روایت سردار یعقوب زهدی از تدفین فرمانده توپخانه سپاه؛

شهيدان قديمی دفاع مقدس، شهيد شفيع زاده را در ميان خود جای دادند

مردم تکبيرگويان تابوت را روی دست به جلو می‌بردند، ناگهان بطور خودجوش وارد قطعه قديمی شهدا شدند. درحالی‌که اين قطعه پر شده بود و آخرين شهدای دفن شده متعلق به سال 62 و عمليات خيبر بودند.
کد خبر: ۲۳۷۳۶۹
تاریخ انتشار: ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۱ - 29April 2017

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: سردار یعقوب زهدی جانشین فرمانده توپخانه سپاه در دوران دفاع مقدس، نحوه خاکسپاری شهید «حسن شفیع زاده» فرمانده توپخانه سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس در جمع شهدای قدیمی وادی رحمت تبریز را اینگونه روایت کرد:

هشتم ارديبهشت 1366 حسن شفيع زاده فرمانده توپخانه سپاه در منطقه عملياتي مائووت (عراق) براثر اصابت گلولۀ توپ دشمن به خودرویش به فيض عظماي شهادت نائل آمد. به دليل اينکه عقبه معراج شهدای قرارگاه نجف در باختران بود پيکر مطهر شهيد آنجا منتقل شد، لذا يافتن جنازه و هماهنگی انتقال آن به تبريز سه روز طول کشيد. صبح يازدهم ارديبهشت پيکر شهيد در غسالخانه وادی رحمت آماده شد و با حضور جمعيت عظيمی از همرزمان و ياران و همشهريان تشييع آغاز شد.

شهيدان قديمی دفاع مقدس، شهيد شفيع زاده را در ميان خود جای دادند

مردم تکبيرگويان تابوت را روی دست به جلو می‌بردند، ناگهان بطور خودجوش وارد قطعه قديمی شهدا شدند. درحالی‌که اين قطعه پر شده بود و آخرين شهدای دفن شده متعلق به سال 62 و عمليات خيبر بودند.

پس از چند بار دور زدن، تابوت را روی زمين گذاشتيم و تشييع کنندگان مشغول نوحه سرائی و سينه زنی شدند. در عقب جمعيت دوستان را صدا زديم و محل قبر را جويا شديم. معلوم شد قبری در آن قطعه آماده نشده است و هر کدام فکر می‌کرديم ديگری در جريان است.

مرد ميانسالی که در آن نزديکی صحبت‌های ما را شنيده بود و متوجه مساله شد. جلو آمد و گفت: «فرزند شهيد من در اين قطعه است و من قبر کنار او را خريده‌ام تا اگر خودم يا فرزند ديگرم توفيق شهادت پيدا کرديم در کنار وی دفن شويم ولی حالا که ديدم مشکل برای اين مراسم با عظمت شهيد پيش آمده آن قبر را تقديم اين شهيد می‌کنم. با تشکر از عنايت الهی و ايثار آن مرد بزرگ سريعاً به دفتر وادی رحمت مراجعه کرديم و با انجام امور اداري به حفر قبر اقدام کرديم. در حين اين مدت که شايد نيم ساعتي طول کشيد مراسم ادامه داشت به‌ طوري‌که غير از ما چند نفر کسی متوجه ماجرا نشد و اوضاع در مسير طبيعی خودش پيش رفت. شايد شهيد شفيع زاده که از السابقون بود و از اول انقلاب و دفاع مقدس هميشه پيشتاز بود دوست داشت در جمع شهدای اوليه باشد و خود تشييع را اينگونه هدايت کرد.

شهيدان قديمی دفاع مقدس، شهيد شفيع زاده را در ميان خود جای دادند

وقتي دفن انجام گرفت و مراسم به پايان رسيد و اطراف مزار شهيد آرام تر شد. خانمي جلو آمد و سوال کرد اين شهيد کيست و چه مسئوليتی در جبهه داشته است. گفتيم فرمانده توپخانه سپاه بود. جویای علت این سوال شدیم که پاسخ داد: «چون می‌دانم اين شهيد خيلی مقام عالي دارد.» گفتيم: «شما از کجا می‌دانيد؟» گفت: «من مادر شهيد مزار کنار شهید شفیع زاده هستم. ديشب فرزندم را خواب ديدم که با وضع و لباس مرتب آمده بود. سوال کردم چه خبر است. پسرم گفت: مگر شما مطلع نيستيد، يکي از فرماندهان والامقام مهمان ما است و ما همگی به استقبال وی آمده‌ايم. شهيد بهشتی، شهيد مدنی، شهيد چمران و ... همه بزرگان ما هم براي پيشواز آمده‌اند و ما سه روز است که منتظريم (از شهادت حسن تا دفن سه روز فاصله افتاده بود). به همين خاطر من امروز آمدم تشييع شهيد که ببينم آن مقام بزرگ شهر ما که هيچکس او را نمی‌شناسد، کيست.»

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار