در گفت‌وگوی دفاع پرس با خانواده‌ شهدای مدافع حرم افغانستانی مطرح شد؛

پیکر بی‌سر و استخوان‌های سوخته‌اش را آوردند/ سومین پسرم را تقدیم حضرت زهرا(س) کردم

مادر شهید مدافع حرم افغانستانی گفت: فکرش را هم نمی‌کردم خدا سومین پسرم را برای شهادت انتخاب کرد و امیدوارم حضرت زهرا(س) شفاعتم کند.
کد خبر: ۲۳۶۳۳۳
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۴:۵۳ - 20April 2017

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، صبح امروز پنجشنبه 31 فروردین‌ماه پیکر مطهر سه شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «سید باقر موسوی»، «رضا اخلاقی» و «ظاهر آشوری» در مشهد تشیع شد.

پیکر مطهر این سه شاید همزمان با دومین سالگرد شهدای «بصری الحریر» به مشهد بازگشت.

مراسم ساعت 9 صبح با قرائت زیارت عاشورا در مهدیه مشهد آغاز و سپس پیکر مطهر شهدا با حضور مسئولان لشکری، کشوری، بنیاد شهید و خانواده شهدا بر دستان ملت شهید پرور تا بارگاه منور رضوی تشیع شد و پس از طواف بر مضجع نورانی علی بن موسی الرضا(ع) برای خاک‌سپاری به گلزار شهدای بهشت رضا منتقل شد تا در قطعه مدافعان حرم به خاک سپرده شود.

پیکر بی سر و استخوان های سوخته اش را آوردند/ سومین پسرم رد تقدیم حضرت زهرا(س) کردم

شهید رضا اخلاقی پس از مدت‌ها نبرد و مجاهدت در راه دفاع از حرم عمه سادات 15 فروردین‌ماه امسال در سوریه به شهادت رسید.

سومین پسرم را به پیشگاه حضرت زهرا(س) تقدیم کردم

«زهرا غلامحسین» مادر شهید اخلاقی در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع پرس عنوان کرد: چهار پسر دارم، محمد 22 ساله بزرگترین پسرم بود که در جبهه‌های جهاد افغانستان به دست طالبان به شهادت رسید و پسر کوچکم مهدی ۱۸ سال داشت که سال گذشته در ایام عید قربان در حلب به شهادت رسید و ماه صفر او را به خاک سپردیم.

وی در بیان نحوه چگونگی اعزام شهید رضا اخلاقی به سوریه افزود: رضا پسر دیگرم ۳۵ ساله بود که راهی سوریه شد وقتی به او گفتم تو دیگر نرو گفت مادر وقتی پسر کوچکتر و بزرگترت در این راه رفته‌اند دیگر مانع من نشو و رفت.

این مادر شهید تصریح کرد: 15 فروردین خانه بودم که خیلی دلم شور افتاد، تعجب کردم که چرا اینطور شدم دخترانم گفتند شاید فشارم پایین افتاده و یا ضعیف شدم، می‌دانستم موضوع این نیست. مادرها از حال فرزندشان باخبر می‌شوند منتهی فکرش را هم نمی‌کردم خدا سومین پسرم را نیز برای شهادت انتخاب کرده باشد.

پیکر بی سر و استخوان های سوخته اش را آوردند/ سومین پسرم رد تقدیم حضرت زهرا(س) کردم

مادر شهید اخلاقی گفت: شب خواب رضا را دیدم که خوشحال بود، اما سرش را بسته بود و می‌گفت سرم درد می‌کند. به دخترهایم گفتم بروید برایش هر چه می‌خواهد بیاورید تا دردش خوب شود. اما او خندید و رفت، تا چند روز پیش که خبر شهادتش را آوردند.

پیکر بی سر و استخوان های سوخته اش را آوردند/ سومین پسرم رد تقدیم حضرت زهرا(س) کردم

این مادر سه شهید مدافع حرم بیان کرد: کنایه‌های مردم برایم مهم نیست خدا را صدها هزار بار شاکرم که پسرهایم در راه خوبی رفتند امیدوارم فردای قیامت حضرت زهرا(ع) شفاعتم کند.

پیکر بی‌سر و استخوان‌های سوخته‌اش را برایمان آوردند

مادر همسر شهید «ظاهر آشوری» نیز گفت: 7سال پیش وقتی ظاهر در خانه ما را برای خواستگاری دخترم زد به همسرم که روحانی است گفت من پول و خانه‌ای ندارم. همسرم گفت مهم نیست، همینکه خدا رو قبول داشته باشی و شیعه 12 امام باشی و نمازت را بخوانی و روزه‌ات را بگیری، کافیست.

وی افزود: شهید آشوری یک دختر 4 ساله و یک پسر 2 ساله دارد. پدرش 20 سال پیش به رحمت خدا رفت و مادرش هم یکسالی می‌شود از دنیا رفته است، خودش نیز سرانجام پس از یکسال رفت و آمد به سوریه، سال گذشته در عملیات خان طومان اسیر می‌شود و تکفیری‌ها پیکر مطهرش را می‌سوزانند و حالا بعد مدت‌ها پیکر بی‌سر و استخوان‌های سوخته‌اش را برایمان آورده‌اند، نمی‌دانستیم که او هم مانند مولایش امام حسین(ع) شده است.

پیکر بی سر و استخوان های سوخته اش را آوردند/ سومین پسرم رد تقدیم حضرت زهرا(س) کردم

تا لحظه رسیدن تکفیری‌ها بالای سرش مقاومت کرد

جانباز و رزمنده فاطمی «سید مرتضی رضوی» معروف به «سید بلبل» که برای بدرقه آخرین همرزمش به مراسم تشیع آمده بود افزود: شهید «سید باقر موسوی» از شهدای حندرات1 حلب بود که در مهرماه سال 1393 به شهادت رسید و پیکرش به همراه 28 نفر دیگر از نیروهای فاطمیون در منطقه ماند.

وی افزود: سید باقر تیربارچی و بچه منظم و مرتب و خوبی بود. در عملیات «تل عزان» خوش درخشید و از همانجا که متوجه شدم به شهادت می‌رسد و خودش هم این را فهمیده بود، اما سرانجام در حندرات 1 آسمانی شد.

سید بلبل تصریح کرد: در عملیات حندرات1 وقتی اوضاع بهم ریخت سیدباقر زخمی شد با این حال اجازه نداد کسی متوجه شود و تنها کمک تیربارچی فهمید. سید گفت تمام مهمات رو بیار کنار من بزار و خودت با بقیه برو من تا جایی که بتوانم دشمن را سرگرم می کنم و تا جایی که مهمات داشت مقاومت کرد. نیروهای دیگر عقب کشیدند و مهمات تمام شد تا اینکه تکفیری‌ها بالای سر سیدباقر رسیدند و تا به امروز سه سال از او بی‌خبر بودیم.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها