شاهزاده‌ای که می‌شناسیم، شاهزاده‌ای که نمی‌شناسیم

ساختن فیلمی با مفهوم مهدویت کار سهل و ممتنعی است که می توانست به راحتی سازنده اثر را به سمت شعارزدگی ببرد که خوشبختانه چنین اتفاقی را در فیلم نمی بینیم.
کد خبر: ۵۹۴۹۳
تاریخ انتشار: ۰۳ آذر ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۸ - 24November 2015

شاهزاده‌ای که می‌شناسیم، شاهزاده‌ای که نمی‌شناسیم

به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ  رسول حسنی؛ شاهزاده روم حکم نفخه ای است در کالبد  سینمای بی روح کودک و نوجوان. ساختن فیلمی با مفهوم مهدویت کار سهل و ممتنعی است که می توانست به راحتی سازنده اثر را به سمت شعارزدگی ببرد که خوشبختانه چنین اتفاقی را در فیلم نمی بینیم.

این عدم تشاعر و تفاخر از امتیازات فیلمی است که برای مخاطب کودک ساخته شده است. بیننده کنجکاو شاهزده روم به راحتی با اثر ساده و روانی روبه رو می شود که مفاهیم عمیقی را زیر لایه های خود پنهان کرده است. کودکان با دیدن این فیلم به راحتی با شخصیتی مثل قاسم که نگهبانان خانه امام هادی علیه السلام را به قول خودش با تیرو کمان می ترکاند همذات پنداری می کنند. قاسم حضور بسیار کوتاهی در فیلم دارد اما سنگینی حضورش بعد از اتمام فیلم در تمامی اثر حس می شود. مخاطب مثل قاسم حسرت دیدن امام هادی علیه السلام را می برد همین حسرت شیرین نام امام را در ذهن کودک حک می کند که ثمره آن را سالها بعد خواهیم دید. آیا همین مورد خاص کافی نیست تا از این اثر فاخر در پخش جهانی اش حمایت شود؟

بعد از این مقدمه کوتاه به بررسی فیلم می پردازم که به قولی تنها پیش قاضی نرفته باشم اصولا فیلم های بزرگ هستند که قابلیت بررسی و تحلیل دارند این واژه بزرگ را به عمد استفاده می کنم تا بدانیم در شرایطی که با ضعف در سخت افزار در این گونه و غالب سینمایی روبروییم به سرانجام رساندن چنین اثری چه همتی می طلبد.

ملیکا ، نوه قیصر روم و از نسل شمعون حواری حضرت مسیح علیه السلام  در روزهای نزدیک به عروسی اش با کرایتوس،  شبی در خواب می بیند که او را برای امام حسن عسکری علیه السلام خواستگاری می کنند.

در روز عروسی اش زلزله ای رخ می دهد و بلافاصله به روم حمله می شود و ملیکا به اسارت در می آید. او در بازار برده فروشان توسط فرستاده امام هادی علیه السلام خریداری می شود و به عقد امام حسن عسکری در می آید.

این همه قصه ای است که فیلم باید در زمانی حدود 80 دقیقه روایت کند که البته ظرف و مظروف یکی نیست. زمان فیلم خیلی بیشتر از آنی است که باید باشد و همین ضعف در قصه پردازی درست، ریتم فیلم را با مشکلی اساسی روبه رو کرده است.

اتکای فیلم به سکانس هایی مثل عروسی ملیکا که به لحاظ فرم خوب از آب درآمده نمی تواند نجات دهنده فیلم از جهت داستانی باشد. سکانسهایی از این دست که کم هم نیست، نه گره داستانی ایجاد می کنند نه گرهی را باز می کنند . این سکانس ها از آنجا که بار فانتزی تقریباً قوی ای دارد و می تواند برای مخاطب جالب باشد. اما آیا همین فصلها بعد از چند بار دیدن کارد کردهای خود را از دست نمی دهند؟

به عنوان مثال فصلهای تعقیب و گریز خفاش و پروانه بیش از اندازه است، چرا که سنگینی حضورشان در فیلم شخصیتهای مهمی مثل ملیکا را تحت شعاع خود قرار می دهد.

شاید دلبستگی کارگردان به این ایده، او را از پرداختن به شخصیت کرایتوس غافل کرده است. کرایتوس از امیدهای از دست رفته فیلم است که می توانست اثر را داری ابعاد دیگری کند که اکنون ندارد. در فیلم مدام بر بی عدالتی و ظلمی تاکید می شود که نشانه ای از آنها نمی بینیم. کرایتوس حتما می توانست نماد این بی عدالتی ها باشد.

پرداختن به اینکه کرایتوس با رسیدن به ملیکا قصد تصاحب تاج و تخت قیصر در نهایت تداعی گر جاه طلبی فردی است و نه ظلم و بی عدالتی اجتماعی. می شود کرایتوس را انسانی فرصت طلب دانست که برای رسیدن به شاهی روم تظاهر به دوست داشتن ملیکا می کند. در حالی که معنا و مفهوم بی عدالتی با فرصت طلبی تفاوتی اساسی دارد. کرایتوس برای رسیدن به مقام قیصری زد و بندی نمی کند، خون کسی را نمی ریزد و اصلاً رقیبی ندارد که با درگیر شدن با او ما  شاهد بی عدالتی باشیم. ما باید نمود عینی ظلم را در فیلم ببینیم تا با همه وجود به ملیکا حق بدهیم و آنگونه که اسقف بزرگ روم می گفت حقیقتاً منتظر منجی آخرالزمان باشیم.

در شهری که همه چیزش مرتب است، مردم شاد هستند، قیصر ظاهر موجهی دارد و از فاصله طبقاتی که نتیجه بی عدالتی است در فیلم اثری نمی بینم، پس ملیکای شاهزاده روم از چه ظلم و جوری نگران است؟ تاکید مداوم بر بی عدالتی سبب نادیده گرفتن مفهوم آن می شود.

آنچه که باید به عنوان ضعف فیلم قلمداد کرد اتفاقاً بحث تکنیکی اثر نیست بلکه بی توجهی نویسنده ـ که کارگردان هم هست –به همین مفاهیمی است که در فیلم اصطلاحاً چفت و بست نمی یابد و طبعاً  فیلم در رسیدن به همه آنچه که می خواهد نمی رسد.

فیلم از این جهت که به مهدویت می پردازد و بر شخصیت حضرت نرجس خاتون علیها السلام که در تاریخ مسیحیت هم به قول کارگردان شخصیتی مهمی است تاکید می کند،  اهمیت ویژه ای پیدا می کند که باعث می شود شاهزاده روم نمره قبولی بالایی دارد.

نویسنده/کارگردان برای رسیدن به عمق بیشتری گریزی نداشت از اینکه به گذشته کرایتوس به عنوان آنتاگونیست فیلم، سری بزند. اما متأسفانه کرایتوس به ضد قهرمان تبدیل نمی شود و فیلم فاقد ضد قهرمان است و فضای آنتاگونیستی در فیلم نمودی ندارد.

قهرمان و ضد قهرمان وقتی معنا پیدا می کنند که شاهد یک تقابل ریشه ای و هم وزن باشیم. اگر کرایتوس شکل نگرفته برای آن است که ملیکا در این فیلم ریشه دراماتیک ندارد و این شخصیت ـ از جهت نمایشی ـ به صرف اینکه قرار است مادر منجی موعود باشد نمی تواند پیش برنده داستان فیلم باشد.

بدون آنکه چیزی از زندگی حضرت نرجس خاتون علیها سلام بدانیم، می توان دریافت که این بانوی مکرمه قطعا شخصیت بارز و ویژ ه ای داشته که به عنوان مادر منجی موعود از سوی خدا برگزیده شده چرا که به استناد احادیث شیعه ، خداوند نطفه برگزیده گان را جز در رحم های پاک قرار نمی دهد پس وقتی عنوان می شود شخصیت ملیکا قوامی ندارد از این جهت است که صاحب اثر در باوراندن این شخصیت از حیث دراماتیک با مشکل مواجه است و ایشان در چارچوب درام قوام نمی یابد.

البته این کاملاً منطقی است که ورود به ساحت شخصیتهای ممتاز تاریخ اسلام مقدور نباشد چه به لحاظ ممیزی ها و چه به لحاظ اعتقادی که فیلمساز و مخاطب نسبت به شخصیت مورد نظر آشنایی دارد. اما می شد با کمی تأمل راه چاره ای پیدا کرد تا ملیکای شاهزاده روم از این تک بعدی بودنش خارج شود چرا که انسانهایی این چنینی جامع الاطرافند.

کرایتوس می توانست با اکتها و کنش هایش نماد همه بی عدالتهای تاریخ باشد و ملیکا جبهه مقابلش باشد در این صورت تردیدهای ملیکا برای ازدواج با کرایتوس عمق بیشتری می یافت.

قبل از صحبت با کارگردان فیلم احتمال این می رفت که او با فقر منابع تاریخی روبه رو باشد اما به گفته فیلمساز چنین نبوده بخصوص این که مشاوران تاریخی و دینی روی کار نظارت داشته اند و همین نکته راه را برای هر توجیهی می بندد.

فیلم دقیقاً زمانی که قرار است به اوج برسد تمام می شود. ملیکا رنج اسارت را به جان می خرد تا به آرزویش که به دنیا آمدن موعود باشد برسد اما ما صحنه ای نداریم که در شرینی این رسیدن با او شریک باشیم.

جریانات قبل از به دنیا آمدن حضرت امام زمان عج الله فرجه جزء اتفاقاتی است که جانمایه کافی برای تبدیل شدن به گره های فیلم را داشت و احتمالاً به دلیل طولانی شدن فیلم و بالا رفتن هزینه تولید از آن صرف نظر کرده اند.

با این همه فیلم لحظات خوبی که مخاطب کودک را درگیر کند کم ندارد. شاهد مثال نقش پرنگ بچه ها در فیلم است چه در فصل مربوط به روم و چه بعد از آن. دختر بچه فیلم با مادرش در روم می مانند همانجایی که ملیکا از ظلم و جور آن به ستوه آمده . در فصل آمدن ملیکا به عراق هم، در آنجا با قاسمی روبروییم که شوخ و شنگی اش از دختر بچه فیلم بیشتر است. او با تیر و کمانش نگهبانان خلیفه غاصب را می زند .گو اینکه او فردی انقلابی است که زمینه آمدن منجی را فراهم می کند. قاسم شاهزاده روم همان بچه بازیگوش اما فهیمی است که همه کودکان با او همذاتپنداری می کنند .کارکرد معنایی قاسم در ابتدای این نوشته به نحوی بررسی شد و ضرورتی برای شرح مفصل تر آن نیست.

وجود بارز کودکان در فیلم برگ برنده فیلم است . شاهزاده روم اثری است که خوشبختانه به دام تشاعر و تقدس گرایی مخرب نیفتاده و تصویری لطیف و شیرین از امام زمان عج الله فرجه برای کودکان بازنمایی می کند. این بچه ها دیگر منتظر آمدن مرد شمشیر به دستی نیستند که خون ریزی کند. آنها آمدن مردی را انتظار می کشند که با پروانه ها می آید.آیا نمی شود اینگونه تصور کرد این پروانه ها،  همان شهدای کربلا هستند که رجعت می کنند.

متولیان مهدویت چقدر کار کرده اند تا چنین تصویر شاعرانه و درستی از حضرت مهدی عج الله شریف ارائه بدهند. بهتر نیست این کارشناسان بخشی از این همایش ها را رها کنند و کار را به دست کسانی چون هادی محمدیان و تیم همراهش بسپارند.

قیاس شاهزاده روم با تولیدات هالیوودی از اساس مغرضانه و اشتباه است و قطعاً راه به جایی نمی برد. صحبت راجع به مباحث پیرامونی وفرامتنی شاهزاده روم فرصتی مفصل تر از این می طلبد که فعلاً جای پرداختن به آنها نیست.

باید به این راه امیدوار بود. شاهزاده روم ثابت کرد که انمیشن ایران از جهت نیروی اجرایی چیزی از رقبای غربی اش کم ندارد. فقر در سخت افزار سبب این عقب ماندگی است که آن هم اگر مدیران بخواهند حل شدنی است . مهم خواستن این مدیران است.

نظر شما
پربیننده ها