وصیت نامه شهید مدافع حرم«اسماعیل خانزاده»:

حسین جان! هر وقت تابوت شهیدی را می دیدم احساس حقارت و حسادت می کردم

حسین جان! هر وقت من تابوت شهیدی را روی دوش مردم می‌دیدم احساس حقارت و حسادت می‌کردم، البته از بعد مثبت به خودم وعده می‌دادم که روزی قسمت من شهادت بشود، سر قبر هر شهیدی که می‌رسیدم با او نجوا می‌کردم و از او می‌خواستم و او را قسم می‌دادم که دعا کنند تا شهادت نصیب من هم بشود.
کد خبر: ۸۹۵۰۶
تاریخ انتشار: ۱۰ تير ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۱ - 30June 2016

حسین جان! هر وقت تابوت شهیدی را می دیدم احساس حقارت و حسادت می کردم

به گزارش دفاع پرس از مازندران، شهید مدافع حرم «اسماعیل خانزاده» از شهدای لشکر عملیاتی 25 کربلا در روز 29 آذر ماه 1394 در سوریه به شهادت رسید.

پس از انتقال وسایل شخصی شهید خانزاده از سوریه، وصیت نامهای همراه این وسایل بود که  متن آن در ادامه می آید:

بسم الله الرحمن الرحیم

خدای یکتا که جز او خدایی نیست، زنده به ذات و قائم است، هیچگاه خواب سنگین و سبک او را فراهم نمیگیرد، آنچه در آسمانها و زمین است در سیطره و مالکیت و فرمانروایی اوست، کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند به آنچه را پیش روی مردم است و آنچه را پشت سر آنان است میداند و آن را به چیزی از دانش او احاطه ندارد مگر به آنچه او بخواهد، حکومت و قدرتش آسمانها و زمین را فرا گرفته و نگهداری آنها بر او مشقتآور نیست و او بلند مرتبه و بزرگ است. «قرآن کریم سوره بقره آیه 255»

به نام یکتا معبودی که زنده به عشق او هستم و پیوسته از او خواستارم که عشق و محبت خویش را در دلم جای دهد و توفیق دل بریدن از همه چیز و همه کس را به من عطا نماید تا بتوانم در راه رضای او گام بردارم و در راه رضای او به شهادت برسم.

خداوندا ! بنده نه عالم هستم که عالمانه وصیت کنم و نه عارف هستم که عارفانه بنویسم، بلکه یک بنده کوچک و گنهکاری هستم که خالصانه مینویسم.

خدایا، بارالها، معبودا و معشوقا ! نمیدانم چه بنویسم، از کجا شروع کنم و به کجا ختم کنم، چشمهایم را میبندم و تصویری از عشق را در ذهن خود مجسم میکنم، عشق به هستی مطلق، عشق به ذات بیهمتا که جز او خدایی نیست، سلطان مقتدر عالم، دانا به هر آشکار و نهان، منزه از عیب و ناشایستی و ایمنیبخش دلهای هراسان.

خدایا خستهام، شکستهام، دیگر آرزویی ندارم جز شهادت، احساس میکنم که این دنیا دیگر جای من نیست، از عالم و عالمیان میگریزم و به سوی تو میآیم، تو مرا در رحمت خود سکنی ده.

خدایا من نمیدانم روزیام در کجاست و آن را تنها بر پایه گمانهایی که بر خاطرم میگذرد میجویم و از اینرو در جست وجوی آن شهرها و کوهها و دشتها را زیر پا گذاشتم، پس در آنچه که خواهان آنم همچون حیرت زدگانم، نمیدانم آیا در دشت است یا کوه، در زمین است یا آسمان، در خشکی است یا دریا، نمیدانم به دست کیست و از جانب چه کسی است ولی به یقین میدانم که دانش آن نزد توست و اسباب آن به دست توست و تویی که آن را به لطف خویش تقسیم میکنی و با رحمت خود برای سبب فراهم میسازی.

پس ای کمال مطلق هر چه زودتر فراهم ساز روزیام را که چیزی جز شهادت نیست.

خدایا تو خود میدانی که شوق شهادت از کودکی در دلم موج میزد و علاقهام به شهادت مانند علاقه طفل به پستان مادر است، پس خدایا تو خود شاهدی که چقدر برای رسیدن به این آمال و آرزویم همچون طفل بیتابی و بیقراری میکردم.

خدایا به من توفیقی عطا کردی که پاسدار حریم قرآن شوم و سبزپوش سپاه.

 خدایا هر وقت این لباس سبز و مقدس را به تن میکردم آن چنان احساس سرور و غرور میکردم و فکر میکردم هیچ عزتی بالاتر از این نیست.

خدایا آرزویم این است که کفن من همین لباس سبز و مقدس باشد، بارالها، مردن که حق است پس چه بهتر که مرگ با عزت (شهادت) را در آغوش بگیرم نه آنکه مرگ ذلت مرا در خواب غفلت فرا گیرد.

خدایا هر شهید پرچمی برای عزت دین توست و به یقین میدانم که پرچم و خونی که خون بهایش توی خدا هستی هرگز بر زمین نخواهد افتاد.

خدایا تو خود شاهدی از روزی که خود را شناختم، تو را شناختم و از روزی که تو را شناختم به یاری دینت شتافتم، البته در حد بصیرت و بضاعتم، ولی اعتراف میکنم که توان من بیشتر بود و من کوتاهی کردم.

خدایا تو را شاکرم و بینهایت شاکرم به خاطر برخورداری از نعمت بزرگ ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام و فرزندان علی، خدایا شکرت که مرا شیعه فرزندان آقا رسول الله (ص) قرار دادی و خونم را آن چنان به عشق حسین بن علی علیهالسلام گره زدی که هر وقت آن قیام و انقلاب تاریخی روز عاشورای اباعبدالله علیهالسلام در ذهنم خطور میکند بی اختیار اشکم سرازیر میشود.

حسین جان! مگر میشود از کنار داغ سنگین تو و برادران و فرزندان و یارانت بیتفاوت گذشت؟ مگر میشود ناموست به اسارت برود و من بیتفاوت باشم؟ حسین جان! مولای من، اگر آن روز مردم پست و بی وفای کوفه به «هل من ناصر ینصرنی» تو لبیک نگفتند من امروز با تمام وجودم لبیک میگویم، لبیک یا حسین (ع) یعنی وسط میدان بودن است، لبیک یا حسین (ع)یعنی اینکه از جان گذشتن است نه اینکه از دور به آتش نگاه کردن و بعد از خاموشی خود را ناجی معرفی کردن.

حسین جان! روزی نبود که من زیارت عاشورا نخوانم و هر روز من این زیارت نامه را میخوانم به امید آنکه ای آموزگار شهادت مرا در مکتب خود بپذیری و در زمره شهیدانت قرار دهی و شب اول قبر هم یک نگاهی به من داشته باشی.

حسین جان! هر وقت من تابوت شهیدی را روی دوش مردم میدیدم احساس حقارت و حسادت میکردم، البته از بعد مثبت به خودم وعده میدادم که روزی قسمت من شهادت بشود، سر قبر هر شهیدی که میرسیدم با او نجوا میکردم و از او میخواستم و او را قسم میدادم که دعا کنند تا شهادت نصیب من هم بشود.

و حال با اذن خدای متعال و حضرت ولی عصر (عج) وصیت خودم را در 2 بخش اجتماعی و خانواده مینویسم: اول از اجتماع مینویسم، تا آنجایی که به ذهنم خطور میکند به کسی بدهکاری مادی ندارم و قرضی به گردنم نیست اما بدهکاری معنوی من بینهایت است.

از همه دوستان، آشنایان، همکاران و هم محلیها میخواهم که اگر دینی به گردن من دارند، اگر کسور یا قصور یا اصطکاکی از من دیدند اعتراف میکنم که تقصیر گناه از من بود و به بزرگواری خودشان بنده را مورد عفو و گذشت قرار دهند و اگر طلب مادی دارند به خانواده بنده مراجعه کنند.

از همه شما میخواهم که هرگاه یاد و نام من در ذهن شما خطور کرد یک صلوات و حمد و سوره برایم هدیه کنید و در صورت امکان یک روز نماز و روزه برایم بهجای آورید.

از اهالی محترم محل خواهانم که کما فی سابق این شعور فاطمی و حسینی آنها در ایام فاطمیه و یادواره شهدا و دهه محرم تداوم داشته باشد چرا که با این حرکت خودجوش زندگی خود را با حب اهل بیت (ع) گره زدید و قیامت خود را بیمه کردید، مبادا روزی شود که یاد و نام شهدا از کوچهها محو شود و در محافل فراموش شود.

پیرو خط مبارک ولایت فقیه باشید و خدای متعال را بهخاطر این نعمت بزرگ شاکر باشید که چه بسا اگر نعمت بزرگ ولایت نبود مشخص نبود که چه مصیبتی بر سر ما و نوامیس ما میآمد، اختلاف و تفرقه را کنار بگذارید و دنبال وحدت باشید، خود را مسافر قیامت بدانید نه ساکن دنیا، به دنیای فانی دل مبندید و در فکر آخرت باشید.

اگر مسلمانی در زندگی مشکلی داشت به یاریاش بشتابید و از تجملات زندگی پرهیز کنید، به فرموده امام راحل مسجد سنگر است و از شما میخواهم عاجزانه میخواهم که این سنگر الهی را خالی یا خلوت نکنید.

از همکاران محترم میخواهم که قدر این لباس و سازمان را بدانند و یک روز را با تأمل در مورد سپاه فکر کنند که خداوند چه نعمت بزرگی را شامل حال آنها نمود، مبادا روزی با حرکات و رفتار خود عامل خدشه دار شدن این نهاد مقدس شوند، مبادا کاری کنید که مردم از سپاه دلسرد شوند.

در بعضی از محافل فرهنگی و مذهبی و یادواره شهدا با توجه به اینکه با نام اهل بیت (ع) برگزار میشود ولی از سوی بعضی افراد رنگ و بوی ریا مشاهده میشود و البته مردم هم کاملاً به احوال آنها آشنایی دارند.

ملت ایران! بلکه جهان اسلام زمانی پیروز خواهید شد که تحت فرماندهی حضرت آیتالله خامنهای باشید و زمانی که از این مراد و مقتدای خود فاصله گرفتید شکست خود را در آغوش بگیرید.

برادران و خواهران! بدانید که من با فکر باز و عقلی سالم و در صحت و سلامت کامل و بدون هیچگونه اجباری راه خود را انتخاب نمودم و اگر توفیق شهادت نصیبم شد دوست دارم با لباس سبز و مقدس پاسداری و بدون کفن و بدون غسل دفن شوم چرا که فردای محشر پیش اربابم و مولایم حسین (ع) شرمنده نباشم.

بگذارید دستانم از تابوت بیرون باشد تا دشمنان بدانند که من شهادت را در آغوش گرفتم و با دست خالی رفتم و از دار دنیا چیزی با خودم نبردم و در پایان از شما عاجزانه تقاضا دارم که این شاگرد تنبل سپاه پاسداران را مورد عفو و گذشت خود قرار دهید و بدانید که همواره به دعای خیر شما محتاجم و مرا از دعای خیر خود بی بهره نسازید.

و اما خانواده عزیز و محترم! پدر جان و مادر جان! نمیدانم چگونه از زحمات شما تقدیر و تشکر کنم و چگونه عذرخواهی کنم، به یقین میدانم که در این دنیای فانی از عهده چنین امر مهمی عاجزم، اما اگر فردای قیامت به عنوان شهید وارد عرصه محشر شدم آنقدر میچرخم تا شما را پیدا کنم و پیش خدای متعال برای شما شفاعت میکنم.

پدرم! بهترین هدیه برای من صبر و بردباری توست، اگر خبر شهادت مرا شنیدی به یاد جوان امام حسیـن (ع) باش و گریـه نکن چـرا که مولای من ولی عصر آقا امام زمان (عج) با گریه پدران شهید شاید داغ عاشورا برایش زنده شود.

مادرم! حجاب تو بهترین ارمغان برای من است چرا که من سرافرازم مادرم و خواهرم پیرو خط حضرت زهرا (س) میباشند، در تربیت فرزندم تلاش کنید آن چنان او را تربیت کنید که من پیش حضرت رقیه (س) شرمنده نباشم.

خواهر عزیزم! هیچ وقت در زندگی از حجاب حضرت زهرا (س) فاصله نگیر و شأن خواهر شهید بودن را برای خودت حفظ کن.

برادر عزیزم! بعد از من مسئولیت سنگین بر روی دوش تو میافتد، اولین مسئولیت حفظ خون من است، مبادا کاری کنی که خون من خدشه دار شود، دوم مراقبت از پدر و مادر است که بعد از من مایه دلگرمی آنها تو خواهی بود، از آنها فاصله نگیر و کنار آنها باش، مبادا روزی شود که بهخاطر شهادت من، تو از انقلاب چشم داشتی داشته باشی و از خون من مایه نگذارید.

و اما تو ای همسر عزیزم! همسری که در تمام مراحل زندگی هرچند کوتاه اما شیرین با من همراه بودی و در تمام مراحل زندگی چه در سختی و چه در سرما و گرمای زندگی با من همراه بودی، در تمام مأموریت ها دلم خوش بود که سایه تو بر سر دخترم هست، بیشک بخشی از جهاد من را تو نیز شریک هستی، نمیدانم آن لحظه که خبر شهادت من را میشنوی چه حالی داری اما تقاضا دارم که حفظ حجاب کنی، حفظ حجاب تو مرا همواره خوشنود میکند، مبادا صدایت را میان نامحرم بلند کنی، همچون قهرمان کربلا، آن شیرزن تاریخ حضرت زینب کبری (س) مقاوم باش و راه من را ادامه بده.

اگر در زندگی از من کم مهری دیدی و دلسرد شدی بدان که من تو را دوست داشتم و عاشق تو بودم، پس بیا و مرا گذشت کن که من بیشتر از این به روی تو شرمنده نباشم، مسؤولیت تربیت و حجاب دخترم را بیش از همه از چشم تو میبینم این مسؤولیت سنگین را بر دوش تو میگذارم و همچون گذشته دخترم را در حفظ و قرائت قرآن به کلاس ببر و او را با مفاهیم قرآنی آشنا کن.

و تو ای دختر عزیزم! جگر گوشه بابا، خیال نکن من بیخیال تو بودم، بدان که بابا تو را بینهایت دوست داشت اما چه کنم که بر من تکلیف بود و احساس مسؤولیت داشتم، بابا لحظهای از یاد تو غافل نخواهد شد و در همه مراحل زندگی در یاد تو خواهم بود ولی اگر دوست داری بابا هم از تو راضی و خوشحال شود حفظ حجاب و شعائر دینی است و اگر روزی حافظ قرآن شدی بهیاد من هم باش و برای شادی روح من قرآن تلاوت کن و همچون شبها که برای من آیت الکرسی میخواندی بیا سر قبر بابا بخوان.

از دار دنیا یک باب منزل مسکونی و یک قطعه زمین و یک باب ماشین دارم و چون به امور دینی مسلط نیستم که چگونه تقسیم کنم ولی شما به یک متخصص و کارشناس دینی مراجعه کنید و از او بخواهید که اول سهم من (ثلث، خمس، نماز و روزه و ...) را حساب نمایند و بعد حق به حقدار برسد، (پدر و مادر و همسر و فرزند) و در این بین حقی از کسی ضایع نشود و رضایت همه را جلب نمایید و در کنار عکس امام و رهبری عکس علامه حسنزاده را بر مزارم بگذارید.

ملتمس دعا و ارادتمند صمیمی همه عزیزان اسماعیل خانزاده.

نظر شما
پربیننده ها