پیروزی و پاسداری از انقلاب اسلامی را دارد، مهمان خبرگزاری دفاع مقدس شده است؛ تا خاطرات خود را بازگو کند.

در ادامه بخش اول گفت‌وگوی خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس با «علی‌اکبر قبادی» را می‌خوانید.

دفاع‌پرس: در ابتدا خودتان را معرفی بفرمایید.

«علی‌اکبر قبادی» هستم متولد سال ۱۳۳۷ در شمیرانات. خرداد سال ۱۳۵۸ وارد سپاه شدم و از همان ابتدا به عنوان مربی آموزش در پادگان امام علی (ع) خدمت کردم.

حال و هوای روز وصال امام، پس از ۱۵ سال چشم انتظاری

دفاع‌پرس: حضرت امام (ره) را از چه زمانی شناختید؟

ما فرزندان انقلاب هستیم. فرزندانی که در مسجد و کلاس قرآن پرورش یافتیم و خانواده‌، اولین مشوق‌ ما در مسیری بود که پیش گرفتیم. فرزندان مکتبی که از وقتی خود را شناختیم، در تلاش و تکاپو برای سرنگونی رژیم دیکتاتوری و استبدادی شاهنشاهی بودیم. ما فرزندان انقلاب، فرزندان مکتبی بودیم و ان‌شاءالله هستیم که حضرت امام (ره) آن را راه‌اندازی کرد و از همان ابتدا شیفته ایشان و افکارش شدیم.

در آن زمان خانواده ما نیز، همچون خانواده تمام مبارزین و مجاهدین اسلام، در روزگاری که جامعه شرایط خوبی نداشت، تمام سعی خود را می‌کرد که وضعیت آن زمان و فساد شاهنشاهی را تغییر دهد. منزل کوچکی داشتیم اما همین منزل، مرکز فعالیت‌های انقلابی شده بود. مرکز جمع آوری و پخش اعلامیه، محل برگزاری جلسات قرآنی و هیأت و مراسم عزاداری اهل بیت (ع)، مامن امن و پناهگاه مبارزینی که ساواک به دنبال آن‌ها بود و... .

من هم با الگوپذیری از خانواده مذهبی خود (اعم از پدر، برادر و ساير فاميل و آشنایان)، هرچند کم سن و سال بودم اما در این مسیر حضور فعالی داشتم. گاهی با لباس‌های مبدل شخصی (غير روحانی)، مبارزینی را كه ساواک در تعقیب آن‌ها بود همراهی می‌کردم و گاهی کارهای مخفیانه‌تر انجام می‌دادم.

حال و هوای روز وصال امام، پس از ۱۵ سال چشم انتظاری

آن روزها شهرک اکباتان در حال ساخت بود. یکی از ساختمان‌های كارگری را، محل تکثیر اعلامیه‌های حضرت امام (ره) کرده بودیم و از آن‌جا چمدان‌ اعلامیه‌های امام را راهی شهرستان‌ها می‌کردیم. پسر دایی ما، مرحوم «علی‌محمد وحیدی کمال» راهنمای ما در این مسیر بود. ايشان جوان مومن انقلابی بود که تمام وقت خود را صرف اسلام و انقلاب و یاری حضرت امام (ره) کرد.

دفاع‌پرس: آیا توسط ساواک هم دستگیر شدید؟

در آن زمان هرکجا که خبر از درگیری و تظاهرات بود، ما هم حضور داشتیم. در رویداد ۱۷ شهریور، درگیری‌های جلوی دانشگاه و ...، اخوی بزرگ‌تر ما در ماجرای «داریوش فروهر» در جاده كرج (قلعه حسن‌خان)، دستگیر شد و چندین ماه در زندان قصر بود. پدرمان برحسب متن اعلاميه دعوت نامه‌ای كه داده بودند؛ حدس می‌زدند که در آن جلسه حادثه‌ای رخ می‌دهد و احتمال درگیری وجود دارد، به همین سبب تاكيد کردند كه تنها، یکی از برادرها حضور پیدا کند و مقرر شد برادر بزرگ‌تر در آن مجلس شركت كند. مجلسی که منجر به درگيری او با ساواک شد و خودرویمان نیز توسط ساواکی‌ها آسيب اساسی ديد... در آن زمان هرچند عمده وقت‌مان در استرس، تعقیب و گریز، کارهای پلیسی و امنیتی سپری می‌شد و صبح که از خانه خارج می‌شدیم، نمی‌دانستیم شب سالم بازمی‌گردیم یا خیر؛ اما از عمر و جوانی که می‌گذراندیم، راضی بودیم و لذت می‌بردیم. خانواده ‌هم علی‌رغم تشويش و نگرانی، تشویق‌مان می‌کردند.

حال و هوای روز وصال امام، پس از ۱۵ سال چشم انتظاری

دفاع‌پرس: از حال و هوای روزهایی بگویید که نتیجه تلاش‌هایتان به ثمر نشست و انتظار دیدار حضرت امام (ره) به سر آمد؟

از مدت‌ها پیش از انقلاب، در پایگاه مسجد ابوذر فعاليت می‌كرديم. پایگاهی که يكی از مراكز فعال آن منطقه محسوب می‌شد و مدیریت آن برعهده آقای مطلبی بود. مشتاقانه هر روز اخبار حضرت امام (ره) را دنبال می‌کردیم و منتظر بازگشت ایشان بودیم. تا اینکه روز موعود فرا رسید. یکی از پایگاه‌هایی که وظیفه حفاظت از حضرت امام (ره) را بر عهده داشت، مسجد ابوذر بود. محدوده درب ورودی بهشت زهرا (س) تا محل سخنرانی حضرت امام (ره) به پايگاه ابوذر واگذار شده بود و بنده به همراه شهید «سیف‌الله بابایی» و دوستان هم‌مسجدی و برادرم، مامور نظم و انضباط آن محدوده بوديم.

شور و شوق مردم برای ديدن امام غیر قابل وصف است. ما ماموران انتظامات هم بی قرارتر از مردم بودیم. زمانی‌که حضرت امام (ره) در محل سخنرانی مستقر شدند و شروع به صحبت كردند، ما كه جوان بودیم و بی تجربه، از شدت اشتیاق ديدار امام، محل پست حفاظتی خود را رها کردیم و به سوی محل سخنرانی امام شتافتیم. هرچند کار اشتباهی بود، اما ارادی نبود؛ چراکه ۱۵ سال منتظر این لحظه بودیم...

امام عشق ما بود. امام ناراحت بود، ما ناراحت بودیم. امام خوشحال بود، ما خوشحال بودیم. همیشه چشم‌مان به کلام امام بود. امام وجود ما بود.

دفاع‌پرس: چه زمانی به جرگه سبزپوشان سپاه پاسداران پیوستید؟

پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز آرام نگرفتم و هرکجا که نیاز به خدمت بود، حضور پیدا کردم.

از سوی حضرت امام (ره) مدتی حفاظت کاخ گلستان را بر عهده داشتم و مدتی حفاظت كارخانه‌جات كفش ملی را و مدتی نیز، حفاظت مناطق شمالی کشور در استان مازندران با مركزيت چالوس، نوشهر و كاخ‌های خاندان منحوس پهلوی را.

تا اینکه متوجه شدم سپاه پاسداران تشکیل شده و داوطلبانه نیرو می‌گیرد و این چنین سرباز سبزپوش نظام شدم.

هرچند ابتدا به منظور گذراندن دوره آموزش نظامی به پادگان امام علی (ع) منتقل شدم؛ ‌اما با توجه به وضعیت جسمانی و بدن ورزیده‌ و آماده‌ای که داشتم، به عنوان مربی انتخاب و مشغول خدمت شدم.

حال و هوای روز وصال امام، پس از ۱۵ سال چشم انتظاری

ابتدا مربی دفاع شخصی و سپس مربی تاکتیک‌های رزمی بودم. تا زمانی‌که حضرت امام (ره) دستور دادند، «کشوری که ۲۰ میلیون جوان دارد، باید ۲۰ میلیون تفنگ‌دار داشته باشد.» با اين فرمان حضرت امام (ره)، سازمان بسیج سپاه تشکیل شد و وارد مرحله جدیدی از خدمت شدم.

این چنین آموزش و سازماندهی ارتش ۲۰ میلیونی، در قالب ۱۳ منطقه تهران تشكيل شد كه بنده را به عنوان مسوول منطقه ۴ بسیج که بعدها با عنوان پايگاه «ابوذر» نام‌گذاری شد، تعيين و مسووليت آن را برعهده گرفتم.

ادامه دارد...

۷۱۱

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار