جنگی به قدمت تاریخ

آیا می توان مسائل منطقه را با الگوگیری از نزاع‎‎های مذهبی اروپا در قرن هفدهم حل کرد؟

چند سالی است که منطقه غرب آسیا درگیر جنگ است. چه بخواهیم و چه نخواهیم باید از این نزاع‎ها به‎عنوان جنگ‎‎های مذهبی یاد کنیم. هر ساله از سوی جریان‎‎های وحشی و غیرانسانی، موجی از بی‎ثباتی، وحشی‎گری و رنج بر انسان‎ها و منطقه تحمیل می‎شود؛ دیروز طالبان و القاعده، امروز دواعش.
کد خبر: ۵۲۰۳۸
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۷ - 30August 2015

آیا می توان مسائل منطقه را با الگوگیری از نزاع‎‎های مذهبی اروپا در قرن هفدهم حل کرد؟

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، سید مرتضی فاطمی سردبیر هفته نامه پنجره در سرمقاله شماره 247 این هفته نامه با طرح پرسش « آیا می توان مسائل منطقه ای را با الگو گیری از نزاع های مذهبی اروپا در قرن هفدهم حل کرد ؟ »می نویسد:

چند سالی است که منطقه غرب آسیا درگیر جنگ است. چه بخواهیم و چه نخواهیم باید از این نزاعها بهعنوان جنگهای مذهبی یاد کنیم. هر ساله از سوی جریانهای وحشی و غیرانسانی، موجی از بیثباتی، وحشیگری و رنج بر انسانها و منطقه تحمیل میشود؛ دیروز طالبان و القاعده، امروز دواعش.

 بدون شک بخش قابل توجهی از این خشونتها و بیثباتیها نتیجه راهبردهای مستقیم و غیرمستقیم غرب و عقول خودبنیاد است. مستقیم از لحاظ تعریف پروژههایی که معمولا با گذشت زمان ابعاد آن مشخص میشود و غیرمستقیم با ایجاد بیهویتی و «تحقیر» مسلمانان که بهنظر نگارنده ریشه شکلگیری جریانهای بنیادگرایانه است. هر چند حرف درباره پروسه تحقیر مسلمانان زیاد است اما تامل در اینباره را به فرصتهای بیشتر و زمان دیگری موکول میکنیم و بیشتر به ابعاد تاریخی و نمونههای مشابه آن در تاریخ میپردازیم.

شناخت واقعیتهای گذشته با نگاه راهگشا و کاربردی به امروز از ضروریترین و دشوارترین شیوههای مطالعاتی است. معتقدم بیشترین شباهت و قرابت جریان نوظهور داعش ـ که در خشونت و توحش روی تمام جریانهای گذشته حتی طالبانرا سفید کردهاند ـ با جریانهای قرون اولیه تاریخ اسلام نظیر جریان اموی و گونههایی از خوارج است. میزان تشابه بهحدی است که به گمانم نیاز به ذکر قرینه و مصداق ندارد و تصور آن موجب تصدیق است. این تحلیلی از درون جریان اندیشه سیاسی اسلام است اما اخیرا و عطف به گزارشهای اندیشکدههای غربی، مصداق تاریخی دیگری نیز برای این قبیل خشونتها ذکر شده است و آن هم «جنگهای 30 ساله اروپا»ست. اگر پیگیر مطالب پنجره بوده باشید، هفته گذشته در این ارتباط مقاله «آیا جنگ 30 ساله جدید در خاورمیانه در راه است؟» نوشته استیون مکمیلان نویسنده، پژوهشگر و تحلیلگر ژئوپولتیک را محضرتان تقدیم کردیم. عطف به آن مقاله و در این ارتباط، سه سوال مهم و مرتبط با این بحث مطرح میشود و در دل آن سوالهای دیگر. لذا در این مقاله بهدنبال رسیدن به پاسخهای قطعی نباشید. بیشتر تلاش شده است تا سوالاتی مطرح شود برای تامل و تفکر بیشتر جهت مواجهه بعدی با پدیده شوم نزاعهای مذهبی و عقیدتی.

1. آیا میتوان شباهتهای قابل توجهی میان جنگهای غرب آسیا با نزاعهای کاتولیکها و پروتستانها در قرن 17 پیدا کرد؟

2.با فرض این تشابه، اندیشکدهها و متفکرین غربی بهدنبال چه راه حلی و تجویز کدام نسخه برای مسلمانان هستند؟

3. سوال آخر اینکه نسخه پیشنهادی آنها چیست؟ آیا نظم نوینی را که غرب در قالب «اتحادیه خاورمیانه» و ملهم از پیامدهای صلح وستفالی جستوجو میکند، نسخه گرهگشای خاورمیانه با اکثریت مسلمان است؟!

در پاسخ سوال اول باید گفت که تطبیق دادن اروپا و خاورمیانه کار دقیقی نیست. بهطور کل اختلاف ماهوی در اندیشه مسیحیت و اسلام در حوزه سیاست وجود دارد. اما همان گونه که اشاره شد به هر حال این موضوع در مراکز مطالعات استراتژیک و ژئواستراتژیک غرب بهطور گسترده پیگیری میشود. از طرفی جنگهای مذهبی اروپا در قرن هفدهم بیشباهت به مسائل منطقه ما نیست و نباید بهسادگی از کنار آن عبور کرد. لااقل اینکه میتواند بستری برای تامل بیشتر در مواجهه با جریانهای بنیادگرا باشد.

اروپا از سال 1618 تا 1648 وارد جنگی شد که در زمره خونبارترین نزاعهای تاریخ بهویژه اروپای پس از رنسانس، محسوب میشد. این جنگها ابتدا بین پروتستانها و کاتولیکها در آلمان رخ داد که بعدها فرانسه، اسپانیا، سوئد، اتریش و دیگر کشورها را هم در بر گرفت. هرچند اختلافات سیاسی و جغرافیایی بهانه اولیه این نزاعها بود اما بر همگان مسجل بود که ریشه این خونریزیها اندیشه و اختلافات مذهبی است. بر اثر 30 سال جنگ مذهبی شهرها و روستاهای زیادی بهویژه آلمان آن روز ویران شد. زنان به بردگی و اسارت رفتند نابهسامانی و فقر فراگیر شد و همه اینها در مصادیق بیشباهت به آنچه امروز بهخصوص در عراق و سوریه رخ میدهد نیست. این جنگ با معاهده معروف وستفالی پایان یافت.

نکته اینجاست که امکان به سرانجام رساندن وستفالی یا مشابه آن در خاورمیانه وجود ندارد. علیرغم تمام شباهتها نمیتوان اسلام جعلی (اسلام سلفی)امروز را با مسیحیت آن روز قیاس کرد. ذات اسلام و ذات مسیحیت متفاوت است. در ادامه بیشتر در اینباره توضیح خواهم داد.

سوال دوم این بود که اگر فرض را بر تشابه بگذاریم. غرب در وستفالی چه نسخهای تجویز کرد؟ ما یعنی ایرانیانی با هویت شیعی چه باید بکنیم؟ نتیجه وستفالی برای مسیحیان و مومنان به عیسی مسیح (علیهالسلام)، ضرر و آسیبی در برابر یهود بود و همچنین تجزیه امت مسیح (علیهالسلام). آیا نتیجه تجزیه این اسلام برای ما فایده است یا ضرر؟

اگر نپذیریم که نتیجه خشونتهای سالهای اخیر منطقه ضربه به اصل اسلام است، تصلب و نافهمی کردهایم. آیا با این تفاسیر و علم به حماقتهای مسلماننماها و نقشههای دشمنان اسلام که برای ضربه زدن به اصل اسلام طراحی شده است باید کماکان منتظر صلح و معاهده وستفالی مسلمانان باشیم؟

فارغ از ضررها و آسیبهای مالی و جانی جنگهای خونبار، آیا تجزیه و تفکیک اسلام جعلی (وهابیت و سلفیت) از اسلام عقلانی و اعتدالی از جمله تشیع رحمانی در نهایت فایده است یا ضرر؟ مگر نه اینکه کجفهمی و اندیشههای انحرافی ابنتیمیه و بعدها محمد ابن عبدالوهاب و سالهای بعد شاخههای مختلف وهابیت از جمله شاخه شمال آفریقا (حسن البنا، سید قطب و...) تحت تئوری الهجره و التکفیر، زمینه شکلگیری داعش امروز است؟ القاعده و عناصر آن در دهه 80 میلادی توانایی ایجاد رخنه در عربستان یا مصر را نداشتند، بنابراین به افغانستان گریختند و جنگ داخلی آنجا بسترساز رشد و نموشان شد. امروز شاگردان خلف آن روزهای القاعده ـ در قواره داعش ـ از اساتید خود پیشی گرفتهاند و در گوشه گوشه جهان اسلام از جمله سوریه، یمن و عراق آتشافروزی میکنند. آیا اینها حاضرند به مانند مسیحیان قرن 17 گفتوگو کنند؟ آیا مذاکره با اندیشههایی که بالذات تروریستی است، به مصلحت است؟ تنها در یک صورت امکان مذاکره با این جریان بهوجود خواهد آمد؛ در صورتی که اینان نیز مانند خلف پیشین خود (طالبان افغانستان) بهتدریج به قواعد مدنیت تن دهند که البته بعید بهنظر میرسد.

و اما سوال سوم، چه زمانی ما به اتحادیه خاورمیانه و خاورمیانه عاری از نزاع و خشونت خواهیم رسید؟ جواب آنها روشن است؛ زمانی که اسلام را در پستوها بگذاریم و سکولار شویم، همان گونه که غرب جدید بعد از رنسانس مسیحیت را در موزههای تاریخی و زیر سقف کلیساها محدود کرد. بعد از وستفالی بود که منافع ملی اساس روابط میان کشورها شد و نه مسیحیت و اندیشههای دینی. بهتعبیری از وستفالی به این سمت، اندیشه پیوند سیاست و دیانت مرد؛ چیزی که در پیشانی خاورمیانه و روحیه مسلمانان دیده نمیشود. خلاصه کلام اینکه باید با عینک اسلامی مسائل جهان اسلام را دید و حل و فصل کرد نه با الگوسازیهای اروپایی و غربی

 

منبع: هفته نامه پنجره شماره 247

نظر شما
پربیننده ها