نقد نمایش/ 1

خرد شدن روح هنرپیشه نقش دوم در سیاست‌شهر بی‌مکان و بی‌زمان

«خاطرات هنرپیشه نقش دوم» اثری متفاوت در این سال‌هاست که در عین فرمال بودن آن، داعیه فرمالیستی نداشته و بدون آنکه سعی کند پیام بدهد، محتوا محور است.
کد خبر: ۲۲۲۷۷۷
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۲ - 21January 2017

گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی‌ولاشجردی؛ در نخستین روز جشنواره سی و پنجم «تئاتر فجر»، سالن «سنگلج» شاهد اجرای نمایش «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» به کارگردانی «افشین زمانی» بود. نمایشی که علی‌رغم روز نامناسب اجرا با استقبال خوبی روبه‌رو شد و بازخوردی مثبت در میان مخاطبان داشت. اگر «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» در روزهای میانی برگزاری جشنواره اجرا می‌شد شاهد بازخوردهای بیشتری از سوی مخاطبان بودیم.

آدم‌هایی که مجبورند، هنرپیشه باشند

بهرام بیضایی نمایشنامه «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» را در سال 1360 نوشته است. با آنکه بهرام بیضایی سوابق درخشانی بر صحنه برده است، اما این نمایشنامه را کار نکرده و توسط کارگردانان دیگر اجرا شده است. از جمله نکات جالب اینکه «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» در سال 1382 به کارگردانی «هادی مرزبان» و بازی «میکائیل شهرستانی» و «فرزانه کابلی» در سالن سنگلج روی صحنه رفته است.

در خلاصه داستان «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» می‌خوانیم:

دو مرد روستایی - موهبت و ذوالفقار - در آخرین ماه‌های حکومت پهلوی برای پیدان کردن کار به شهر می‌آیند. آنها پس از جستجوی مداوم برای یافتن شغلی مناسب، سرانجام توسط شخصی به نام «دوالپا»‌ برای بدل‌پوشی در تظاهراتی که به منظور طرفداری از رژیم پهلوی برگزار می‌شود؛ به کار گرفته می‌شوند.

موهبت و ذوالفقار نقش‌های متفاوتی مثل دانشجو، معلم، کارگر و ... در تظاهرات بازی می‌کنند. بعد از پایان کار نیز مبلغی پول برای دستمزد می‌گیرند که کفاف خرج‌شان را نمی‌کند. این تظاهرات نمایشی که به منظور مقابله با تظاهرات مردمی علیه شاه برگزار می‌شود، بار نمایشی غنی‌ای به همراه دارد که به شدت از کلیشه‌های رایج آثار مشابه خود دور شده است.

خرد شدن روح هنرپیشه نقش دوم در سیاست‌شهر بی‌مکان و بی‌زمان 

هر چند متن بیضایی چندلایه و عمیق است، اما این وزنه باعث نشده تا کارگردان اثر، زیر سایه نام بیضایی قرار بگیرد. همه کسانی که آثار بیضایی را خوانده باشند، این نکته را تجربه کرده‌اند که مطالعه صرف نمایشنامه‌های بیضایی، به تنهایی مشکل است. حال آنکه کسی بخواهد این اثر را روی صحنه ببرد، بدون افتادن در فرم‌زدگی و بازی‌های رایج کلیشه‌ای مشکل مضاعفی است.

«خاطرات هنرپیشه نقش دوم» مدام ذهن مخاطب را از نمایش، به مابه‌ازای‌های بیرونی می‌برد و دوباره به صحنه نمایش می‌آورد. البته این ارجاعات به جهان بیرون نمایش و زندگی جاری در فضای واقعی جهان‌شمولند و ارتباطی به فضای امروز ایران و حتی قبل از انقلاب ندارد و اشاره به وقایع قبل از انقلاب، تنها اشاره‌ای است برای بیان داستان.

نمونه‌های بسیاری در سایر نقاط دنیا می‌توان پیدا کرد که با «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» تناسب داشته باشد. چه کسی را می‌توان پیدا کرد که نقش بازی نمی‌کند؟ همه ما بازیگرانی هستیم که مجبور به بازی کردن هستیم. فاجعه بارتر اینکه به این حقیقت تلخ واقفیم، اما به بازی کردن ادامه می‌دهیم. بازیگر اصلی هم که غالبا دیده نمی‌شود.

هر چه فضای جامعه سیاست‌زده‌تر باشد، آدم‌ها بیشتر در نقش‌ها فرو می‌روند. در نمایش به این نکته اشاره شده است که وقایع نمایش به قبل از انقلاب برمی‌گردد و می‌بینیم که رژیم شاه برای سرکوب کردن اعتراضات مردم، عده‌ای را وادار به نقش‌آفرینی می‌کنند تا پاسخی برای معترضین باشد. این نگاه تازه بیضایی به تاریخ در متن «روز واقعه» نیز دیده می‌شود.

در این اثر هم با شخصیت «شبلی» روبه‌رو هستیم که برای حقیقت، معشوقه خود را رها می‌کند تا به سرچشمه عشق برسد. این نگاه جهان شمولی بیضایی، ریشه در به کار گرفتن کهن الگوهایی دارد که درام‌نویسان امروز نسبت به آن بیگانه‌اند. آمدن یک غریبه به یک سرزمین ـ که هرجایی می‌تواند باشد ـ یا رفتن یک فرد آشنا برای جستجو از تم‌هایی است که به کرات در آثار بیضایی دیده می‌شود. نکته مثبت در به کار گیری نشانه‌ها توسط بیضایی نگاه شرقی و امروزی اوست.

خرد شدن روح هنرپیشه نقش دوم در سیاست‌شهر بی‌مکان و بی‌زمان 

افشین زمانی در این اجرا از دکور استفاده نکرده و حتی استفاده از اکسسوار را نیز به حداقل رسانده است. استفاده از هر شی آشنایی می‌توانست برای مخاطب نشانه‌ای از مکانی آشنا باشد و تفسیری متفاوت از متن به او بدهد که این رویکرد کارگردان از محاسن این اثر نمایشی است.

حتی باز‌ی‌ها با همه ابزارهای مربوط به آن مثل میزان‌سن، لباس، گریم و ... نیز با توجه به نبودن اکسسوار طراحی شده است. تنها ایراد وارد بر نوع بازی‌ها نزدیکی بسیاری به نوع بازی‌های بازیگران آثار بیضایی دارد. بخصوص نوع بازی شخصیت «بلقیس» به شدت تحت تاثیر بازی‌های «مژده شمسایی» است. این تاثیر پذیری نکته منفی برای «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» محسوب می‌شود.

اما بازی «دولپا» یک امتیاز خیره کننده برای اثر است. تا جایی که سنگینی حضور او در «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» به شدت حس می‌شود. این سنگینی چنان است که همه بازیگران را زیر سایه خود گرفته است. البته این نوع بازی از نکات مثبت اثر است؛ چرا که به درک ما از آنچه متن اثر می‌خواهد بگوید کمک می‌کند.

بازی سهیلی هر چند متاثر از فضای آثار بیضایی است، اما او توانسته با بازی حساب شده خود شمایلی از انسانی را به نمایش بگذارد که از هنرپیشه شدن گریخته و دیگران را وادار به نقش آفرینی می‌کند. ساعدی توانسته با اعوجاج اندام، کاراکتری خلق کند که مشابه آن را در همه تاریخ دیده‌ایم و خواهیم دید. امثال «دوالپا» نامیرا هستند و با هر مکان و زمانی رنگ عوض می‌کنند و جز استثمار دیگران به چیز دیگری نمی‌اندیشند.

خرد شدن روح هنرپیشه نقش دوم در سیاست‌شهر بی‌مکان و بی‌زمان 

فارغ از این نکته باید گفت «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» اثری گرم و پویا است که می‌توان آن را بارها دید و هر بار آن را از زوایه دیگری مطالعه و تفسیر کرد. عمق تراژدی نهفته در این اثر آنقدر تلخ و سنگین است که نمی‌شود، آن را ندید. هیچ راهی برای برون رفت از این تلخی، جز انقلابی درونی نیست. این انقلاب باید به این سمت برود که انسان از هنرپیشه بودن، انصراف بدهد. همچنان که موهبت نمی‌خواست این‌گونه باشد.

«خاطرات هنرپیشه نقش دوم» به معنای واقعی از انقلاب حرف می‌زند. تا انقلابی در درون کسی شکل نگیرد، چگونه می‌تواند انتظار داشته باشد انقلابی در جهان پیرامونش شکل بگیرد. در پایان نمایش می‌بینیم ذوالفقار با پوشیدن لباس معلم و فرورفتن در نقش آن و شرکت در تظاهراتی نمایشی که می‌خواهد انقلابی‌گری معلمان علیه شاه را زیر سوال ببرد. به این انقلاب درونی می‌رسد و با دست گرفتن پرچم مبارزه قربانی شدن در راه انقلابی اصیل را تجربه می‌کند.

«خاطرات هنرپیشه نقش دوم» را می‌توان اثری دانست که بدون شعارزدگی از انقلاب می‌گوید و راهی برای گفتن در این فضا باز کرده است.

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها