سفر نامه اربعین یک آزاده(بخش دوم)

ورود به خرمشهر/بی نظمی در شلمچه

سال گذشته توفیقی حاصل شد و توانستیم در راهپیمایی بی نظیر و تاریخی و حماسی اربعین شرکت کنیم امسال به دلایلی این توفیق حاصل نشد.
کد خبر: ۶۰۶۱۷
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۶ - 01December 2015

ورود به خرمشهر/بی نظمی در شلمچه

به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، سال گذشته توفیقی حاصل شد و توانستیم در راهپیمایی بی نظیر و تاریخی و حماسی اربعین شرکت کنیم امسال به دلایلی این توفیق حاصل نشد. بنابراین تصمیم گرفتم که سفرنامه ی سال گذشته را در چند قسمت تا اربعین در وبلاگ بگذارم . باشد که مورد رضایت حق تعالی قرار گیر و روح مطهر امام حسین علیه اسلام و شهدای کربلا  و شهدای کربلای ایران از این عمل راضی و خشنود گردند.

ورود به خرمشهر

ساعت از ۲ نیمه شب گذشته بود که وارد آبادان شدیم یاد سال ۶۲و گردان محرم و بچه های خیبرگشا به یک باره وجودم را پر کرد. کاش روز بود و سری هم به مدرسه ی پتروشیمی در جوار پالایشگاه می زدیم تا با گوش جان صدای شیرمردان بیشه ی حق، خیبر گشایان حیدری را می شنیدیم . صدای سردار شهید بهروزی،بهروز غلامی، خداداد اندامی،پدر اولادی ،اسماعیل ستوده،جواد ارفاق ،شاهرخ یوسفی و…… از آبادان و تمامی یادگاریهای زمستان سال ۶۲و عملیات بزرگ خیبر گذشتیم و وارد خرمشهر شدیم و در کنار مسجد جامع توقف کردیم.

خرمشهر دگرگون شده بود من در زمان جنگ یک بار به خرمشهر آمده بودم آن هم بعد از آزادی شهر و قبل از عملیات خیبر. هنوز هم نام مسجد جامع برای ما یاد آور روزهای باشکوه عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر است. در این مسجد مقدس که یاد آور دلاور مردی های هزاران شهید و جانباز و ایثارگراست نماز صبح را به جماعت به جا آوردیم و سپس به سوی شلمچه میدان دلیر مردی، گذشت،ایثار و…. حرکت کردیم. خورشید هنوز چهره ی خود را نمایان نکرده بود که به پل نو رسیدیم. از این به بعد ازدحام جمعیت اجازه ی حرکت خودروها را نمی داد. لذا باید مسیر را با پای پیاده طی می کردیم. شاید این حرکت بر زیبایی کار می افزود. پیاده روی از کربلای شلمچه آغاز می شد. از سرزمینی که با خون هزاران هزارنفر از پیروان صدیق سید الشهدا آزاد شده بود. از همین جا بوی کربلا به مشام می رسید.

زن ها و مردها ،جوانان پرشور پیران مصمم همه با شوق دیدار خون خدا گام برمی داشتند و هرکس در دل زمزمه ای داشت . صدای مداحی ها و مرثیه خوانی ها تمامی صحرای شلمچه را پر کرده بود و با چشم دل می توانستیم ببینیم که شهدا ناظر حرکت ما بودند و اگرچه خود همنشین شهدای کربلا و سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله بودند اما چه بسا که با چشم گریان آرزو داشتند در دنیا بودند وهمراه این کاروان می شدند من هم احساس می کردم که شهدا هم شوق زیارت کربلارا دارند. اولین مسیر پیاده روی را طی کردیم و خود را به منطقه ی شلمچه رساندیم. موکب ها یا همان هیات ها از همینجا کار خورد را آغاز کرده بودند.

