به گزارش خبرنگار دفاع پرس از قم، به دنبال فتح خرمشهر در سوم خرداد سال 61 و ضرورت تنبیه دشمن متجاوز، عملیات رمضان در 22 تیرماه همان سال در منطقه پاسگاه زید انجام شد. علی مصباح در خاطره ادبی خود از حضور در این عملیات چنین آورده است:
بعد از آن همه انتظار به اهواز رسیدیم و از آنجا راهی کوشک شدیم. به اردوگاه رسیدیم، چادرها چه زیبا بر پا شده بود، خاطره کربلا را زنده میکردند علی اکبرها، قاسم ها، حرها و حبیب ها را میدیدی اما این بار بدون خضاب، گویی منتظرند با خون جبین، محاسن خود را زینت بخشند.
اولین بار بود که غروب غمگین جنوب را می دیدم، خورشید یکباره گم شد، گویی حرامیان آن را دزدیدند. سرخی آن روز خبر از سرخی خون کبوتران عاشقی میداد که قرار بود آن شب از کوشک پرواز کنند.
بچه ها مهر و محبت نثار هم می کردند، سربندها را می بستند و جمجمه ها را عاریه میدادند و هر کس با حضرت دوست زمزمه می داشت. حرکت کردیم، به اولین خاکریز رسیدیم، نماز مغرب و عشا را بپا داشتیم و برای بیشتر رزمندگان، آخرین نماز بود. بعد از نماز با هم وداع کردیم، تا شاید در قیامت گوشه چشمی به ما کنند.
فرمانده دلاور گردان فتح (سید محمد دلاوری)، جلودار بود و لباس سبز زیبایش در نور مهتاب جلوه دیگری داشت. صدای(یامهدی ادرکنی)، بلند شد. دشمن را غافلگیر کرده بودیم، سر در گم بود، زمین و زمان را زیر آتش گرفته بود، ولی سربازان همچنان به پیش میرفتند، که ناگهان مین ها، درهای بهشت را به روی عزیزان گشودند کبوتران به معراج پر کشیدند در حالی که سرود «قالوا بلی» سر میدادند و تجدید پیمان میکردند.
شهدا و مجروحین را به پشت خاکریز رساندم، اما در این بین صدای فرمانده فتح، همنوا با شهید کوفه در ملکوت پیچید، ـ فزت و رب الکعبه ـ نگاه کردم، آری او هم پر کشید و به اقیانوسها پیوست و رمضان کوشک را به رمضان کوفه پیوند زد و علی گونه شد.
قلب حمزه را دهها وحشی نشانه رفته بودند، اما این بار نه در اُحد، که در کوشک آن هم در 21 رمضان 61.
صدای تسلیم رضا در برابر قضای الهی را شنیدیم و ملائک را میدیدم که در آسمان ها حجله می آرایند.
هر لحظه گلی پرپر میشد و چه زیبا بود صحنه پرپر شدن شقایقهای دیار عاشقان مقاومت نمودیم، اما بدن فرمانده، ولی مطمئنم آن شب، بقیت الله خود فرمانده بود، دشمن سخت لجاجت می کرد، اما امامیان ایستاده بودند و گویی پیام استقامت ـ فاستقم کما أمرت ـ در گوششان طنین انداز بود و از مصادیق واقعی آیه شریفه بودند.
شب در رفتن درنگ داشت، سپیده دمیده بود و موقع بجای آوردن خیرالعمل ها. به نوبت نماز میخواندیم، اما بسیاری نمازشان آمیخته با شهادت شد.
باور کنید زیباترین نمازی که تاکنون خوانده بودیم، همان نماز دیار کوشک بود، سرشار از عشق و اخلاص به حضرت دوست و با «پوتین».
آری نمازی با پوتین، اما خدایی و باور کنید که زیبا بود.