دلنوشته یک فرزند شهید؛

چقدر نام «یدالله» بر تو برازنده است

ای جان عاشق، آن روز که دست اقتدار خداوند از آستین جوانان این مرز و بوم بیرون آمد؛ تو تکلیف یداللهی‌ات را به انجام رساندی و چقدر نام «یدالله» بر تو برازنده است.
کد خبر: ۲۴۴۹۴۴
تاریخ انتشار: ۰۳ تير ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۹ - 24June 2017
به گزارش دفاع پرس از یزد، دکتر سمیه دهقان بنادکوکی، فرزند شهيد يدالله دهقان بنادكوکی؛ که سال‌ها نبود پدر را تاب آورده است، قلم به دست گرفته است و دل‌مشغولی‌های دخترانه‌اش را در چند خطی برای خبرگزاری دفاع مقدس ارسال کرده است، که در ادامه آن را مرور می‌کنید:

می‌نویسم به نام او که بی‌اذنش هیچ جنبنده‌ای را یارای جنبیدن نیست و به نام تو ای مسافر سال‌های طولانی و ای قرار لحظات بیقراری من. به یاد تو، نه! برای تو می‌نویسم، می‌نویسم تا بخوانی و می‌دانم که می‌خوانی. تویی که ندیدمت ولی در تمام این سال‌ها، گرمی دست ناپیدا و مهربانت را بر سرم حس کردم. آن روز که در درسهایم «بابا آب داد» را می‌خواندم و پریشان بودم از اینکه نیستی که به من آب دهی، تو بودی و جرعه جرعه آب حیات را به حلقوم تشنه من ریختی و امروز در پس این سال‌ها، ای همیشه مهربان من، هنوز بند بند زندگیم سرشار از محبت توست.

ای جان عاشق، آن روز که دست اقتدار خداوند از آستین جوانان این مرز و بوم بیرون آمد؛ تو تکلیف یداللهی‌ات را به انجام رساندی و چقدر نام «یدالله» بر تو برازنده است و امروز ای یدالله، تو و دوستان پاکت هنوز دست با کفایت خداوندید که مرزهای این سرزمین آسمانی را پاسداری می‌کنید و جامه زیبای پاسداری تا ابد آذین‌بخش قامت رعنای شماست.

مهربان من، بگذار با نام روح‌نواز پدر خطابت کنم. پدرم، الحق که پدری را در حقم تمام کردی و در پس پرده‌ای از نور لحظه لحظه راه را نشانم دادی. هرگاه وصیتنامه‌ات را می‌خوانم، وصیتنامه ای که حاکی از عمق بصیرت و بلندی همت توست، احساسی مبهم که آمیخته‌ای از شرمساری و حیرت است وجودم را فرا می‌گیرد.

اما شرمساری آنجاست که وقتی در مطلع سخنت، کلام روح‌بخش الهی را می‌بینم که: «اِستعینوا بالصّبر و الصّلوه»، یاد کم‌صبری‌های خود می‌افتم و وقتی در جای جای وصیتنامه‌ات پشتیبانی از ولایت فقیه و یاری ولی زمان را فریاد می‌زنی، از خود می‌پرسم که آیا آن روز که ولی زمانم ندای «أین عمار» سر داد، من از عماریون بودم؟ و امروز که حضرت ایشان «أین البدریون و الخیبریون» را فریاد می‌کند، آیا من لبیک خواهم گفت؟

چقدر نام «یدالله» بر تو برازنده است 

اما حیرتم آنجاست که تو در وصیتنامه‌ات به رخم می‌کشی که شهیدی و شاهدی و فراتر از زمان و مکان می‌اندیشیدی و بلکه می‌دیدی! آنجا که می‌گویی: «برای ادامه انقلاب، این دو امر حیاتی را پس از توکل به خدا فراموش نکنید: 1- پیروی از ولایت فقیه که همان پیروی از دستورات خداوند در قرآن مجید است، 2- حفظ وحدت»

و در سطور بعد در تشریح این وحدت می‌گویی: «... اما در مورد وحدت برای تداوم انقلاب، در پرتو الله همه با هم به ریسمان محکم الله چنگ بزنید، اما وحدت را با هر کسی برقرار نکنید و فقط با ولایت فقیه و همه مؤمنان به الله وحدت کنید. البته تمام مستضعفان هم چشم امیدشان به شماست... برای اسلام بجنگید. ما هم برای دفاع از مسلمین به جبهه رفتیم. دشمنان ما هم برای گرفتن خاک به ما حمله نکرده‌اند و فقط برای اینکه از صدور انقلاب اسلامی به سایر جهان جلوگیری کنند به ما حمله کرده‌اند، اما نمی‌دانند که همین جنگ کردن با ما یکی از راه‌هایی است که ما استوارتر می‌شویم و انقلاب ما هم صادر می‌شود.»

انگار تو این روزها را می‌دیدی. تو که همچون مقتدایت امام خمینی (ره) در آن روزهای غربت انقلاب، فراتر از دیدگاه‌های همه تحلیل‌گران کهنه‌کار سیاسی، سخن از صدور و جهانی شدن انقلاب می‌گفتی. گاهی فراموش می‌کنم که در هنگام شهادت فقط بیست و دو سال داشتی.

پدر عزیزم، امروز نوای ملکوتی خمینی کبیر عالم‌گیر شده و جهان در آستانه تحولی عظیم قرار دارد. امروز نغمه‌های «الله اکبر» تو در غربت شلمچه، رساتر از همیشه از بام جهان به گوش می‌رسد و خون سرخ تو بر خاک تفتیده پاسگاه زید در دل میلیون‌ها جوان مصری و تونسی و بحرینی می‌جوشد.

پدرم، به پدر و مادر بزرگوارت وصیت کردی که وقتی خبر شهادتت را می‌شنوند رو به آسمان زمزمه کنند: «اللّهم تقبّل منّا هذا القربان» و گویا پروردگار این قربانی را پذیرفته است که به حرمت خون تو و برادر شهیدت (محمد) و اسماعیل‌های قربانگاه ایران، اردوگاه شیطان در شرق فرو پاشید و اردوگاه شیطانی غرب سراسیمه‌تر از همیشه برای ماندن دست و پا می‌زند و روز به روز مأیوس‌تر از گذشته عقده‌هایش را نسبت به تو و آرمان‌های تو آشکارتر می‌سازد.

پدر مهربانم، دشمن امروز لبریز از کینه و درنده‌تر از همیشه در برابر ما رجز می‌خواند تا ذلتش را در برابر تو و دوستانت بپوشاند و جریان فتنه و نفاق ناجوانمردانه‌تر از همیشه فضای شهر را پر از گرد و غبار کرده است تا ما شما را نبینیم و نتوانیم خطوطی را که شما ترسیم کرد‌ه‌اید، بخوانیم و من نیازمندتر از همیشه محتاج دستان گرم و هدایتگرت هستم.

پدر شهیدم، ای نزدیک‌تر از من به من، باز هم مثل همیشه دستم را بگیر و در این گردنه‌های صعب‌العبور آزمایش و ابتلاء راهنمایم باش و دعایم کن. دعایم کن تا از این قافله آسمانی که به سوی ظهور مولایمان، ولی عصر، مهدی فاطمه (عج) پیش می‌تازد جا نمانم.

دوباره به یاد تو و برای تو زمزمه می‌کنم:

کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت

با مرگ نشان سرفرازی نگرفت

زين پيش دلاورا، کسی چون تو شگفت

حیثیت مرگ را به بازی نگرفت

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار