منصور کوچک محسنی در اینستاگرام خود روایت کرد:

ماجرای ناراحتی حاج احمد از رفعت اسد/ ما برای جنگ با اسرائیل آمده ایم نه جلسات بی ثمر

"رفعت اسد در بیشتر جلسات از کلمه‌ها و جملات تکراری و خسته کننده استفاده می‌کرد. یک بار حاج احمد سخنش را با قاطعیت بیان کرد و گفت: ما برای جنگ با اسرائیل به اینجا آمده‌ایم نه برای تشکیل جلسات بی ثمر."
کد خبر: ۹۰۵۷۲
تاریخ انتشار: ۱۹ تير ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۱ - 09July 2016

ماجرای ناراحتی حاج احمد از رفعت اسد/ ما برای جنگ با اسرائیل آمده ایم نه جلسات بی ثمر

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، "منصور کوچک محسنی" دومین فرمانده نیروهای اعزامی در لبنان است که پس از سردار "احمد متوسلیان" این سمت را عهدهدار شد. وی در صفحه شخصی خود در اینستاگرام به بیان خاطرات اعزام قوای محمدرسول الله به سوریه و لبنان پرداخته است که تاکنون 8 قسمت آن را منتشر کرده است که در ادامه میخوانید:

جهان و کار جهان، جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق

دریغ و درد، که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

با سلام و درود به انسانهایی که کیمیای سعادت من و شما هستند و خواهند بود.
سلام بر شهیدان داود کریمی اسوه معنویت و تقوا، محمد بروجردی اسوه و الگوی صبر و بردباری، ابراهیم همت اسوه مهربانی و ایثار، باکریها اسوه و الگوی عقل و نظم و تدبیر، کاظم رستگار اسوه صبر و تحمل، عباس کریمی اهل قناعت و رفاقت، رضا دستواره انسانی پر انرژی و پر شور، علی موحد دانش مرد شجاعت و رفاقت و معرفت، حسن بهمنی اهل علم و عقل و عمل و هزاران شهید دیگر و حاج احمد متوسلیان فرماندهی مدیر و مدبر، قاطع، شجاع و با قلبی کوچک و رئوف و مهربان و دل رحم، فاتح عملیات فتحالمبین، فاتح و سردار آزادی خرمشهر، فاتح کردستان(آزاد کردن جاده سنندج مریوان) فاتح پاوه و مریوان و بنیانگذار حزب الله لبنان بعد از آزادسازی خرمشهر؛ بزرگ مرد تاریخ کردستان و جنگ با مجروحیتی که داشت(از ناحیه پا) با بعضی از فرماندهان به دیدار حضرت امام خمینی رفتند، بعد از دیدار حاج احمد متوسلیان برای شرکت در جلسهای که در سپاه تهران برگزار میشد، به پادگان ولی عصر(ع) آمدند و همراه ایشان به سپاه تهران رفتیم. در آن زمان شهید داود کریمی فرمانده سپاه تهران بود. جلسه با حضور شهیدان داود کریمی، حسن بهمنی و اویسی و بزرگ مرد حاج احمد و این حقیر برگزار شد.


احمد متوسلیان و آیت الله خامنهای

** حمله اسرائیل به لبنان

در آن جلسه جهت تقویت تیپ بیست و هفت و تشکیل یک تیپ دیگر به نام سیدالشهدا(ع) صحبت شد. بعد از جلسه قرار شد برای برنامه ریزی و هماهنگیهای لازم جلسات بعدی در پادگان ولی عصر(ع) صورت گیرد و محور اصلی جلسات استفاده بهتر و بیشتر از کادر برادران سپاه تهران بود. قبل از عملیات بیتالمقدس قرار بود که تیپ سید الشهدا(ع) تشکیل شود ولی فرماندهان لازم دیدند که این کار بعد از عملیات فوق صورت گیرد و در آن زمان شهید محسن وزوائی به عنوان فرمانده تیپ سیدالشهدا(ع) مشخص شد ولی چون ایشان در عملیات الی بیتالمقدس به شهادت رسیدند در فکر تعیین فرمانده جدیدی بودند و جلسات برقرار بود و در تاریخ شانزده خرداد شصت و یک اخبار رسمی اعلام کردند که اسرائیل با حملات بسیار شدیدی به لبنان و مرز سوریه حمله کرده است.

در آن عملیات اسرائیل با شش لشکر زمینی، صدها تانک و بیش از صد بمب افکن وارد لبنان شدند و شهرهای شیعه نشین صور و صیدا را اشغال کردند.

** اعزام هیئتی نظامی به لبنان و سوریه

بعد از اینکه شهرهای صور و صیدا از کشور لبنان را اشغال کردند و پایتخت آن کشور بیروت را محاصره نمودند، با حملات بسیار سنگین مرزهای سوریه را از حالت دفاعیش خارج کردند. با اتفاقهایی که در لبنان و سوریه رخ داد بعضی از مسئولین نظام به فکر افتادند که اگر امکان پذیر باشد، برای کمک به سوریه و لبنان تعدادی از نیروهای سپاه و ارتش را به آن منطقه اعزام کنند. زمینه جنگ با اسرائیل را که تاکنون شعارش را میدادند به عمل تبدیل نمایند. مسئولین نظام برای اعزام نیرو به لبنان و سوریه خدمت حضرت امام میرسند، ولی حضرت امام مخالفت میکنند و نظر ایشان این بوده که عربها اهل جنگ با اسرائیل نیستند و اگر شما نیروهایتان را به آنجا اعزام کنید از جنگ با صدام عقب میافتید و در آنجا هم نتیجهای نخواهید گرفت. به همین جهت در جلسه شورای عالی دفاع بحث اعزام نیروها مطرح میشود و قرار شد جهت اطلاعات و گزارشی کامل از وضعیت سوریه و لبنان هیئتی به سوریه و لبنان سفر کنند و با مسئولین آن کشور مذاکره کنند و اگر به این نتیجه رسیدند که سوریه اهل جنگ با اسرائیل میباشد، نیرو اعزام کنند و نظر امام هم مورد توجه قرار گیرد.

در این سفر تیمسار سلیمی که آن زمان وزیر دفاع بودند به همراه شهید صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش و آقای محسن رضایی که فرمانده کل سپاه بودند جهت مذاکرات به سوریه رفتند، در دمشق ضمن دیدار با حافظ اسد رئیس جمهور سوریه با وزیر دفاع و دیگر مسئولان آن کشور مذاکراتی داشتند و در کنار آن با گروههای لبنانی نیز ملاقاتهایی صورت گرفت.

بعد از بازگشت هیئت بلند پایه نظامی ایران از دمشق، طبق گزارشات داده شده، دولت سوریه موافقت خود را برای همکاری و هماهنگی جهت اعزام نیروهای نظامی ایران اعلام میکند و برداشت مسئولین این بود که در شرایط آن زمان حافظ اسد رئیس جمهور سوریه با کمک ایران آمادگی دفاع از سوریه و لبنان را دارد و با چنین برداشتی تصمیم گرفتن تا نیروها را اعزام کنند.

در نیمه دوم خرداد سال شصت و یک حاج احمد متوسلیان وقت بسیار کمی داشت، ایشان در طول روز از بیشتر ساعتها استفاده میکرد، کم خواب بود و پر تلاش. با تماسی که از دفتر آقای محسن رضایی گرفته شد حاج احمد به دیدار آقای رضایی میرود و در آن ملاقات به ایشان ابلاغ میشود که تیپ را آماده کند برای اعزام به سوریه و قرار شد که حاج احمد همراه آقای محسن رضایی خدمت آیت الله خامنهای برسند تا اطمینان بیشتری برای بازسازی تیپ و هم اعزام به سوریه یابند، خدمت آقا میروند و در این زمینه حرفهای آقای محسن رضایی را درباره آن دیدار میخوانید: «برادرمان حاج احمد را بردم خدمت مقام معظم رهبری که در آن زمان مسئول شورای عالی دفاع بودن در آن ملاقات خدمت آقا گفتم که ایشان حاج احمد کاملا آماده قبول این ماموریت است منتها مایل است از زبان شما بشنود که باید این کار را انجام دهد وقتی آقا به حاج احمد گفتند که شما انتخاب شدهاید تا به عنوان نماینده نظام جمهوری اسلامی ایران به آنجا بروید، حاج احمد خیلی تحت تاثیر قرار گرفت خود آقا هم تاکنون بارها آن جملاتی را که احمد در آن ملاقات به کار برده به ما یاد آور شدهاند، احمد آقا در آن ملاقات خدمت آقا عرض کرد یعنی خدواند متعال ما را انتخاب کرده که برویم با اسرائیلیها بجنگیم، آقا فرمودند بله شما نماینده نظام هستید بروید آنجا و جلوی اسرائیلیها را سد کنید.»


جمعی از نیروهای اعزامی قوای محمد رسول الله(ص)

در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب پس از بحران نیز آمده است: «عصر شورای عالی دفاع در دفتر امام جلسه داشت، هیات ما از سوریه برگشته و در جلسه شرکت داشتند. گزارش دادن که اسرائیل بر اکثر نقاط جنوب لبنان مسلط شده است و سوریه نمیتواند وارد جنگ شود.

سی خرداد شصت یک
در دفتر امام با حضور فرماندهان سپاه و نیروی زمینی (ارتش) وزیر خارجه و وزیر دفاع که امروز از سوریه آمدهاند، و درباره لبنان وجنگ با عراق صحبت کردیم، آقای دکتر ولایتی وزیر خارجه، آقای سلیمی وزیر دفاع در مذاکرات خود با سوریه به این نتیجه رسیدهاند که سوریه مایل به جنگ است، ولی باید مطمئن به کمک کشورهای اسلامی باشد.

پنجم تیر شصت و یک
رئیس جمهوری به منزل ما آمدند و با هم به زیارت امام رفتیم. راجع به کمک به سوریه در مقابل اسرائیل مذاکره کردیم، امام با حضور ما در آن جبهه با شرایط موجود مخالفت دارند و معتقدند که عربها جنگ جدی نخواهند کرد و درگیری بیشتر ما باعث میشود که در جبهه جنگ با عراق دچار وقفه شویم و در آنجا هم به جایی نرسیم، بالاخره قرار شد اگر بطور جدی از طرف سوریه جنگ شد شرکت کنیم.»

** اعزام قوای محمد رسول الله

حاج احمد گردانها و واحدهای دیگر تیپ را در پادگان امام حسین(ع) مستقر میکند و مقدمات حرکت به سوریه را فراهم کرده بود، در پادگان سخنرانی پرشور و انقلابی ایشان بسیار جالب بود و همه را برای ماموریت جدید و جنگیدن با اسرائیل آماده کرد. برادرانی که خود را به تهران رسانده بودند با اولین پرواز به دمشق رفتند و آنهایی که در دوکوهه بودن با پروازهای بعدی به تیپ ملحق شدند. در فرودگاه مهرآباد تهران بعضی از مسئولین سیاسی و نظامی جهت خداحافظی و قدردانی از برادران حضور داشتن و تیمسار ظهیرنژاد رئیس ستاد مشترک ارتش نیز در آن مراسم شرکت کرد و در اواخر خردادماه سال شصت و یک تیپ محمد رسول الله و تیپ ذوالفقار از ارتش وارد دمشق پایتخت سوریه شدند.


منصور کوچک محسنی و شهید علیرضا موحد دانش در فرودگاه مهرآباد پیش از اعزام به سوریه


منصور کوچکمحسنی و تیمسار ظهیرنژاد

در فرودگاه دمشق نیز هم مسئولین سیاسی و هم نظامی سوریه جهت استقبال از نیروهای ایرانی حضور داشتند و آقای محتشمیپور سفیر ایران در سوریه نیز بودند. در فرودگاه هم حاج احمد سخنرانی کوتاهی داشت، جهت حرکت به سمت حرم حضرت زینب(س) اتوبوسهایی آماده شده بود. برادران سپاهی و ارتشی در کنار هم حرکت کردن به سوی حرم، در مسیر حرکت در خیابانهای دمشق، استقبالهای بی نظیری از ایرانیها داشتند و مشخص بود اخباری که از آزادی خرمشهر داشتند بی اثر نبود.

بعد از زیارت حرم حضرت زینب(س)، نیروها به سوی پادگان تعیین شده حرکت کردند. از طرف آقای محسن رفیق دوست که آن زمان مسئول پشتیبانی و لجستیک سپاه بود، برادرش مرتضی رفیق دوست به عنوان رابط بین سپاه و تیپ محمد رسول الله معرفی شد و کلیه امور مالی و پشتیبانی و تدارکاتی و تعیین محل استقرار نیروها به عهده ایشان بود. نیمههای شب به پادگان رسیدیم.

نیروها خسته و گرسنه بودند و با همه خستگی شاد بودند. به کشوری آمده بودند که فکر میکردند در کنار آنها به جنگ با اسرائیل میپردازند و به امید و آرزوهایشان خواهند رسید. وقتی نیروها به پادگان رسیدند و داخل پادگان شدند همه شوکه شدند. پادگانی که سالها کسی داخل آن نرفته بود. محلی کثیف و مخروبه، نداشتن امکانات بهداشتی، نداشتن آب ... پادگانی که هیچ چیز نداشت. شاید از زمان جنگ جهانی اول کسی سری به آن نزده بود و ماموریت افتتاح آن را به ما دادند. همه و به خصوص حاج احمد ناراحت و عصبانی بودند. چون در دیدارهای قبلی قرار بود از امکانات سوریه، از پادگان تا دیگر وسایل که ربطی به جنگ دارد استفاده شود. از ابتدای امر مشخص شد که گویا سوریها از حرف تا عملشان فاصله بسیار است.


منصور کوچک محسنی و جمعی از پاسداران قوای محمد رسول الله(ص) در کنار شهید سیدعباس موسوی(دومین دبیرکل حزب الله لبنان)

هیچ وسیله ارتباطاتی حتی تلفن ثابت در آن محل نبود. آقای مرتضی رفیق دوست که مسئول تعیین و پشتیبانی محل استقرار نیروها بود در پادگان حضور نداشت. ایشان محل اقامت مستقلی برای خودشان تهیه کرده بودند! حاج احمد بسیار ناراحت و نگران بود. حاج احمد همیشه کارهایش با تدبیر و نظم بود. بدون برنامه ریزی قبلی سراغ کاری نمیرفت و به هیچ وجه در آن زمان توقع چنین چیزی را از سوریها نداشت و مقصر آن را آقای مرتضی رفیق دوست میدانست. صبح روز بعد حاج احمد با چند نفر به سفارت ایران در سوریه رفتند.

قبل از باز شدن سفارت حاج احمد آنجا بود و اولین جلسهای که در سفارت ایران در سوریه صورت گرفت درباره محل استقرار نیروها بود. در آن جلسه آقای محتشمی پور سفیر اسبق ایران در سوریه و آقای مرتضی رفیق دوست حضور داشتند. آقای رفیق دوست در آن جلسه قول داد جای مناسبی را تهیه کند و باالاخره با تلاش دوستان محلی به نام زبدانی را در حومه دمشق پیدا کردند. آن جا محل کمپ دانش آموزان بود. امکانات بهداشتی ودیگر مزایا در آن جا کم بود ولی نسبت به پادگان قبلی بهشت بود. دوستان خودشان ضعفهایی که در آن محل بود را بازسازی کردند.

برادران سپاه و ارتش در محل جدیدی که در منطقه زبدانی تعیین شده بود، مستقر شدند. اضطراب و ناراحتیهایی که در پادگان قبلی به وجود آمده بود رخت بست و آرامش و شادی در افکار و سیمای برادران نمودار شد. حاج احمد بعد از اینکه برادران در زبدانی مستقر شدند، اولین جلسه را در تیپ برگزار کرد و در این جلسه مسئولیت و وظایف کاری افراد و واحدها را مشخص کردند. چهارچوب اموری که باید صورت گیرد را بیان کردند و دلایل حضور نیروها در سوریه را عنوان کردند.



در اولین جلسه همت، کاظم رستگار، علی موحد دانش، حاجی پور، رضا دستواره ، ناهیدی، کارور، احمد غلامی، سعید قاسمی، جعفر جهروتی، کاظم رفیعی و بنده حقیر حضور داشتیم. ممکن است اسم بعضی از دوستان را فراموش کرده باشم که در جلسه حضور داشتند.

** پایهگذاری حزب الله لبنان

حاج احمد در مراسم صبحگاه روز بعد در جمع برادران پاسدار و بسیج، فرماندهان و مسئولین تیپ را معرفی کردند و سخنرانی بسیار مهم و جالبی داشتند. بعد از مراسم، جلسات حاج احمد با فرماندهان ارشد سوریه و احزاب و گروهها و افراد سیاسی و مذهبی آغار شد و این حقیر در بعضی از این جلسات حضور داشتم. حاج احمد در سوریه و لبنان بیش از دو هفته حضور نداشتند ولی وجود ایشان در آن مقطع و زمان کوتاه، آغاز کننده کارهایی بود که شاید بی نظیر باشد و نمونه بارز آن برنامهریزی برای تشکیلات حزب الله لبنان است.


سخنرانی احمد متوسلیان در پادگان زبدانی

اکنون که چندین سال است حزب الله لبنان آغاز به کار کرده، میتوان اثرات آن را دید. شاید اکثر جوانان ما نمیدانند که قدرت و رجز خوانی اسرائیل را در گذشته نه چندان دور. اسرائیل به هر کشوری که میخواست حمله میکرد و هر سخنی که میخواست میگفت. هیچ کشوری اجازه دفاع از وطن و مردم خود را نداشت و نمونه بارز آن حمله به سوریه و لبنان در سال شصت و یک بود که مختصر آن را شرح دادم. ولی امروز حزب الله لبنان سدی عظیم مقابل اسرائیل غاصب است.



منصور کوچک محسنی و پدر شهیدان موحد دانش

در چندین جلسه که با فرماندهان ارشد سوریه گذاشته شد، حاج احمد به این نتیجه رسید که سوریه اهل جنگ با اسرائیل نیست و در این موقعیت میخواهد از ایران به عنوان برگ برنده در منطقه استفاده کند.

رفعت اسد، برادر کوچک حافظ اسد رئیس جمهور سابق سوریه و عموی بشار اسد رئیس جمهور فعلی سوریه، نفر دوم سوریه بود. ایشان معاونت امنیت ملی رئیس جمهور و فرمانده نیروهای ویژه دفاعی سوریه بود.

رفعت اسد با برادرش که رئیس جمهور سوریه بود، اختلاف نظر داشت. او خودش را بهتر و مفیدتر و موثرتر برای کشورش میدانست. فردی بسیار زیرک و باهوش بود. آن چه که جلسات نشان میداد این بود که تصمیم گیرنده نهایی اوست و رفعت اسد بعدا مجبور شد وطن را ترک کند و لندن را برای سکونتش انتخاب کند. طی یک هفته جلساتی که با فرماندهان سوریه و رفعت اسد برگزار شد، حاج احمد به این نتیجه رسید که آنها قصد جنگ با اسرائیل را ندارند و دنبال طولانیتر کردن جلسات هستند و هیچ نتیجهای از این جلسات حاصل نخواهد شد. رفعت اسد آنچه در ذهنش داشت با گفتارش بسیار فاصله داشت. حاج احمد این مطلب را از سخنان او درک کرده بود. رفعت اسد در بیشتر جلسات از کلمهها و جملات تکراری و خسته کننده استفاده میکرد. جملاتی مانند: باشد جلسه بعد، روز بعد، هفته بعد، بعد از آتشبس، بعد از انتخابات فلان کشور، بعد از سفر آقای فلان به کجا، بعد از جلسه سران خلیج فارس و بعد از ...



حاج احمد دیگر از کلمه "بعد از" ناراحت میشد و عکسالعمل نشان میداد و در آخرین جلسهای که با رفعت اسد صورت گرفت، حاج احمد سخنش را با قاطعیت بیان کرد. تقریبا مضمون آن این بود که ما برای جنگ با اسرائیل به اینجا آمدهایم نه برای تشکیل جلسات بی ثمر. برای تفریح و سیاحت به سوریه نیامدهایم. ما اهل صلح و آشتی با اسرائیل نیستیم و نخواهیم بود. ما نمیتوانیم وقت خود را تلف کنیم. اگر مقابل اسرائیل قدرت و شجاعت جنگ را ندارید اعلام کنید. در کشور ما جنگ با صدام تمام نشده است و اگر وضعیت همین گونه باشد نیروهایمان را بر میگردانیم. ما اهل زد و بند سیاسی نیستیم. بعد از این جلسات حاج احمد جمع بندیای که از چندین جلسه در یک هفته داشت این بود که سوریه قصد جنگ با اسرائیل را ندارد و هیچ گونه همکاری و هماهنگی برای جنگ با اسرائیل با ما نخواهد داشت.
آنها بعد از اینکه ما نیروهایمان را به دمشق آوردیم، میخواهند به همین وضعیت ما را بین زمین و هوا نگه دارند. سوریها نگران این هستند که سپاه اگر وارد لبنان شود و شیعیان را سر و سامانی دهد به نفع آنها نخواهد بود. آنها در لبنان فقط شیعیان را در حد جنبش امل میخواهند که همیشه در کفه ترازو طوری عمل کنند که به نفع سوریها باشد. آنها میخواهند که فرماندهان سپاه در سوریه فقط جهت شرکت در جلسات و خوردن قهوه و به به گفتن باشند.

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار