در گفتگوی چند‌ساعته و تفصیلی دفاع پرس با صفارهرندی مطرح شد

ناگفته‌هایی از آخرین توصیه شهید صفارهرندی/ماجرای حضور در منزل رئیس ساواک!/رویکرد کیهان در دوره سازندگی و اصلاحات

در مصاحبه دفاع پرس با محمد حسین صفار هرندی می خوانید:"توپخانه شیطانی"؛ هدیه انگلیس خبیث به صدام در جنگ؛چرا برای اینها فرش قرمز پهن کردند؟!/ ماجرای حضور پاسداران در منزل رئیس ساواک!/ مسئولیت حسین شریعتمداری در دفتر سیاسی سپاه چه بود؟/ روایتی از تجدیدنظرطلبانی که قورباغه رنگ شده را به جای فولکس واگن جا می‌زنند و ...
کد خبر: ۵۲۴۵۸
تاریخ انتشار: ۱۸ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۱:۰۱ - 09September 2015

ناگفته‌هایی از آخرین توصیه شهید صفارهرندی/ماجرای حضور در منزل رئیس ساواک!/رویکرد کیهان در دوره سازندگی و اصلاحات

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس - عباس کلاهدوز، مهدی وفائیفرد: "محمدحسین صفارهرندی" را بیشتر به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد دولت نهم میشناسیم. او چهرهای فرهنگی محسوب میشود که از بدو ورودش به سپاه در سال 58 به جای ورود به سازمان رزم سپاه، به دفتر سیاسی میرود تا در آنجا به فضاسازیهای گروهکهای اوایل انقلاب پاسخ دهند و جامعه و سازمانهای مختلف را از نظر سیاسی اجتماعی تغذیه کنند.

او سال 72 به روزنامه کیهان رفت تا ضمن طی کردن مسیر فرهنگی زندگی خود، تجربهای جدید را در دوران سازندگی و اصلاحات در کسوت معاون مدیر مسئول و سردبیری این نشریه کسب کند.

او سپس سکاندار وزارت ارشاد در دولت اول احمدی نژاد شد و امروز نیز علاوه بر مشاور فرهنگی فرمانده کل سپاه، با حکم مقام معظم رهبری به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمده است.

همهی این مسائل به علاوه ارتباط او با شهدای حزب موتلفه از جمله عمویش شهید رضا صفارهرندی، باعث شد گفتوگوی با وی یک سیر تاریخی از پیش از انقلاب تا وقایع سیاسی امروز جامعه را در برگیرد.

گفتهها و ناگفتههای محمدحسین صفارهرندی را در ادامه میخوانید:


اعضای هیئتهای موتلفه اسلامی در دادگاه رژیم پهلوی - شهید رضا صفارهرندی؛ ردیف جلو، نفر دوم از چپ

آقای صفارهرندی اختلاف سنی شما با شهید صفارهرندی چند سال بود؟

عمویم از من 12 سال بزرگتر بود. او متولد سال 1320 بود و رقمهایی که در برخی سایتها دربارهی تاریخ تولد ایشان آمده اشتباه است. آن وقتی که به شهادت رسیدند، 24 ساله بودند.

** گعدههای سرپایی مبارزاتی شهید صفارهرندی در جنوب شهر

ارتباط شما با ایشان چگونه بود؟

آن وقتی که به شهادت رسید من نوجوانی دوازده ساله بودم. محیط خانهی ما به گونهای بود که به فعالیتهای انقلابی نزدیک و منطبق بر علایق من بود. لذا من با ایشان یک ارتباط روحی و عاطفی نزدیکی داشتم. عمویم یک دوچرخه داشت که مرا ترک آن سوار میکرد و در مسیر به قدر درکم از مباحث سیاسی و اجتماعی میگفت.

ایشان در محله گعدههای سرپایی به همراه دوستانش برگزار میکردند. محله ما در جنوب شهر بود. رفقای ایشان نیز شهیدان نیک نژاد و بخارایی بودند که هممحله بودیم. شهید اندرزگو نیز تا حدودی هممحلهای ما بود. از جمع 4 شهید موتلفه اسلامی سه نفری که جوانتر بودند این سه نفر بودند. در موقع عملیات که منجر به دستگیریشان شد، شهید بخارایی 19 ساله، نیک نژاد 22 ساله و عمویم 23 ساله بود. اینان از طریق تشکیلات با شهید صادق امانی دیگر شهید موتلفه اسلامی پیوند خوردند.

در آن سالها عمویم به همراه نیک نژاد و بخارایی در مسجد دروازه غار که امروز به نام شهید هرندی است و مرحوم پدرم متولی امور آن بود، فعالیت داشتند. پدرم هر شب در مسجد جلسه درسی داشت. یک شب تفسیر، یک شب تدریس کتب معتبر احادیث و یک شب عربی میگفت. اینها پروردهی آن مسجد بودند.

این سه نفر با واسطهی شهید اندرزگو با شهید حاج مهدی عراقی پیوند خوردند و به جریان موتلفه اسلامی وصل شدند.

** وقتی جمعیت موتلفه از دل فدائیان اسلام تاسیس می شود

جمعیت فدائیان اسلام در دهه 20 و 30 فعالیت داشتند. در میانهی دههی 30 وقتی شخصیتهای اصلیشان شهید شدند، دفتر فدائیان بسته شد اما برخی از چهرههای این جمعیت که در رده نخست نبودند که رژیم آنها را حذف کند، در جامعه مقبولیتی داشتند. یکی از آنان شهید صادق امانی بود. وی در دهه 40 با نهضت امام خمینی (ره) آشنا شد و جمعیت موتلفه اسلامی به وجود آمد و بخشی از فدائیان اسلام مانند عراقی و امانی در این جمعیت ایفای نقش کردند.

 شما در این دوره چه نقشی داشتید؟

ما ناظر بودیم و فعال نبودیم. در آن مدتی که این 4 نفر پیش از اعدامشان در زندان بودند یکبار به همراه خانواده به ملاقات عمویم رفتیم. در آنجا حرفهایی شنیدم که برای من بسیار شیرین بود و درحالیکه حکم اعدامشان صادر شده بود و خودشان نیز خبر داشتند آن روح مقاومت، مناعت طبع و عزت در وجودشان بود. آن چیزی که تا به امروز انقلاب ما را نگه داشته است همین روحیه مقاومت است. در هشت سال جنگ تحمیلی نیز این روحیه در وجود رزمندگان و فرماندهانمان بود و اگر آنان زنده میماندند در زمان انقلاب جزو جلوداران انقلاب و در زمان جنگ، جزو فرماندهان بودند.

** توصیه شهید صفارهرندی به علمای نجف پیش از اعدام؛ به شاه دستور دهید نه تقاضا

در آن دیدار، بین ما و عمویم یک فاصلهی تقریباً یک متری بود که این فاصله با دو حایل ایجاد شده بود. عمویم، پدرم را به گوشهای خواست تا حرفی را به او بگوید. گفت ما شنیدهایم علمای نجف به خاطر لطفی که به ما داشتند به شاه نامه نوشتند تا در حق ما تخفیفی داده شود. از قول ما تشکر کنید و بگویید اگر میخواهید در حق ما چنین لطفی بکنید بگذارید همین تقدیری که پیش آمده است، مقدر شود و اگر میخواهید جلوی ریخته شدن خون ما را بگیرید تقاضا نکنید و دستور بدهید.

http://www.defapress.ir/IDNA_media/image/2015/08/79546_orig.jpg

این جمله برای من بسیار شیرین بود. کسی که زیر تیغ اعدام بود برایش مهم بود تا عزت و صلابت مرجع تقلیدش پای یک عنصر فاسد خرد نشود. امروز حرف همهی کسانی که عزت طلب هستند این است ای کسی که مسئولی، ای کسی که نماینده مجلس هستی، ای کسی که وزیری و ای کسی که رئیس جمهوری یادتان باشد شما وارث چنین نسلی هستید که حاضر بودند جانشان برود اما عزت ایمانی و اعتقادیشان زیر سؤال نرود.

** اخیرا بزرگی گفته پس از توافق نمی شود هر حرفی را زد؛ آن شهدا کجا بودند و ایشان کجاست

در این چند وقت حرفی را شنیدم که برای من عجیب بود. یکی از بزرگان گفته است حالا که توافق شده است هر حرفی را نمیشود زد و باید خودمان را تنظیم کنیم. ایشان برداشتش این است که اگر میخواهیم به رستگاری برسیم باید خود را با خواستههای فاسقترینهای عالم تنظیم کنیم. ببینید ایشان کجاست و آن شهدا کجایند.

** علت دگردیسی برخی بزرگان؛ چرب و شیرین دنیا، روحیه کاخ نشینی و مجاورت با افراد منحرف

این دیدگاهها از کجا ناشی میشود در حالی که برخی از این افراد در نهضت و انقلاب نیز نقش مهمی داشتند؟

تعجب ما نیز همین است. حضرت آقا فرمودند که خدا نکند که چرب و شیرین دنیا به کام ما مزه کند و متأسفانه گاهی اینگونه است. البته انشاءالله که برخی از بزرگان ما مبرای از این باشند اما واقعیتش این است که وقتی وارد برخی زندگیها میشویم، آن زندگی ما را با خود میبرد و لوازمش را با خودش میآورد.

امام میفرمودند در این کاخها ننشینید. درست است که وارستگیهای شخصیتی دارید که کاخ برایتان مهم نیست اما بترسید از اینکه کاخ نشینی خوی خودش را به همراه میآورد.

حشر و نشر ما با کسانی که با فرهنگ انقلاب آشنایی ندارد نیز باعث میشود تا حرفهایشان در ما اثر بگذارد. ده بار نشست و برخاست کردن با مشاورانی که حرفهایشان در مسیرانقلاب نیست، ما را از این مسیر دور میکند. بالاخره مجاورت تأثیرگذار است و به قول شاعر "تو اول بگو با کیان زیستی/ من آن گه بگویم که تو کیستی".

ماها گاهی وقتها مختصر مجاورتمان با این افراد ادبیاتمان را عوض میکند. امروز برخی از افراد مسئول حرفهایی را میزنند که خون به دل خانوادههای شهدا میکنند و این خانوادهها متحیر میمانند که آیا این آقا همان کسی است که هر هفته منتظر میماندیم تا خطبههای نماز جمعهاش را بشنویم و شارژ شویم. اکنون چه شده است که ضد آن حرفها سخن میگوید؟

بالاخره چه میشود که انسان رنگ جدیدی میگیرد؟ یک روز این اظهار میکند و روز دیگر حرف دیگری را بیان میکند. فروع میتواند در انسان تغییر یابد اما خرد و فهم انسان ثابت است. "ای برادر تو همه اندیشهای/ مابقی تو استخوان و ریشهای" و این اندیشه نمیتواند هر روز رنگ جدیدی بگیرد.

 ** حرص و ولع برخی برای بازگشایی سفارت انگلیس خطرناک و البته مضحک است

رهبر معظم انقلاب فرمودند که پس از توافق استکبارستیزی ادامه دارد و آمریکا مصداق اتم استکبار است. تحلیل شما با توجه به بازگشایی سفارت انگلیس و فضای بازی که جهت فعالیت بی.بی.سی در ایران به وجود آمد چیست؟

من نمیخواهم بگویم این اتفاقاتی که افتاد همان چیزهایی است که آقا منظورش بود که نباید میشد. من نمیخواهم این را قضاوت کنم.

سفارت انگلیس تا همین چند وقت پیش در ایران باز بود. یک واقعهای پیش آمد و بسته شد. پس در شرایط طبیعی اینجا میتوانست باز شود؛ اما دستپاچگی عدهای و اینگونه ولع به خرج دادن و حریصانه به سراغ چیزی رفتن آدم را به تأمل وا میدارد که نکند کسانی برای ما طراحیای کردهاند و برخی ندانسته به استقبال آن طراحی میروند؛ این خطرناک است. وگرنه اگر یک ماه پیش از بنده سؤال میشد که آیا قرار است سفارت انگلیس برای همیشه در ایران بسته باشد، میگفتم خیر. پیشبینی مجلس شورای اسلامی نیز همین بوده است.

ما حتی در مورد آمریکا نیز همین نظر را داریم. امام(ره) فرمودند آمریکا اگر آدم بشود ما با او ارتباط خواهیم داشت. خود حضرت آقا نیز به این موضوع اشاره داشتند و بیان کردند که اینها باید نشان بدهند که واقعاً به دنبال به رسمیت شناختن حقوق ملتها هستند، آنگاه ما خود به استقبالشان میرویم و اولین کسی که چیزی را امضا کند من هستم.

پس اینگونه نیست که بیدلیل بگوییم ما مخالفیم و همیشه مخالف خواهیم بود. بحث ما بر سر مصالح و منافع یک ملت است. آیا با دستپاچگی به سراغ چیزی رفتن، منافع ملی ملاحظه شده است؟ وقتی ادبیات طرف مقابل را نگاه میکنیم، میبینیم اهانتآمیز است و میگوید وقتی ما مذاکره میکنیم زمینه برای بمباران ایران فراهم میشود. یعنی ای جنگطلبهایی که در آمریکا مترصد بمباران ایران بودید، ما به شما این وعده و نوید را میدهیم که این مذاکره برای بمباران ایران است. آنوقت عدهای برای دریافت چیزی در داخل حرص میزنند؛ این مضحک است.

البته من نمیگویم هر آن چیزی که آنها میگویند، قرار است محقق بشود. آنها نیز دعواهایی بین خودشان دارند. میخواهند همدیگر را ساکت بکنند. یک عده میگویند ما نباید با ایران به توافق برسیم، یک عده دیگر میگویند توافق همان چیزی است که تو دنبالش هستی؛ یعنی برای سرکوب ایران توافق یک راه است. همه برای اینکه با ایران برخورد خصمانه بکنند نظرشان مشترک است اما برخی راهش را این میدانند و برخی راهش را آن میدادند.

بالاخره ما هم باید بنشینیم و محاسبه بکنیم. ما نیز دستمان بسته نیست و اگر روزی توافق کردیم، مصالح و منافع خودمان در این توافق باید حداکثری باشد و در این بده بستان احساس خسارت نکنیم. ما اهل توافق هستیم.

قدرت جمهوری اسلامی در 10 - 15 سال اخیر افزایش پیدا کرده است و بخش عمدهاش نیز بهدلیل رشادت های بچههایی است که به خون آغشته شد تا کشور سرافزار بماند و این قدرت و صلابت حاصل شود. امروز آن مقاومتهای دوران دفاع مقدس به کشورهای دیگر منتقل شده است. یعنی توانستهایم نسخهی مقاومت را به جاهای دیگر صادر کنیم.

کسانی که به دنبال پیروزی بودند، وقتی اکسیر مقاومت ما را دریافت کردند، دیدند جواب میدهد. در لبنان، فلسطین، سوریه، عراق و یمن جواب داد و این یکی دو مورد نیست و خیلی جاهای دیگر در تقدیر است که جواب بدهد. وقتی چنین چیزی است، خردمندانه این است که من این نسخه را حفظ کنم نه اینکه زمزمههایی شنیده میشود که ما باید حالا دست و پای خودمان را جمع کنیم و حرفی نزنیم که دیگران ناراحت بشوند. کجا ناراحت میشوند، آنجایی که میگوییم اگر ملتهای مظلوم از ما استمدادی بطلبند ما روحیه مقاومت را به آنان منتقل میکنیم. این روحیه مقاومت نیز یک روحیه سلحشوری است که وقتی عملی بشود، جواب میدهد. خیلیها بودند که تبلیغ دفاع میکردند، اما کار دیگری می کردند؛ اما ما از دفاعی حرف میزنیم که جواب میدهد.

ردیف بالا از راست: علی شمخانی، --- ، شهید حاج داوود کریمی، محمدحسین صفارهرندی
نشسته نفر وسط: شهید محمد بروجردی

** نسخه مقاومت ایران و اقدامات "حاج قاسم" صرفا ایدئولوژیک نیست بلکه دنیایی وعینی هم هست

مقایسهای که مردم عراق میکنند، این است که میگویند ما دست توسل به سمت آمریکاییها دراز کردیم و با کمک آنها در مقابل داعشیها عملیات کردیم و شکست خوردیم. نمونهاش همین عملیاتی که در الانبار صورت گرفت. از آن سو آمدیم دست توسل به سمت ایران و حاج قاسم سلیمانی دراز کردیم و منجر به عملیاتهایی شد که آمرلی، جرف الصخر و تکریت آزاد شد. ببینید حرفهای ما دنیایی است و ایدئولوژیک بحث نکردیم.

در پاسخ به سؤال آنهایی که این سؤال را مطرح میکنند که فایدهی دفاع ما از ملتها و نهضتها چیست، باید گفت ابتدا ما یک بحث اعتقادی داریم که قرآن کریم، پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) به ما گفتهاند که ما نمیتوانیم در قبال جدال حق و باطل بیطرف باشیم و باید یک طرف باشیم و طبیعی است که باید طرف حق و احیاگر ارزشهای متعالی باشیم. منتهی الان نمیخواهیم از این منظر وارد بشویم. ما میخواهیم کاملاً دنیایی بحث کنیم.

واقعاً پیوستن ما به چنین جنبش و نهضتی که در منطقه ما سرخطش هستیم و دیگران به ما تأسی میکنند، تاکنون برای ما ضرری داشته است؟ اتفاقاً در قضیه هستهای همه اتفاق نظر دارند که چون ما قوی شده بودیم، اینها آمدند مذاکره کردند و حاضر شدند کوتاه بیایند. ابتدا میگفتند شما نباید هیچ چیزی داشته باشید اما اکنون میگویند غنیسازی را تا این حد داشته باشید. اول میگفتند یک سانتریفیوژ نباشد اما الان میگویند 6 هزار تا هم عیبی ندارد. این یعنی آنها تنزل کردند.

** "توپخانه شیطانی"؛هدیه انگلیس خبیث به صدام در جنگ/چرا برای اینها فرش قرمز پهن کردند؟!

اخیرا در دیدار یک مقام دولتی با طرف انگلیسی اینگونه مطرح شد که نباید به اختلافات گذشته رجوع کنیم و باید آنها را به فراموشی بسپاریم. سؤال این است که آیا اتفاق خاصی افتاده است و آیا میشود بدون نگاه به گذشته برای آینده برنامهریزی کرد؟

اینکه آدم گذشتهها را به کلی نادیده بگیرد، خلاف عقل است. به طور مثال بگویید من در رفت و آمد روزانهام از یک کوچهای رد میشدم و دیروز در چالهای افتادم و پایم شکست و فردا باز از همان کوچه و همانچا میگذرم.

مگر میشود گذشته را فراموش کرد؟ ما دائم از گذشتهمان برای آینده درس میگیریم و تاریخ چراغ راه آینده است. اما یک سؤال؛ آیا ما باید متوقف در گذشته بمانیم؟ خیر. ما با یکی، دورهای خصومتی داشتهایم اما در گذر زمان، موضوع عوض میشود. به طور مثال ما با عراق هشت سال در جنگ بودیم، اما امروز به کمک ملت عراق رفتهایم و حاضریم خونمان نیز ریخته شود؛ چراکه موضوع عوض شده است.

ما حاضریم در قبال انگلیس از گذشته عبور کنیم؛ اما آیا او بابت خساراتی که در گذشته به ما وارد کرده امروز اظهار ندامت و پشیمانی میکند؟ آیا به خیانتهایی که در طول تاریخ به ملت ما کرده است، اعتراف میکند؟ آن روزی که شاه مملکت را وارد میکردند تا خواستههای نامشروع آنان را بپذیرد؛ از زمان قاجار گرفته تا در دوره پهلوی ادامه داشت.

انگلیس در دوران جنگ تحمیلی، توپخانهای را در اختیار عراق گذاشته بود که سیستم دوربرد داشت بهگونهای که میگفتند شبیه سیستم موشکی است و پشت سر هم میتوانست شلیک کند. خودشان به این توپخانه لقب توپخانه شیطانی داده بودند.

انگلیس خبیث است و خباثت در عمق وجود اینان است. انگلیس اگر میخواهد ما در تاریخ متوقف نشویم باید جلوهای نشان بدهد که در آینده اشتباهات گذشته را تکرار نکند. اما از ادبیات امروزشان نمیشود برداشت کرد که آدم شدهاند، چرا که همان حرفهای سابق را تکرار میکنند. پس باید حق بدهیم که عدهای معترض باشند. به چه دلیل فرش قرمزی برای اینان پهن میشود وعدهای حریصانه، اشتهای زیادی از خودشان برای رابطه نمایش میدهند؟

http://www.defapress.ir/IDNA_media/image/2015/08/79548_orig.jpg

** ماجرای یگ گروه خودجوش انقلابی؛ از صفار هرندی تا جعفری جلوه

برگردیم به موضوع ورود شما به سپاه پاسداران. عضویت شما در سپاه چگونه بود؟

من اوایل انقلاب در سال 58 به صورت غیرمستقیم وارد فعالیتهای سپاه شدم. آن زمان به اتفاق یک گروه دانشجویی از طریق سپاه به استان چهارمحال و بختیاری اعزام شدیم. منطقهای کوهستانی به نام "مَوَرز" بود که عشایر آنجا زندگی میکردند. ما در این منطقه پایگاهی دایر کردیم برای اینکه مردم باورشان شود که انقلاب به خدمتشان آمده است. گروه ما یک گروه جهادی بود و انصافاً هم مردم نسبت نزدیکی با ما برقرار کردند. بعد از این که گروه ما به آنجا رفت، تازه مردم آن منطقه فهمیدند انقلاب یعنی چه. چون افراد شروری در آن منطقه بودند که اموال مردم را غارت میکردند و با حضور ما جا زدند و بعضی نیز دستگیر شدند.

فعالیتهای شما در این منطقه چه بود؟

به قول یکی از دوستان کاری نبود که نکنیم. کممانده بود یک محضر هم آنجا بزنیم و عقد و ازدواج هم انجام دهیم. (خنده)

** لباس پلنگیهایمان موجب شده بود فکر کنند دوره دیده فلسطینیم!

شما از دانشجویان علموصنعت بودید. دیگر دانشجوهای این دانشگاه هم در این گروه حضور داشتند؟

بیشتر بچهها مثل آقای "جعفری جلوه" از دانشگاه امیرکبیر بودند. رئیس گروه هم یکی از دوستان به نام مهدی تکیه و از بچههای پادگان امام علی (ع) سپاه بود. ما دو سه ماه تابستان را در این منطقه بودیم و این نسبت را با سپاه برقرار کردیم. ما آنجا لباس پلنگی میپوشیدیم و مردم منطقه فکر میکردند این لباسها، لباس مبارزان فلسطینی است و ما دوره دیدههای فلسطین هستیم!

** اولین ماموریتم را در سپاه با حاج داوود کریمی رفتم

عضویت رسمی شما در سپاه چه سالی بود؟

من سال 59 وارد سپاه شدم. اولین مأموریت من هم بلافاصله پس از ورود به سپاه، سفر به استانهای آذربایجان غربی و شرقی به اتفاق حاج داوود کریمی بود. قرار بود گزارشی از وضعیت آن منطقه برای فرماندهی سپاه تهیه کنیم. ما در دفتر هماهنگی مناطق بودیم که بعدها به دفتر تحقیق و بازرسی تغییر نام پیدا کرد.

این دفتر زیر نظر کدام بخش از سپاه بود؟

سپاه واحدهای مختلفی داشت که یکی از آنها دفتر هماهنگی مناطق بود و سردار محمودزاده مسئول این واحد بود. بعدها آقای محصولی مسئول همین بخش شد ولی نام آن به تحقیق و بازرسی تغییر کرد.

ما تازه وارد سپاه شده بودیم که در تیمی به سرپرستی حاج داوود کریمی به استانهای آذربایجان غربی و شرقی مأمور شدیم. حدود دو هفته در آن مناطق بودیم. مکتوب کردن مطالب این گزارش را من انجام دادم. بعضی دوستان گفتند چه گزارش خوب و پختهای نوشته شده است. همین موضوع سبب شد که بگویند یک مأموریت هم باید به استان سیستان و بلوچستان، کرمان و هرمزگان بروی و گزارش تهیه کنی. این دفعه بهاتفاق آقای اشجع و عابدی مأموریت را آغاز کردیم و بعدها آقای سردار احمدیان هم به تیم ما پیوست.

** چگونگی انتخاب فرماندهان سپاه استانی در اوایل انقلاب/ رخنه "جنبشیها" در سپاه یکی از مناطق

این گزارش شامل چه موضوعاتی میشد؟

برای انتصاب فرماندهان استانی، این دفتر هماهنگی مناطق بود که افراد را شناسایی و برای فرماندهی پیشنهاد میداد. اوایل تشکیل سپاه گروهی در سپاه یکی از مناطق رخنه کرده بودند که از جنبش مسلمان مبارز بودند. دفتر هماهنگی مناطق وظیفه داشت این افراد را شناسایی کند.

از افراد بومی برای فرماندهی سپاه مناطق استفاده میکردید؟

در مناطق مختلف این موضوع تفاوت داشت. بهعنوان مثال ما رفته بودیم هرمزگان تا گزارش تهیه کنیم، ولی یک دفعه شدم قائم مقام سپاه هرمزگان! در بندرعباس بودیم که سردار شهید کلاهدوز تماس گرفت که تو باید آنجا بمانی. من گفتم ما آمادهایم اینجا گزارش تهیه کنیم و برگردیم، اما ایشان گفت نه باید بمانی و حکم قائم مقام فرماندهی سپاه هرمزگان را برای من زدند.

فرمانده سپاه هرمزگان چه کسی بود؟

آقای فلاحتی نامی بود. او از چهرههای سالم انقلاب است که از پیش از انقلاب در عرصههای اجتماعی فعال بود و پس از انقلاب هم مدتی فرمانده سپاه هرمزگان بود و مدتی هم به بنیاد شهید رفت.

هنوز جنگ شروع نشده بود؟

چرا، شاید حدود 2 هفته از شروع جنگ گذشته بود. یعنی حدود اوایل مهرماه سال 59.

** ماجرای حضور پاسداران در منزل رئیس ساواک!

روز شروع جنگ کجا بودید؟

روز جنگ در ستاد مرکزی سپاه در خیابان پاسداران تهران بودم. آنجا آژیر زدند و بچهها ماندند که چه خبر است. بعد بچهها را جمع کردند و گفتند ماجرا این است و مهرآباد را بمباران کردهاند و از امروز تکلیف تغییر کرده است. از آن روز، تعدادی از نیروهای در ستاد و تعدادی هم در خانههای اطراف میماندند. خانههایی مثل خانههای تیمی داشتیم که اگر زمانی دشمن عملیات تسخیر و این حرفها را اجرا کرد، نیروهایی هم بیرون باشند و عملیات آزادسازی را انجام دهند. ما مدتی در یکی از این خانهها حضور داشتیم که میگفتند متعلق به نصیری (رئیس ساواک در دوران پهلوی) است.

از سفرتان به سیستان و بلوچستان و کرمان میگفتید.

ما گشتی در تمام مرز سیستان و بلوچستان زدیم و از آنجا هم به کرمان رفتیم. بعد نیز به هرمزگان رفتیم و در آنجا هم قائم مقامی ما تا تابستان سال 60 ادامه داشت. در آن زمان سپاه مناطق شکل گرفت که منطقه 6 کشوری شامل سه استان جنوب شرقی بود؛ کرمان هرمزگان و سیستان و بلوچستان با مرکزیت کرمان.

آقای اشجع که فرمانده آنجا انتخاب شده بود، گفته بود فلانی [صفارهرندی] هم باید قائم مقام من شود. من هم از هرمزگان به کرمان رفتم و تا اوایل سال 62 آنجا بودم. بعد که به تهران آمدم، چون پرونده من در دفتر هماهنگی مناطق بود و دوستان ما هم از این دفتر به حوزه نمایندگی ولی فقیه رفته بودند، ما هم به نمایندگی ولی فقیه رفتیم. مدتی آنجا بودیم که به ما مأموریت دادند تا سری هم به دفتر سیاسی بزنیم. ظاهر این مأموریت هم این بود که گزارشی تهیه کنیم، ولی آنجا هم ماندنی شدیم.

** برای تهیه گزارش به دفتر سیاسی رفتم ولی در آنجا ماندنی شدم/چرا سپاه دارای دفتر سیاسی شد؟

دفتر سیاسی سپاه در آن دوره بسیار تاثیرگذار بود. افراد مختلفی نظیر ابراهیم حاجی محمدزاده، حسین شریعتمداری، عباس سلیمی نمین، حسن شایانفر، عماد الدین باقی و خود شما که هر یک امروز وزنههایی در عرصه سیاسی و رسانه ای کشور به شمار می روند، دوره ای در این دفتر بودند که بعضی از آنها البته چپ شدند. درباره اهداف تشکیل این دفتر و فعالیتهای آن توضیح دهید؟

در شرایط اول انقلاب، فضایی متأثر از دستهبندیهای سیاسیِ از جنس تشکلهایی که پیش از انقلاب مبارزه کرده و مثلاً وارد فاز عملیات مسلحانه شده بودند، حاکم بود. در آن دوره وقتی سیمای سیاسی جامعه را میخواستید ترسیم کنید، این عناصر سیاسی را نمیشد نادیده گرفت؛ گروههایی مانند چریکهای فدایی خلق، مجاهدین خلق و ... .

این تیمی که به دفتر سیاسی آمده بود، بعضی از مبارزان قدیمی بودند که داخل همین تشکلهای مجاهدین خلق هم شاید در دورهای سابقه حضور داشتند. با آنها درگیر شده و از آنها جدا شده بودند. مثلاً بچههایی که مجاهدین انقلاب را بهوجود آوردند، گروه قابل توجهی از اینها در تأسیس سپاه مداخله داشتند. نظیر آقای ذوالقدر و محسن رضایی.


ایستاده از راست: مرتضی مبلغ، شهید محمد بروجردی،علیرضا امینی (مدیرعامل فعلی خبرگزاری موج)، علی شمخانی، صادق محصولی، ---، فروتن
نشسته نفر دوم از چپ: محمدحسین صفار هرندی

** "روایت گری جنگ" از دل دفتر سیاسی سپاه تشکیل شد

آنجا حس میشد در مقابل آن رقیبهای نظام و انقلاب که تشکیلات هم داشتند، ما باید معادل و بدل آنها را داشته باشیم. یکی از کارهایی که در سازمانهای سیاسی معمول بود، تشکیل دفتر سیاسی بود. در واقع این دفتر سیاسی، تحفهی آن نگرش سازمان محور بود، منتها بعدها برکات آن برای ما زیاد شد. به این معنا که نیروی مسلحی که میخواهد ایدئولوژیک عمل کند، مهمترین مولفه اش این است که با عقاید و نه با جسمشان در این صحنه حاضر می شوند. لذا ورود به اینچنین نیروی مسلحی، مستلزم این بود که هم به لحاظ عقیدتی و هم به لحاظ سیاسی، دانش، فهم، بصیرت و تحلیل اطلاعات و اخبار روز را داشته باشند. از پس این تصمیم، دفتر سیاسی تشکیل شد و هرچه گذشت، شئون دیگری نیز به آن اضافه شد. از جمله شأن روایتگری از دفاع مقدس و جنگ که بسیار قابل توجه بود.

* یعنی از دل دفتر سیاسی، روایتگری بیرون آمد؟

بله. از آنجا ماجرا شکل گرفت. بعدها البته فرماندهی سپاه احساس کرد جریان روایتگری باید در دست خودش باشد، بنابراین آن بخش از تحقیقات و روایتگری جنگ از دفتر سیاسی

نظر شما
پربیننده ها