2g9l_dsc07581.jpg

پذیرایی از زائران امام حسین در این مکان مقدس مقدمه ای برای حضور در یک محفل بزرگ و بی نظیر معنوی بود. نام های موکب ها نیز بسیار زیبا و دلنشین بود. موکب قمر بنی هاشم، موکب زینب کبری،موکب رقیه و…… موکب ها از شهرهای آبادان،خرمشهر، شادگان، هویزه، سوسنگرد ،ماهشهر،اهوازو….. پرچم های سیاه و قرمز و شعارهای زیبا  و حماسی همه چیز را برای آغاز سفر عشق آماده می کرد. بلندگوها به زیبایی صدای مداحان را به گوش زائران می رساندند. نوای زیبای مرثیه ای به زبای عربی دل را به آتش می کشید:
تزورونی أعاهدکم ،تـعـرفـونی  شفیـع الکم ،أسامیـکم اسـجـلـها أسامیکم ،هلابیکم یا زواری هلا بیکم مرا زیارت می کنید و من به شما قول ( شفاعت ) می دهم. شما مرا شفیع خود می دانید و من اسامیتان را ثبت می کنم .  خوش آمدید ای زائرانم خوش آمدید

لحظات اولیه ی ورود به شلمچه شور عجیبی را برای زیارت در دل ما ایجاد کرده بود. جمعیت دائما در حال افزایش بود .جاده­ی منتهی به محل آماده شده در شلمچه به رود خانه ای می ماند که خروشان در حال حرکت بود.

7hvm_dsc07585.jpg

بی نظمی در شلمچه

آنچه در شلمچه خیلی زود نظر مرا جلب کرد این بود که ورودی و خروجی زوار با هم تناسبی ندارند. سیل جمعیت هر آن بیشتر و بیشتر می شد اما خارج شوندگان کمتر و کمتر می شدند. دائما اعلام می شد که مرز بسته شده و طرف عراقی قادر نیست با سرعتی متناسب با ما زائرین را پذیرش کند واین ناهماهنگی هشداری بود برای مسئولین امر که هرچه سریعتر زائرین را به سوی مرز چزابه هدایت کنند. اعلامیه ی خوانده شده که دائما از بلند گوها پخش می شد نمی توانست کارگشا باشد زیرا وسیله برای انتقال زائرین وجود نداشت .اتوبوس ها رفته بودند و ما باید دوباره ساعتی را پیاده طی می کردیم تا به وسیله نقلیه ی جدید برسیم و این کار را مشکل می کرد. آن طور که ما شنیدیم در روزهای بعد تعداد زیادی اتوبوس برای انتقال زائرین از شلمچه به چذابه مهیا شده بود .  کسانی که از طریق مرز چزابه وارد عراق شدند بسیار راحت و بدون مشکل بودند. سعید مظفر از دوستان آزاده ی ما وقتی شرایط شلمچه را دید به تنهایی به طرف چزابه رفت و در حالیکه ما هنوز در شلمچه بودیم او وارد نجف شد!

 ظاهرا روزهای سیزدهم و چهاردهم پر ازدحام ترین روزهای اعزام بود.نزدیکی های ظهر متوجه شدیم که کار به این آسانی ها  که ما تصور می کردیم نیست لذا به فکر یافتن جایی برای اسکان و استراحت شدیم.

 خانم ها را خیلی زود در محلی مناسب اسکان دادیم. اما جا برای مردان به راحتی بدست نمی آمد. به هر زحمتی که بود محلی را محیا کردیم که نه سقف داشت و نه پناه گاهی برای محافظت از سرما!!! با این وجود شب بعد از آن در آن سوی مرز متوجه شدیم که جای ما به نسبت مکان جدید برای خودش بهشتی بوده است!!!! آن شب تا صبح بچه ها به صورت نوبتی در صف مهر خروجی نگهبانی دادند. گاهی خسته می شدیم و اندک زمانی پیشیمان از آمدن!!!!و گاهی بیاد می­آوردیم که:

«در بیابان­ گر به شوق کعبه خواهی­ زد قدم       سرزنش­ ها گر کند خار مغیلان ­غم مخور»

                 e7i7_dsc07586.jpg

به یاد می آوردیم که که جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت کربلا چه سختی هایی را تحمل کرد تا به محبوبش رسید ،به خاطر می آوردیم سختی های خاندان نبوت را، این یاد ها آراممان می کرد تا ناامید نشویم. سید الشهدا ما را به کربلا دعوت کرده است پس باید از این مراحل به ظاهر سخت بگذریم .شب را در حالت خواب و بیدار و در چادری نصف و نیمه و یا در صف مهر خروج به صبح رساندیم.

 

ادامه دارد….

منبع: وبلاگ آزادگان بهبهان

نظر شما
پربیننده ها