افطاری ساده مهمان شهدا 20/ شهید محمدرضا روانستان؛

سی سال است که از شهید ما یادی نشده

"ما خانواده‌های شهدا هیچ انتظاری از مسئولین و افراد جامعه نداریم جز حفظ حرمت خون آنان و فراموش نکردن راه و هدف شهادتشان. اگر شهید روان‌ستان هم امروز در بین ما بود، با توجه به سر پرشوری که در دفاع از آرمان‌های اسلام و انقلاب داشت، حتما جزء نخستین کسانی بود که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می‌رفت."
کد خبر: ۸۹۲۱۴
تاریخ انتشار: ۰۸ تير ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۲ - 28June 2016

سی سال است که از شهید ما یادی نشده

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس- حمید یوسفی؛ از نخستین روز ماه رمضان 1395 در خبرگزاری قرار گذاشتیم که افطار را مهمان سفره شهدا باشیم. این روزها نه فقط مردم ایران که حالا مردم عراق، افغانستان، یمن، سوریه، بحرین و... نیز در این سفره سهمی دارند. هر افطار بر سفره یکی از خانواده شهدا مینشینیم و با آنها همصحبت می شویم. سفره های ساده و به یادماندنی افطار در کنار خانواده های شهدا شیرینتر میشود. شما هم هر روز به این مهمانی باشکوه دعوتید.

این بار شهیدی از خیل سبزپوشان جان بر کف حراست از امام و انقلاب؛ پاسدار شهید محمدرضا روانستان.

وقتی وارد شهرک فجر شدیم، عطر شهید و شهادت به خوبی از در و دیوار شهرک به مشام میرسید. تصاویر شهدا، چفیههای سفید و مشکی، سربندهای زیبای مزین به اسامی مبارک یا زهرا(س) و یا اباعبدالله، فانوس و پلاک و سنگر و جعبههای مهمات و ... همه و همه یاد و خاطره جبهههای نبرد حق و باطل را در خاطرها زنده میکند. بازدید ما مقارن شده با یادواره 700 شهید خونینبال شهرک فجر.

در گوشهای از این شهرک آسمانی که جای جایش با یاد و یادگارهای شهدا مزین شده، خانهای است کوچک و مصفا، آکنده از شمیم دلنشین ایثار و اخلاص و جوانمردی.

همسر شهید، به استقبال ما میآید و در نگاه اول اندکی از حضور ما متعجب به نظر میرسد. هنوز ننشسته بودیم که از ما پرسید: «چه کسی مرا به شما معرفی کرده؟!» و وقتی علت این سوالش را جویا شدیم پاسخ میدهد: «الان نزدیک به سی سال است که دیگر کسی از شهید ما یادی نکرده!»

همسر شهید روانستان که خود از خانوادهای قدیمی و اصیل، ساکن گذر لوطی صالح در محله مولوی تهران است، در ابتدا از نحوه آشنایی و ازدواجش با شهید برایمان میگوید؛ «شهید که در زمان ازدواج 24 سال سن داشت، در یک مغازه فرشفروشی در بازار تهران مشغول شاگردی و تجربهاندوزی برای کسب روزی حلال بود. سابقه آشنایی ما به یک رابطه فامیلی نسبتا دور میرسد. پس از خواستگاری و انجام مراسمات اولیه، مهر ماه سال 55 عقد کردیم و تیر ماه سال 56 هم عروسی ما در مراسمی ساده و صمیمی و سنتی برگزار شد.» زندگی آنها در کمال سادگی در خانه پدری شهید آغاز شد و حاصل ازدواج آنها دو پسر و یک دختر است.

وی با اشاره به روحیه مذهبی و سوابق فعالیتهای سیاسی شهید در ایام پیش از انقلاب با پخش اعلامیههای انقلابی در بازار و محلات، از حضور همیشگی خود دوشادوش همسرش در راهپیماییهای ضد طاغوت یاد میکند و به ذکر خاطرهای از روزهای پیروزی انقلاب میپردازد: «پس از آغاز اعتصابها در بازار، ما چند روزی به قم رفتیم و پس از آن به سمت اهواز حرکت کردیم. شب 22 بهمن که شبی بارانی بود ما به اندیمشک رسیدیم. شهید به محض اطلاع از وقایع تهران و قرار گرفتن مبارزات مردمی در آستانه پیروزی، با بیتابی خاصی به تهران برگشت و ما نیز دو روز بعد، پس از انتشار خبر پیروزی انقلاب اسلامی عازم تهران شدیم.»

حضور فعال شهید در برنامههای مذهبی و سیاسی بعد از انقلاب هم در وقایع و حوادث مختلف کشور ادامه مییابد. همسرش به خوبی حادثه سرنگونی عملیات ناکام آمریکاییها در طبس را به خاطر دارد که فرزند دومش شب قبل از آن متولد شده بود.

پس از شروع جنگ تحمیلی نیز، عشق به میهن و روحیه ایثار و جهاد و فداکاری، برای او لحظهای آرام و قرار نگذاشته بود. برای پیوستن به خیل عظیم مجاهدان فی سبیل الله، سنگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برگزید و در پادگان امام حسین (ع) به آموزش فنون رزمی و کار با سلاح پرداخت و با توجه به استعداد بالا و اخلاق نیکویش در تربیت نیروهای نظامی پاسدار بکار گرفته شد. گاهی برای آموزش رزمندگان اسلام به مناطق عملیاتی اعزام میشد. سپاه به خاطر ماموریتهای ویژه وی در آموزش و تربیت، با حضور پیوسته و دائم او در جبهه موافقت نمیکرد. تا آنکه در سال 1361، با آغاز عملیات بزرگ بیت المقدس، یک مرخصی 15 روزه بدون حقوق گرفت و در حالی که هنوز 40 روز بیشتر از تولد فرزند سومش نمیگذشت، به سمت جبهههای جنوب شتافت.

همسر شهید با یادآوری مخالفتهایش با عزیمت شهید محمدرضا به جبهه، از اعتقاد شهید به انتخاب راه شهادت  یاد کرده و می گوید: «هر بار از او میخواستم که از رفتن به جبهه صرفنظر کند، میگفت تقدیر دست خداست، اگر عمر من سر برسد، مرگ همینجا مرا در بستر بیماری در برخواهد گرفت. پس چه بهتر که این مرگ، مرگ برتر و در راه خدا و دین و میهن باشد.»

وی همچنین به ذکر خاطره شهادت شهید روانستان میپردازد؛ «دایی من در منطقه حضور داشت، بعد از اعزامش، وی را در جبهه دیده بود و با مشاهده اشتیاق بی صبرانه و اراده آهنینش برای یورش بر دشمن بعثی، بعدها به ما گفت که «حسین دیگه برنمیگرده، منتظرش نباشین» تا آنکه همان هم شد و چند روز بعد خبر شهادتش برای ما آوردند. بعد از ظهر روز دوشنبه بیستم اردیبهشت ماه سال 61 بود که  یکی از همرزمانش به نام برادر شربتی با ما تماس گرفت و شهادتش را در منطقه شلمچه به ما اطلاع دادند. دو روز بعد نیز پیکر شهید را به تهران آوردند و پس از تشییع در بهشت زهرا، روز جمعه همان هفته در آستانه آزادی خرمشهر در قطعه 26 به خاک سپرده شد.»

وی در پایان پیش از آماده کردن سفره افطار به اهمیت تداوم پیروی راه شهدا در روزگار امروز اشاره کرد و افزود: «ما خانوادههای شهدا هیچ انتظاری از مسئولین و افراد جامعه نداریم، جز حفظ حرمت خون آنان و فراموش نکردن راه و هدف شهادتشان. اگر شهید روانستان هم امروز در بین ما بود، با توجه به سر پرشوری که در دفاع از آرمانهای اسلام و انقلاب داشت، حتما جزء نخستین کسانی بود که برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) به سوریه میرفت.»

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار