به یاد شهید مدرس منادی پیوند دین و سیاست؛

دیدگاه میرزای شیرازی در خصوص شهید مدرس /سفارشات پدر شهید مدرس به او در تأسی به ائمه اطهار(ع)

میرزای شیرازی بزرگ، استاد مرحوم مدرس، در توصیف او می­ گوید:« این اولاد رسول الله(ص) پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست گاهی من را به تعجب می­ افکند در مدتی بسیار کوتاه از همدرسیهایش در گذشته و در منطق، فقه و اصول سرآمد همه یارانش است و قوه قضاوت او در حد کمال و نهایت درستکاری و تقواست».
کد خبر: ۶۰۵۷۸
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۸ - 01December 2015

دیدگاه میرزای شیرازی در خصوص شهید مدرس /سفارشات پدر شهید مدرس به او در تأسی به ائمه اطهار(ع)

به گزارش دفاع پرس از مشهد، آیت­ الله سید حسن مدرس مردی از سلاله پاکان و مبارزی وارسته و نستوه در عصر ظلمت و استبداد، بزرگمردی که اندیشه و عملش پرده زمان و مکان را دریده و از حصر زمان فراتر رفته و مرد روزگاران نام گرفته است . رادمردی که زینت و زیبایی دنیا را با همه گستردگی اش به چشم حقارت نگریست، انسانی که به عنوان شاخص ترین نماینده مجلس پس از انقلاب مشروطه در مدت پنج دوره حضور در مجلس توانست نقشی گرانقدر ایفا کند، و با درخشش کم نظیرش اسوه مجاهدان خلف شد. او در صحنه فعالیت سیاسی از هوشیاری و زیرکی خاصی برخوردار بود به همین جهت بود که هیچگاه فریب مکرهای مکاران را نخـورد. آن قدر در راه آزادی، عدالت اجتماعی و اجرای احکام اسلامی پافشاری کرد که به حبس افتاد و زهر شهادت به او نوشاندن و در حال عبادت جان سپرد. او مانند هر آزاده­ای مرگ تن را بر مرگ شخصیت ترجیح داد. از این رو یادش همیشه زنده و ارزنده تاریخ است. او یادگار و سمبل روزهای پر شور و هیجان مشروطه بود ، یادگاری از روزهای اوج و قرب و احترام و منزلت مجلس شورای ملی بود. این نوشتار اشاره اى کوتاه به زندگى ابرمردى است که بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیر واداشت .

نسب شهید مدرس به امام حسن مجتبی(ع) برمی­ گردد

آیت الله مدرس بر حسب نسب نامه­ ای که آیت الله مرعشی نجفی تنظیم نموده­ اند از سادات طباطبایی بوده و نسبشان پس از سی و یک پشت به امام حسن مجتبی (ع) می­ رسد. سید اسماعیل طباطبایی از مشهورترین این خاندان در منطقه زواره و اردستان به شمار می رفت با خدیجه دختری که از طایفه سید سالار زواره بود، ازدواج کرد. ثمره این پیوند پاک، کودکی بود که نامش « سید حسن » بود و در سال 1287 هجری قمری –1249 شمسی در سرابه کچو از توابع اردستان استان اصفهان دیده به جهان گشود. سید اسماعیل او را از باب تربیت در سن شش سالگی به قمشه(شهرضا) هجرت داد زیرا جد سید حسن ( میر عبد الباقی ) که از زهاد زمانه محسوب می شد در قمشه(شهرضا) به تدریس مشغول بود. پدر آرزو داشت که فرزندش چون خود او مراتب زهد و پاکدامنی و فضیلت و تقوی را نزد بزرگ خاندان فرا گیرد. او مقدمات فارسی و عربی را نزد جدش آموخت. و از همان ابتدا زندگی ساده و بی آلایشی داشت، چهارده ساله بود که جدش وفات یافت و بر حسب توصیه­ی او برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و مدت 13 سال در حوزه علمیه اصفهان به فرا گرفتن علوم اسلامی مشغول بود و با پشتکاری تمام صرف و نحو و منطق و بیان را نزد استادانی از جمله مرحوم میرزا عبد العلی هرندی و در محضر آخوند ملا محمد کاشی کتاب شرح  لمعه در فقه –حکمت و عرفان را نیز نزد میرزا جهانگیر خان قشقایی آموخت. بنا به گفته خودش در این مدت 13 سال از محضر بیش از 30 استاد بهره برد. بعد از آن جهت ادامه تحصیل به عتبات عالیات مهاجرت کرد و در نجف در مدرسه ای منسوب به صدر سکونت اختیار کرد و با حاج میرزا شیخ حسن علی اصفهانی هم حجره شد. او می گوید: در درس اکثر علمای آن دیار شرکت نموده­ام ولی غالب تحصیلاتم در نجف نزد دو دانشمند پر آوازه، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و آخوند سید کاظم یزدی بود.

زندگی  سیاسی

بعد از پایان تحصیلات آیت الله مدرس در نجف اشرف و برگشت به اصفهان انقلاب مشروطه تأثیرات خود را در اصفهان  نشان می­ داد در این زمان ظل السلطان حاکم مستبد اصفهان و فرزند ناصر الدین شاه بر کنار شده بود و اقبال الدوله همزمان با استبداد صغیر توسط محمد علی شاه جهت سرکوبی نیروی آزادیخواهان منسوب شده بود. آیت الله مدرس در مقابل با همکاری حاج نور الله مسجد شاهی و گروهی دیگر، انجمن ولایتی اصفهان را که آیت الله مدرس نایب رئیس آن بود، تشکیل دادند. با تلاشهای آنان وحمایت مردم، سواران بختیاری به سرکردگی صمصام السلطنه ، اقبال الدوله را برداشتند و حکومت اصفهان به صمصام السلطنه واگذار شد که او نیز در حقیقت از نو رسیدگانی بود با کیسه ای دهان گشاد که بابت مبارزاتش با مستنبدین از مردم اصفهان غرامت می­ خواست و آیت الله مدرس با او نیز به مبارزه برخاست و در جایی گفت:«این دزد در مسند مشروطه عمل به استبداد می کند» مخالفت آیت الله مدرس با صمصام السلطنه باعث می­ شود که سواران بختیاری وی را توقیف و به خارج شهر ( تخت فولاد ) ببرند، ولی در اینجا مردم به صحنه می­ آیند. اصفهان یکپارچه غوغا شد و بازارها تعطیل می­ شوند و مردم مانند سیل به راه می­ افتند تا صمصام السلطنه مجبور شود مدرس را با احترام از تبعید یک شبه به شهر بازگرداند. اینجاست که برای اولین بار مخالفان به شجاعت و درایت مدرس پی می­ برند و در می­ یابند که به آسانی نمی­ توان این مجتهد شجاع و مبارز را از میدان بدر کنند. از این رو تصمیم به ترور او می­ گیرند که این اقدام نافرجام ماند و ضاربین توسط طلاب و بازاریان دستگیر شدند ولی آیت الله مدرس چون می دانست این دو جوان آلت دست افراد چپاولگر هستند و با تنبیه این دو باز مقصرین اصلی آزاد و راحت می گردند آنهارا بخشید .

عاقل تا بصیرت پیدا نکند سزاوار نیست سخن بگوید

در دوره دوم مجلس شورای ملی بنا بر اصل دوم متمم  قانون اساسی ایران پیش بینی شده بود که قوانین مصوب مجلس شورای ملی زیر نظر 5 تن از علما و مجتهدان طراز اول باشد و تصمیم گرفته شد علمای ایران و نجف از بین خود 20 نفر برگزیده و مجلس از میان آنها 5 نفر را به عنوان طراز اول برگزند که آیت الله مدرس از جمله منتخبین بود. در سال 1328ه ق- 1289ه ش جهت شرکت در جلسات مجلس از اصفهان به تهران حرکت نمود . دوره دوم مجلس در حقیقت گشایش میدان مبارزه پارلمانی و سیاسی مدرس بود و اولین مرتبه ­ای که به ایراد نطق پرداخت روز شنبه 19 محرم 1329ه ق در جلسه 200 مجلس دوم بود .

 با گفتن این جمله«عاقل تا بصیرت پیدا نکند سزاوار نیست سخن بگوید» اندیشیدن و خردورزی را پشتوانه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود قرار داد.از حوادث مهم این دوره ، اولتیماتوم ننگین دولت روس درسال 1329ه ق بود که خواهان اخراج مورگان شوستر مستشار مالی ایران بودند. محمد خیابانی و  آیت الله مدرس با این حرکت به مخالفت پرداختند. این اعتراض با حمایت مردم و سایر روحانیون همراه شد ولی با تهدید دولت روس مجلس نتوانست پاسخ دهد و منحل شد .

حضور در دوره سوم مجلس ملی

در دوره سوم آیت الله مدرس علاوه بر اینکه سمت یکی از مجتهدان طراز اول را عهده دار بود اهالی تهران به پاس شجاعت کم نظیری که وی در ایام فترت بین دوره دوم و سوم مجلس از خود بروز داد از تهران انتخاب و وارد مجلس گردید .

دوره سوم مصادف با جنگ جهانی اول شد . مستوفی الممالک رسماً بی طرفی ایران را اعلام کرد ولی روس و انگلیس بیطرفی ایران را نادیده گرفتند و تهران مورد تهدید قشون روس قرار گرفت. در مجلس و دولت جلسات مشاوره متعدد تشکیل  و تصمیم به مهاجرت گرفته شد. ابتدا در قم کمیته دفاع ملی تشکیل شد و آیت الله مدرس به اتفاق چند نفر دیگر در رأس امور قرار گرفتند. 

ولی از قوای روس شکست خوردند و به طرف غرب حرکت کردند و در کرمانشاه دولت موقت به ریاست نظام السلطنه مافی تشکیل شد که آیت الله مدرس وزیر اوقاف و عدلیه کابینه بود. آیت الله مدرس همراه عده ای از رجال نامی عازم قلمرو عثمانی گردید. وی در استامبول جهت حل مشکلات مالی خود در مدرسه ایرانیان به تدریس مشغول شد. در شعبان 1336قمری –1296شمسی پس از 2 سال، سفر مهاجرت پایان یافت و مهاجرین به ایران برگشتند و در ایام فترت بین مجلس سوم و چهارم به تدریس در مدرسه سپهسالار مشغول و همچنین تولیت مدرسه به وی واگذار گردید و به کار عمران و آبادی مدرسه سپهسالار و موقوفات آن و منظم نمودن امور طلاب پرداخت. در این زمان طرح تفسیر جامع برای قرآن مجید را سر و سامان داد و با دولت صمصام السلطنه که قادر به اداره کشور نبود به مخالفت برخاست . با سقوط کابینه او وثوق الدوله رئیس الوزراء شد.

حضور شهید مدرس و لغو قرارداد ننگین1919

با انتشار قرار داد استعماری 1919 که وثوق الدوله با انگلیس منعقد ساخت مدرس وارد میدان مبارزه سنگین و خطرناکی شد و ملت ایران را به صحنه فعالیتهای سیاسی کشاند و بالاخره فسخ قرار داد را موجب گشت .

آیت الله مدرس در بخشی از سخنان خود در مورد قرار داد 1919 می­گوید: این قرارداد بیگانه را در دو چیز ما شرکت می داد: در پول ما و در قوه نظامی ما. هرکس که دقت می­کرد منظور حقیقی عاقدان آن را می ­فهمید ... روح این قرارداد استقلال مالی و نظامی ما را ازبین می برد...». انگلستان که موفق نشده بود قرار داد 1919 را در ایران اجرا کند نقشه کودتایی را طراحی کرد و در سوم اسفند 1299 نیروهای قزاق تحت فرمان رضا خان میر پنج و به ظاهر زیر نظر و رهبری سیاسی سید ضیاء الدین طباطبایی وارد تهران شدند و پایتخت را اشغال کردند و آیت­الله­ مدرس و بعضی از رجال سیاسی توقیف و به قزوین تبعید شد، حکومت سید ضیا معروف به کابینه سیاه 90 روز بیشتر دوام نیافت و مدرس و رجال سیاسی از زندان آزاد شدند و به تهران برگشتند - مجلس چهارم تشکیل شد و آیت الله مدرس (ره) در این دوره نماینده تهران و نایب رئیس اول و رهبر اکثریت مجلس بود  و وارد مرحله دیگری از مبارزه شد. حریف او در این دوره رضا خان بود اما ژرفای فکری و ابعاد گسترده سیاسی و فرهنگی و آموزشی مدرس به گونه­ای است که می­توان ادعا کرد مبارزات سیاسی و رشادت در برابر یک افسر قزاق تنها بخش کوچک، بلکه کوچکترین کار تاریخی او محسوب می­شود زیرا حق نیست که مدرس را صرفاً در مقابل رضا خان قرار داد چون که بر اساس اسناد موجود مدرس یک نهضت ضد استعماری و به ویژه ضد انگلیسی را شروع کرده بود که جلوهایی از این حرکات استعماری، رضا خان بود. در این ایام رضا خان وزارت جنگ را داشت.

مخالفت آیت­الله مدرس با جمهوری قلابی

در مجلس پنجم با تمام مشکلاتی که رضا خان (در این زمان به مقام رئیس الوزرایی رسیده بود) برای انتخاب مدرس و برخی نمایندگان دیگر به عمل آورد شهید مدرس از طرف مردم تهران نماینده شد و از بدو امر به مخالفت با اعتبار نامه­های نمایندگانی که با دخالت رضاخان به مجلس راه یافته بودند برخاست.در این دوره بود که توسط رضاخان طرح تغییر رژیم از مشروطه به جمهوری مطرح شد زیرا انگلیس تلاش داشت با براندازی مشروطه ایران و روی کار آوردن حکومتی وابسته به خود به اهداف مورد نظرش دست یابد ولی آیت الله مدرس با جمهوری قلابی به مبارزه برخاست و در بخشی از سخنان خود اظهار داشت « من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریبا و بلکه حقیقتاً جمهوری بوده است ولی این جمهوری که می­خواهند به ما تحمیل کنند بنا بر اراده ملت نیست، بلکه انگلیسی­ها می­خواهند به ما تحمیل کنند و حکومتی صد در صد دست نشانده و تحت اراده خودشان در ایران مستقر سازند و...» در جریان مبارزات جمهوری خواهی در مجلس به تحریک تدین از طرفداران رضاخان، دکتر حسین بهرامی سیلی محکمی بر صورت مدرس نواخت و انتشار این خبر مردم تهران را به خاطر اهانت به پیشوای مذهبی و مجتهد آگاه و نماینده آنها به خشم آورد. و با مبارزات آیت الله مدرس و فشار ملت جمهوری خواهی با شکست مواجه شد. در هفتم مرداد 1303 به دلایل زیر رضاخان را استیضاح کرد:

1) سوء سیاست نسبت به داخله و خارجه2) قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس3) تحویل ندادن اموال مقصرین و ... به خزانه دولت و وزارت جنگ. ولی رضاخان با تمام قوا حتی با ضرب و جرح نمایندگان طرفدار مدرس از عملی شدن استیضاح جلوگیری کرد. استعمار انگلستان جهت حفظ سلطه خود و کنترل ایران سیاست تمرکز قدرت را با خشونت هرچه تمامتر پیش گرفت و بر اساس این سیاست طرح تغییر سلطنت و واگذاری حکومت به رضاخان طرح انقراض قاجار در جلسه علنی مجلس در روز 7 ابان 1304 مطرح شد و در 9 آبان تصویب شد و فریاد آیت الله مدرس که می­گفت این اقدام خلاف قانون اساسی است، به جایی نرسید و رضاخان به عنوان اعلیحضرت همایونی برتخت نشست.

کوری چشم دشمنان مدرس نمرده است

در انتخابات دوره ششم باز هم رضاخان نتوانست از انتخاب مدرس توسط مردم تهران جلوگیری کند و مدرس به مجلس ششم راه یافت که ننگین ترین حوادث آن طرح توطئه ترور آیت الله مدرس به وسیله عمال رضاخان و اداره نظمیه او در 7 آبان1305 بود و خود رضاخان برای آنکه نشان دهد در جریان نقشی ندارد به املاک خود در ساری رفته بود و از آنجا تلگراف فرستاده بود که از طرف او بروند و احوال آیت الله مدرس را در بیمارستان جویا شوند ولی جواب شنید که به کوری چشم دشمنان مدرس نمرده است . مدرس روی تخت عمل جراحی گفت: انگلیسی­ها اشتباه می­کنند، آنان نمی­دانند جنایت سبب فتح و موفقیت نمی­شود. او پس از حدود سه ماه بستری از بیمارستان مرخص و در ادامه جلسات دوره ششم شرکت کرد. با شروع انتخابات دوره هفتم رضاخان در تلاش بود به هر طریق ممکن از ورود آیت الله مدرس و همفکرانش به مجلس جلوگیری کند، لذا انتخابات فرمایشی برگزار شد و گستاخی و وقاحت را به حدی رساند که حتی یک رأی به نام مدرس خوانده نشد و آیت الله مدرس گفت: «اگر 14 هزار نفر از مردمی که در دوره گذشته به من رای دادند همگی مرده باشند یا رأی نداده باشند، پس آن یک رأی که خود به نام خودم نوشتم می­خواندید » و با این ترفند از ورود به مجلس بازماند.

امرار معـاش

مدرس در کمال زهد و سادگی زندگی می­کرد و عبای او که از جنس کرباس بود معروف است . غذایش نان و ماست بود. در زمان تحصیل کارگری می­کرد تا هزینه زندگیش را فراهم سازد. مدرس خود می­گوید: «در بحبوحه واقعه تنباکو من پنج تا شش سال بود که در اصفهان به سر می بردم و طلبه ای در سطح خارج و غالباً روزهای تعطیل برای تهیه معونه، یک هفته به کار عملگی (کارگری) رفته و به کار کلوخ کوبی مشغول بودم.»  

مدرس در نجف نیز  قناعت را پی­ گرفت و برای تأمین احتیاجات زندگی و هزینه تحصیل کار می­کرد.

خود می­گوید: «در نجف روزهای جمعه کار می­کردم و در آمد آن را نان می­خریدم و تکه های نان خشک را روی صفحه کتابم می­گذاشتم و ضمن مطالعه می­خوردم و خود را از وابستگی­ها آزاد کردم.»

زمانیکه مدرس در نجف اشرف مقیم بود، برایش این امکان وجود داشت، که از وجوه شرعی  استفاده کند ولی برای استقلال از وجوه استفاده نکرد. وقتی برای شرکت در مجلس دوم به تهران وارد شد دو منزل اجاره­ای به وی پیشنهاد گردید که یکی از آنها یک تومان از دیگری ارزانتر بود او بدون آنکه ویژگیهای آن دو خانه را سؤال کند منزل ارزانتر را انتخاب کرد .

مؤلفه های اخلاقی

از آنجا که شهید مدرس دوران کودکی و نوجوانی خود را تحت نظر پدری آراسته به مکارم اخلاق و دوران جوانی را در محضر استادان بزرگ دینی که هر یک در عرصه علم و فضائل انسانی و الهی زبانزد عام و خاص بودند، سپری کرده بود و تمام لحظات آن دوره به خوشه چینی از کمالات و کرامات اخلاقی آنها گذرانده بود، خود نیز به سجایای انسانی و فضیلتهای والای اخلاقی متخلق بود. وی ضمن اشاره به خاطراتی از پدر می­گوید: پدرم در کودکی اجداد طاهرین ما را سر مشق و عبرت قرار می­داد و می­گفت: «صبر و بردباری را از رسول گرامی اسلام (ص) شجاعت و قناعت را علی ابن ابیطالب (ع) و عدم تسلیم در برابر ستم را از سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) بیاموزید.»پدرم همیشه می­گفت « کسی که به افراط در خورد و خواب عادت نکرده باشد و تنور شکم را دم به دم نتافته باشد در برابر زور تسلیم نمی شود و در برابر زر و مال دنیا اسیر و وسوسه نمی­گردد» .

آیت الله مدرس علی رغم ناگواری و سختی معیشت لحظه­ای از کسب علم و دانش کوتاهی نکرد و طولی نکشید که در سنین جوانی  به درجه اجتهاد نائل آمد. میرزای شیرازی بزرگ، استاد مرحوم مدرس، در توصیف او می­گوید:« این اولاد رسول الله پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست گاهی من را به تعجب می­افکند در مدتی بسیار کوتاه از همدرسیهایش در گذشته و در منطق، فقه و اصول سرآمد همه یارانش است و قوه قضاوت او در حد کمال و نهایت درستکاری و تقواست».

شهید مدرس به اوصافی چون شهامت و شجاعت بصیرت و تیز هوشی، صریح الهجه بودن، نفوذ ناپذیری، ساده زیستی و پرهیز از تجملات، عفو و اغماض ،فصاحت بیان کم نظیر و قناعت و مناعت طبع، صبر و استقامت، ستم ستیزی غیر قابل وصف، اخلاص و تواضع، نظم و انضباط، عظمت خواهی وطن، بی اعتنایی به مظاهر بیگانه، اهل مناجات و عبادات و بذل و بخشش برای مستمندان و ... آراسته بود

از تبعید تا شهادت/ شهادت در ماه خدا

بالاخره 16 مهرماه 1307 پاسی از شب گذشته بود. مأموران نظمیه با فرماندهی« درگاهی » رئیس شهربانی به خانه آیت­الله­ مدرس ریختند و آن بزرگوار را توقیف و در همان شب به دامغان بردند  و از آنجا او را به شهر خواف در خراسان تبعید کردند. زندگی شهید مدرس در خواف سخت و دشوار بود. در نامه ای که از خواف به طور پنهانی برای یکی از دوستان خود فرستاد، نوشت :«حتی از نظر نان هم در مضیقه هستم و برای خفتن حتی  لحافی هم ندارم» مدرس در اواخر اقامت خود در خواف به سختی ناتوان و ضعیف شده بود. بینایی یکی از چشمانش را از دست داده بود و پشتش خمیده و دردمند شده بود. با این حال مدرس زندگی سخت دوران تبعید را به سازش با ستمکاران ترجیح می­داد. در مدت اقامت او در خواف رضاشاه دو بار سپهبد امان الله جهانبانی را به دیدن او فرستاد و به او پیغام داد که اگر از سیاست دست بردارد و فقط به مسایل مذهبی بپردازد او را آزاد خواهد کرد . رضاشاه پیشنهاد کرده بود که مدرس سرپرست آستان قدس و حرم امام رضا(ع) شود و یا به عراق برود و آنجا بقیه عمرش را به عبادت و تحصیل علم بپردازد . مدرس در هر 2 بار به سپهبد جهانبانی گفت :«به رضا خان بگویید :اگر من از تبعیدگاه خارج شوم باز همان حسن هستم و شما نیز همان رضا. من تا آخر عمر خود با شما مخالفت خواهم کرد»

اهالی خواف اگر چه پیرو مذهب تسنن بودند، ولی مدرس را بسیار دوست می­داشتند . به همین خاطر بود که ماموران رضا شاه او را در خواف به شهادت نرساندند و به کاشمر منتقل نمودند.

سید حسن مدرس پس از 9 سال اسارت در خواف به دنبال اجرای نقشه شیطانی رضا شاه به کاشمر انتقال یافت، دشمن گویا از این غریب تبعیدی و پیکر استخوانی بیش از پیش به وحشت افتاده بود. بدین منظور کمر به قتلش بست . اقتدار نظام (رسدبان اقتداری)رئیس شهربانی کاشمر از اجرای قتل مدرس خودداری می­کند و می­گوید :«من برای آسایش و امنیت مردم استخدام شده­ام، نه برای آدم کشی» سپس  شبانه به سوی مشهد حرکت می کند و چند روز بعد در همدان به شهادت می رسد. به جای او محمود مستوفیان به ریاست شهربانی کاشمر منصوب می­ شود. دشمن، ماه خدا و ایام روزه داری را برای  قتل فرزند  مظلوم پیامبر(ص) انتخاب می­کند و در غروب 10 آذرماه 1316 مطابق با 27 رمضان 1357هـ  ق  با زبان روزه اول به وسیله سم و سپس با پیچیدن عمامه به دور گردنش او را به شهادت رساندند و با شهادتش در تاریخ ، تولدی تازه یافت و به مردان جاودان جهان پیوست .    

 

 

 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار