یادداشت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح/

تفکر نظامی- امنیتی شهید صیاد با تمام فرماندهان ارتش متفاوت بود/ تحقق وعده صیاد در طریق‌القدس

شهید صیاد شیرازی از سه جهت، اول؛ تفکر نظامی- امنیتی، دوم؛ رفتار نظامی و سوم؛ سرانجام زندگی‌اش، با تمام فرماندهان ارتش پس از انقلاب، متفاوت است.
کد خبر: ۷۷۰۹۱
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۴ - 11April 2016

تفکر نظامی- امنیتی شهید صیاد با تمام فرماندهان ارتش متفاوت بود/ تحقق وعده صیاد در طریق‌القدس

به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاع پرس، سردار سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در یادداشتی به مناسبت سالروز شهادت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی آورده است: شهید صیاد شیرازی از سه جهت، اول؛ تفکر نظامی- امنیتی، دوم؛ رفتار نظامی و سوم؛ سرانجام زندگیاش، با تمام فرماندهان ارتش پس از انقلاب، متفاوت است.

با این توضیح، پرسش این است که؛ آنچه او را از دیگران متمایز کرده، چیست؟

1) از رده پایین ارتش با تلاش و مجاهدت از قبل از انقلاب تا زمانی که به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد، به بالاترین رده فرماندهی رسید.

2) از نقش اولیه امنیتی در کردستان علیه ضدانقلاب آغاز کرد، اما در تفکر نظامی و استراتژی آزادسازی مناطق اشغالی در برابر تهدید خارجی، با پست فرماندهی ارتش، یکی از پرافتخارترین دوران جنگ یعنی آزادسازی مناطق اشغالی از چنگال متجاوز خارجی را در ارتش فرماندهی کرد.

3) تنها فرمانده ارشد ارتش بود که منافقین به پشتوانه صدام و استکبار جهانی، او را ترور کردند؛ از فرماندهان ارتش دو نفر ترور شدند؛ نخست شهید قرنی بود؛ که بهدست گروه فرقان ترور شد و دیگری شهید صیاد شیرازی؛ که توسط منافقین به شهادت رسید.

شهید قرنی در شرایط بحرانی انقلاب و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید؛ اما شهید صیاد پس از اتمام جنگ و در شرایط ثبات نظام، چرا؟ چه چیزی به او چنین جایگاه و نقشی را داد که از سوی منافقین و عراق هدفگذاری شد؟

مجموع این ملاحظات، این پرسش را طرح می کند که چه چیزی شهید صیاد را تا این اندازه متمایز کرده است؟

پاسخ به این پرسش، با تجزیه و تحلیل تفکر و اندیشههای نظامی- امنیتی شهید صیاد و رفتارهای وی در این حوزه، امکانپذیر است که متأسفانه تاکنون نهتنها درباره این شهید، بلکه درباره هیچیک از فرماندهان شهید، انجام نشده است، چراکه بیشتر رویکرد ما خاطرهگویی بوده است.

شهید صیاد مفهوم تحول جدید با انقلاب را در روح، اندیشه و رفتار عمیقاً درک کرد. یکی از دلایل مهم آن، حضور در کردستان بود؛ که امنیت و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی بعنوان نظام برآمده از انقلاب، تهدید میشد.

حضرت امام، برای حل بحران امنیتی در کردستان، فراخوانی مردمی را انجام داد و ساختار امنیتی- دفاعی کشور را بسیج کرد. این واقعه؛ به سپاه، شهید صیاد و ارتش، هویت سیاسی- امنیتی و نظامی واقعی داد.

این موضوعی است که کمتر به آن توجه شده است؛ برادران عزیز ارتش در کتابهای خود، حضور در کردستان را گاه به معنای کاهش آمادگی برای حضور در صحنه جنگ ذکر میکنند؛ که باید تجدید نظر کنند؛ زیرا حضور ارتش در کردستان در اوایل انقلاب، موجب قوت و قدرت جدید دفاعی ارتش شد.

درک تحول انقلاب به چه معنا بود که چنین تأثیرات شگرفی بر شهید صیاد گذاشت و او را تحققبخش وحدت در رفتار ارتش و سپاه و انجام عملیات در آزادسازی مناطق اشغالی قرار داد و همین امر منجر به تحقق فرمان امام و کسب پیروزی استراتژیک فتح خرمشهر شد؟

شهید صیاد مفهوم جدید قدرت که با انقلاب ظهور کرد و مولفههای آن را با عبور از مفاهیم آموزشی در ارتش قبل از انقلاب، عمیقاً درک و عمل کرد؛ مسئله اساسی؛ همین تحول در مفهوم قدرت بود که هنوز هم برخی از درک آن عاجزند.

ارتش جمهری اسلامی ایران پس از انقلاب، هنوز درگیر مسائل هویتی و موجودیتی بعد از انقلاب و پیامدهای آن بود؛ اما شهید صیاد با سرعت عجیبی از این مرحله عبور کرد و با تحول مفهوم قدرت پس از انقلاب بر پایه حضور گسترده مردم، تفکر انقلابی و دینی، در جریان یک نقشآفرینی تاریخی قرار گرفت و بعدها ارتش را در تداوم همین تحول، در جنگ و برای آزادسازی مناطق اشغالی، با نزدیک شدن به سپاه و بسیج، فرماندهی و هدایت کرد.

شهید صیاد همواره نوعی اتحاد و یگانگی را میان سپاه و ارتش دنبال میکرد. او معتقد بود؛ نور بسیجی همچنان که عرصه سپاه را نورانی و شعلهور کرده، باید در ارتش نیز این نورانیت بوجود آید.

البته این اندیشه او، ظاهری نبود، به این معنی که صرفاً تعدادی بسیجی وارد ارتش شوند، بلکه به باطن میاندیشید و معتقد بود که باید اخلاق، روش، منش و رفتار بسیجی در ارتش ظهور پیدا کند، تا روابط و مناسبات حاکم بر ارتش را که از گذشته باقی مانده بود، بشکند و انقلابی در ارتش ایجاد شود و جایگزین تعصب در نظامیگری و خشک اندیشی شود و روابط افسر و درجهدار و سرباز در ارتش، بر اساس برادری و اخلاق اسلامی و محبت و در عین حال صلابت، پایهریزی شود.

شهید صیاد خود یک بسیجی بود، نظم و انضباط ظاهری را در عالیترین سطح رعایت می کرد، اما لطیف و مهربان بود و با اخلاق و رفتار اسلامی خویش، دل سرباز را میربود و بسیجیان نیز که سرباز ارتش نبودند، او را به فرماندهی قبول داشتند.

شهید صیاد در سال دوم جنگ به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد و به دلیل اینکه سال اول را با جرأت و مستدل نقد و از آن بهعنوان دوران تلخ یاد میکرد، تمام همت خود را صرف کرد تا ارتش را به سپاه نزدیک کند و دست برادری و وحدت را به سوی سپاه دراز کرد؛ چراکه معتقد بود توقف در یک سال اول جنگ که آکنده از ناکامی بود، به دلیل عدم وحدت بین ارتش و سپاه و عدم محاسبه قدرت سپاه در رزم و محاسبه های غلط در طرحریزی، حاصل شده بود.

این شهید در خاطرات خود بیان می کند: «متأسفانه مسئولین رده بالای ارتش در سال اول جنگ، به شدت مخالف بوجود آمدن این وحدت (وحدت بین سپاه و ارتش) بودند و می گفتند این دو ارگان با هم نمیخوانند. پاسدارها چهرههای تازهکار هستند و تخصص ندارند. ارتش سازمانیافته است. نباید اینها بیایند، اوضاع بهم میخورد.» (ناگفته های جنگ- خاطرات شهید صیاد- صفحه 202)

در حالی که شهید صیاد عکس این فکر می کرد و اعتقاد داشت حضور سپاه در کنار ارتش در صحنه رزم، موجب پیروزی رزمندگان می شود و در اولین عملیات مشترک ارتش و سپاه در سال دوم جنگ (عملیات طریقالقدس، فتح بستان)، زمانی که تیم طرحریزی عملیات از سوی ارتش تحلیل کردند که نقاط ضعف خودی فراوان است و نقاط قوت دشمن باعث برتری بر نیروهای خودی شده است، ایشان با دلِ روشن بر حاشیه همان برآورد عملیاتی نوشت: «با حضور نیروهای سپاهی و بسیجی در کنار ارتش، تحولی اتفاق افتاده و ترکیب مقدس ارتش و سپاه،  باعث پیروزی اسلام میشود» و وعده این پیروزی را صریح بیان کرد و پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات طریقالقدس، نظریه شهید صیاد را به اثبات رساند.

سردار محسن رضایی فرمانده کل سپاه در دوران جنگ، دست شهید صیاد را به گرمی فشرد و در قالب یک قرارگاه مشترک (قرارگاه مرکزی کربلا)، اقدامات خود را شروع کردند و پیروزی یکی پس از دیگری بدست آمد.

شهید صیاد مخالف ابزارمحوری بود و سال اول جنگ را نیز از همین زاویه نقد می کرد و معتقد بود؛ طراحان نظامی در سال اول جنگ، از علم نظامی چیزی سرشان نمی شد و با روحیه ناسیونالیستی، طرح ها و نقشه های ذهنی می کشیدند و با شکستهایشان، نیروهای خودی را مأیوس میکردند.

شهید صیاد در خاطرات خود میگوید:

«برای برادران سپاه، صحنه عمل که میدانی برای کار داشته باشند، ایجاد نشده بود؛ یک سال توقف، دلالت بر این می کرد که نیروهای خودی کم کم دارند به یأس می رسند که بتوانند حداقل دشمن را در خاک خودمان نابود یا از آن بیرون کنند.

اطراف بنی صدر را مشاورانی گرفته بودند که به جز یک مقدار آگاهیهای تئوری، از علم نظامی چیزی سرشان نمی شد. بنی صدر را امیدوار کرده بودند که به زودی حساب دشمن را می رسیم، با همان روحیه ناسیونالیستی؛ حتی در اتاق های جنگ، خیلی راحت طرح نابودی دشمن را نشان می دادند.

فلشها نشاندهنده این بود که دشمن منهدم میشود. بنی صدر هم گمان می کرد آن فلش ها که روی نقشه کشیده شده، در روی زمین هم راحت انجام می شود. دو سه تا عملیات هم انجام داده بودند.

در تکی در اهواز (هویزه) شاید 700-800 اسیر هم گرفتند؛ اما صدایش را در نیاوردندکه چه بر سرمان آمد و در پاتکی که دشمن زد، چگونه عقب زده شدیم و قتل عامی که بچه های سپاه شدند. (که البته یه حماسه شد) وقتی نتیجه تلاش ها این طوری شد، یک سال گذشت و به جایی نرسیدیم، همان طراحان نظامی به بنی صدر برآورد داده بودند که دلیل توقف و دلیل اینکه نمیتوانیم جلو برویم، این است که توان رزمی ما نسبت به دشمن در سطح پایین تری است و با این توان نمی توان جنگید.

باید توان رزمی را بالا برد. هواپیما، تانک، توپ، مهمات و جنگ افزارهای دیگر. (ناگفته های جنگ- خاطرات شهید صیاد- صفحات 195، 198 و 199)

به نظر می رسد؛ شهادت فرماندهان شهید و همه شهدا، به ما جسارت می دهد تا عرصه های تفکر درباره جنگ، دفاع و شهدا را کشف کنیم؛ بهویژه در سال «اقدام و عمل» و جز این، انتظار دیگری وجود ندارد.

غلامعلی رشید

95/1/21

نظر شما
پربیننده ها