گفتگوی تفصیلی دفاع پرس با بصیری پور فرماندار دزفول در دوران جنگ:

دزفول شهری که هیچ وقت تخلیه نشد/ ماجرای قطع شدن رادیو دزفول/ خاطره ای فراموش نشدنی از سرلشکر فیروزآبادی

هنوز حرف های ناشنیده از دزفول زیاد است. شاید بسیاری از این حرف ها و خاطرات زیر آوار بمب های چند تنی مدفون شده اند اما شنیدن این خاطرات از زبان فرماندار آن روزهای دزفول خالی از لطف نیست
کد خبر: ۴۷۷۵۶
تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۷ - 06June 2015

دزفول شهری که هیچ وقت تخلیه نشد/ ماجرای قطع شدن رادیو دزفول/ خاطره ای فراموش نشدنی از سرلشکر فیروزآبادی

گروه اجتماعی دفاع پرس- مصطفی خدابخشی: مقاومت و ایستادگی داستان مردمی است که هر روز سفره دلشان میزبان بمب ها و موشک های رژیم بعثی بود تا هر روز گوشه ای از شهرشان رنگ خون به خود بگیرد.

رنگی که هر روز پر رنگ تر از روز قبل می شد تا شاید بتواند قامت مردمان این دیار را خم کند اما غافل از اینکه هر چه داغ سنگین تر می شد مقاومت برای حفظ وجب به وجب خاک هویتی جدید را برای خود باز تعریف می کرد.

دزفول شهر مقاومت و ایستادگی هنوز هم پس از سال ها صدای انفجارهای گاه و بیگاه و صدای ناله ها و گرد و خاک هایی که فضا را تسخیر می کردند در پستوی ذهن خود دارد.

ورق زدن آن روزهای تلخ و شیرین از آلبوم خاطرات مردمان دزفول می تواند بسیار جذاب باشد و این جذابیت وقتی صد چندان می شود که هم صحبت فرماندار شهر مقاومت در دوران جنگ شویم.

غلامرضا بصیری پور که این روزها بر کرسی ریاست شورای عالی استان ها تکیه زده روزهای سال 64 تا 67 را در شهر مقاومت به عنوان فرماندار مسئول خدمات رسانی به مردم و رزمندگان بود.

 وی با حضور در خبرگزاری دفاع مقدس ناگفته هایی از آن دوران را به زبان می آورد تا ببنیم چگونه یک شهر می تواند به محور مقاومت تبدیل شود. شهری که هنوز جای سیلی جنگ را بر صورت خود دارد اما خم به ابرو نیاورده است.

دزفول رنگی نظامی داشت

آنطور که بصیری پور می گوید 180 بار شهر دزفول مورد حمله موشکی قرار گرفت که این خود یعنی تبدیل شدن شهر به ویرانه و ساخته شدن مجدد آن.

وی ادامه می دهد: در سالهای 63 تا پایان 67 یعنی تا صدور قطعنامه در دزفول فرماندار و قبلش فرماندار اندیمشک بودم و در دوران بازسازی و سازندگی در استان کرمانشاه مشغول به خدمت شدم.

رئیس شورای عالی استان ها بر این باور است که  شهر دزفول یک خاطره یا به عبارتی کلکسیونی از دفاع مقدس است که تا کنون آن آنطور که شایسته و بایسته است به آن پرداخته نشده است.

وی می گوید: 14 لشکر در اطراف شهر دزفول مستقر بودند. لشکرهایی که از استان های مختلف کشور برای ایجاد سد دفاعی گرد هم آمده بودند. مثلا  لشکر عاشورا که متعلق به آذربایجان بود، لشکر قدس گیلان، لشکر امام رضای خراسان و لشکر 25 کربلای مازندران که از جمله این واحدهای نظامی مستقر در اطراف دزفول بودند. این واحدهای نظامی در آن زمان برای اینکه بتوانند کارهای پشتیبانی خود را به درستی انجام دهند تاسیسات بسیاری را ساخته بودند که هنوز هم بسیاری از آن تاسیسات پا بر جا مانده و هم اکنون نیز مورد استفاده قرار می گیرند.

بصیری پور با اشاره به اینکه رنگ شهر دزفول در دوران جنگ رنگ نظامی بود و دائما افراد نظامی در آن تردد داشتند خاطر نشان می کند: هر کس در دوران دفاع مقدس جنوب آمد حتما از شهر دزفول گذر کرده و خاطرات فراوانی از آن دوران دارد چرا که یکی از محل های استقرار نیروها در جنوب کشور دزفول بود. این نیروها خاطرات زیادی را از آیت الله مرحوم قاضی امام جمعه دزفول که در دوران ما به رحمت خدا رفتند دارند.

وی ادامه می دهد: به چند جهت می شود بر روی شهر دزفول در دوران دفاع مقدس به صورت موضوعی برخورد کرد. یکی اینکه حضور رزمندگان و لشکرهای فراوان و دوم نوع مقاومت مردم دزفول از نظر حضور در جبهه و هم به لحاظ حملاتی که دشمن انجام می داد.

دزفول هیچگاه تخلیه نشد

فرماندار دزفول در دوران دفاع مقدس خاطر نشان می کند: آنچیز که از خاطرات دفاع مقدس برای من یادآوری می شود این است که دزفول هیچگاه تخلیه نشد. بعضی از شهرهای ما به مانند مهران و خرمشهر به دلیل تخریب های بالا و اینکه دیگر آنجا جایی برای زندگی نبود صد در صد تخلیه شدند اما دزفول تنها شهری در جنوب بود که سنگین ترین حملات موشکی دشمن روی آن صورت گرفت اما مردم سنگر را در این شهر خالی نکردند.

وی در توضیح علت چرایی این موضوع اظهار می دارد: روحیه مردم دزفول در این موضوع نقشی بی بدیل داشت.

بصیری پور با بیان خاطره ای می گوید: در چهارم خرداد سال 65 که دزفول به عنوان شهر مقاومت نامگذاری شد آقای دکتر فیروزآبادی از طرف دولت آمدند و لوحی تقدیم شهر کردند. ما در دزفول میدانی داشتیم به نام میدان فتح المبین که در آنجا این لوح نصب شد. بعد از این مراسم خبرنگار رادیو به من زنگ زد و از من سوال کرد شما فکر می کنید چرا دزفول این چنین مقاومت می کند؟،  پاسخ من این بود که مردم دزفول از زمان شیخ انصاری تا کنون به عنوان شهر علما شناخته می شود لذا بنیه های معنوی در این شهر بسیار قوی هست. برای نمونه می توان گفت که اگر به این شهر تشریف ببرید خواهید دید که هنوز به مانند دوران دفاع مقدس جلسات شبانه ختم قرآن کریم به مدت دو ساعت هر شب در مساجد شهر برپا است.

وی بیان می دارد: همین توجه به قرآن باعث شده بود که مردم با تمام وجود سینه هایشان را در برابر بمب ها و موشک های دشمن سپر کنند و نگذارند که وجبی از خاک شهر به دست دشمن بیافتد. ما در دزفول حتی در مراسم قرآنی خود نیز شهید تقدیم نظام کردیم. مسجدی به نام مسجد نجفیه که در خیابان طالقانی بود یک شب میزبان نمازگزارانی بود که برای ختم قرآن مدند. اما متاسفانه این مسجد مورد اصابت موشک قرار گرفت و تعداد زیادی از بچه های بسیج به شهادت رسیدند.

فرماندار دزفول در دوران جنگ اظهار می دارد: من همیشه گفته ام که قاطبه مردم دزفول مردمی متدین هستند. در جنوب کشور اقوام مختلفی وجود دارند که خوشبختانه همه مسلمان هستند اما به واسطه برگزاری همین جلسات قرآن همیشه سلحشور بودند و دین محوری را به فراموشی نسپردند.

وی تاکید می کند: هم اکنون  بسیاری از افرادی که در مسندهای کشوری حضور دارند بچه هایی بودند که در همین جلسات قرآن بزرگ شدند. مثلا سردار رشید، رئوفی فرد و ... از جمله این افراد هستند. همین روحیه به مقاومت مردم دزفول بسیار کمک می کرد.

 

ماجرای قطع شدن رادیو دزفول

بصیری پور در ادامه سخنانش به نقش و جایگاه رادیو دزفول در ایجاد روحیه مقاومت مردم اشاره می کند و از چرایی قطع شدن این رادیو در دوران ریاست محمد هاشمی بر سازمان صدا و سیما سخن به میان می آورد.

وی می گوید: در خوزستان قبل از انقلاب دو مرکز صدا سیمای آبادان و اهواز  وجود داشت اما در زمان جنگ رادیو دزفول نیز راه اندازی شد که بیشتر کارهای جنگ را انجام می داد و در مجموع می توان گفت که شاید کل برنامه تولیدیش به سه ساعت می رسید اما با همین میزان حجم تولید دلگرمی خاصی برای مردم شهر به حساب می آمد.

بصیری پور ادامه می دهد: در آن زمان محمد هاشمی رفسنجانی رئیس سازمان صدا و سیما بود. وی مرتبط می گفت که شما چه نیازی به رادیو دارید وقتی که رادیو اهواز وجود دارد دیگر نیازی به رادیو دزفول نیست. ما هم می گفتیم مردم دزفول با این رادیو خو گرفته اند و عملا این رادیو برای جنگ و دفاع مقدس است و نباید کارش تعطیل شود. یک روز این رادیو با دستور اقای هاشمی قطع شد و دیگر برنامه ای از آن پخش نشد و همین موضوع باعث گردید تا بسیاری از مردم نارحت شوند و دلگیری ایجاد گردد.

وی می گوید: ما منتظر فرصتی بودیم که با استفاده از آن رادیو را در شهر احیا کنیم. یک روز حضرت امام پیامی در مورد جنگ داده بودند و گفته بودند که مردم باید در صحنه حضوری مستمر داشته باشند. بر همین اساس ما بلافاصله برای تایید صحبت حضرت امام با همکاری  اقای گلستان بافت که هم اکنون جز شورای شهر دزفول هستند راهپیمایی را ترتیب دادیم و گفتیم که شما به ما می گویید شهر مقاومت اما یک رادیو را به ما روا نداشتید. بعد از این موضوع من آمدم فرمانداری و بعد روی یک برگه بزرگ کاغذ نوشتم که یا رادیو دزفول را وصل می کنم یا دیگر بر نمی گردم. بعد از آن عازم تهران شدم و با هماهنگی صادق آهنگران به خدمت آقای هاشمی رفسنجانی که آن زمان رئیس مجلس بودند رسیدم.

بصیری پور ادامه می دهد: هاشمی از من پرسید کارت چیست؟ من هم گفتم که شما هر روز از تهران می گوید دزفول قهرمان و ... اما این رادیو مگر چقدر خرج دارد که قطعش کرده اند. این رادیو شده است نان و آب مردم. بعد از این بحث هاشمی گفت که من به برادرم زنگ می زنم. وقتی که در راه برگشت بودم دیدم که به من گفتند که رادیو راه افتاد. خوشبختانه کار رادیو آغاز شد و مردم توانستند از زمان بمبباران ها به مانند قبل آگاه شوند.

تقسیم بندی دوران جنگ در دزفول به سه دوره

وی می گوید: دوران دفاع مقدس در دزفول به سه دسته تقسیم می شود. دوره اول که قبل از سال 60 دشمن در 30 کیلومتری دزفول مستقر شد و در آن زمان توپخانه شدیدا دزفول را مورد اصابت قرار می داد که برای مثال در یکی از این حملات یک گلوله که به میدان مثلث و فروشگاه پلاسکو خورد حدود صد نفر به شهادت رسیدند. دوره دوم در مقطع عملیات فتح المبین که کاملا دشمن رانده شد و از کرخه و شوش و دشت عباس کنار رفت . در آن زمان دزفول مورد موشک باران واقع شد به طوری که به جرات می توان گفت که بعد از سال 60، 120 تا 180 موشک 12 متری به شهر اصابت کرد و حتی بعضی از مراکز را چندین بار مورد هدف قرار دادند. دوران سوم دوره ای بود که هم زمان هم موشک باران بود و هم بمب باران چرا که احساس می کردند وقتی که موشکباران است مردم می روند و در حاشیه شهر پناه می گیرند. برای اینکه بتوانند ضربه سنگین تری به مردم وارد کنند بعد از بازگشت مردم و اسکان؛ مجددا اقدام به بمبباران و پرتاب راکت می کردند. در این دوره دیگر هیچ کس در هیچ جا از شهر امنیت نداشت.

 دزفول از دست می رفت شمال خوزستان سقوط می کرد

فرماندار دزفول در دوران هشت سال دفاع مقدس در پاسخ به این سوال که چرا در میان شهرهای جنوب تا این حد دزفول مورد توجه دشمن بود بیان می دارد: آنها می دانستند که دزفول شهر مقاومی است و از نظر سیاسی جایگاه ویژه ای دارد. ناگفته نماند که نیروهای مستقر در دزفول بسیار قوی بودند و بسیاری از فرماندهان سپاه از بچه های دزفول بودند. به نظر دشمن تنها راهی که می شد از طریق آن مقاومت مردم دزفول را شکست، موشکباران بود. آنها خوب می دانستند که دزفول در اصل شاهراه رسیدن به اندیمشک، شوش، شوشتر،  مسجد سلیمان و نهایتا به دست آوردن کامل شمال خوزستان است چرا که دزفول فاصله 10، 20 و 60 کیلومتری  با شهرهای نام برده شده داشت. یقین بدانید که اگر دزفول از دست می رفت شمال خوزستان سقوط می کرد.

وی می گوید: برخی تصور درستی از موشک باران ندارند و نمی دانند این تهاجم چه فشاری را بر مردم وارد می کند. مردمی که موشک باران را تا کنون ندیده اند می گویند که خوب موشک در جایی خورده است و اتفاق خاصی نیوفتاده است در حالی که این حرف کاملا غلط و نا صحیح است. در آن زمان در برابر موشک باران ها هیچ کار بازدارنده ای نمی شد صورت داد و هیچ چیز نمی توانست جلوی موشک را بگیرد دوم اینکه بعضی از نقاط گویا اینکه گراهای از پیش تعیین شده ای بودند چندین بار مورد اصابت قرار می گرفتند و بعضی از لحظاتی که موشک می زد.

بصیری پور اظهار می دارد: وقتی موشک باران صورت می گرفت می بایست ه صورت امداد رسانی انجام می شد اما دشمن از همین موقعیت استفاده می کرد و زمانی که نیروهای امدادی ما در منطقه برای کمک به مجروحین حضور پیدا می کردند مجددا به فاصله 5 دقیقه همان منطقه را مورد اصابت موشک قرار می دادند و همین موضوع باعث می شد تا بسیاری از شهیدا را بچه های امداد رسان و مردمی که برای کمک می آمدند تشکیل دهد.

 

خاطره ای از تماس با دفتر نخست وزیر و سرلشکر فیروزآبادی

وی با بازگو کردن خاطراتی در مورد تماس با دفتر نخست وزیر وقت بیان می کند: یک شب ساعت یک بامداد زنگ زدم به دفتر نخست وزیر وقت که اقای میر حسین موسوی بودند. به رئیس دفتر وی گفتم که با ایشان کار دارم و باید حتما با وی صحبت کنم. وقتی موسوی گوشی را گرفت گفتم: " شما همش می گوید دزفول قهرمان دزفول قهرمان. هر بار که می گوید قهرمان چند بار موشک بر سر مردم ریخته می شود لطفا این قهرمان را نگویید و اگر هم می گویید هزینه اش را بدهید ". وی گفت که چه هزینه ای باید بدهیم که من گفتم آنجا نه ما سنگر داریم و دستگاه های سنگین ما مشکل لاستیک دارند. آن موقع به آقای میرزاده که هم اکنون معاون اجرایی رئیس جمهور هستند گفتند تا موضوع را پیگیری کنند.بعد از آن چند قلم نیاز ما برطرف شد همان زمان آقای فیروزآبادی نیز پیگیر کار بود.

رئیس شورای عالی استان ها با اشاره به صحبتش با سرلشکر فیروزآبادی اظهار می دارد: پس از صحبتی که با نخست وزیر داشتم موفق شدم در پاسی از شب، نیم ساعت به صورت تلفنی با آقای فیروزآبادی هم صحبت شوم که صحبت های رد و بدل شده بین بنده و ایشان هیچگاه فراموشم نمی شود.

وی ادامه می دهد:  پس از اتمام صحبت هایمان، من به وی گفتم " آقای دکتر فیروز ابادی ببخشید ک من نیم ساعت وقت شما را گرفتم ". وی گفت که حقیقتا من از صبح تا شب کار کردم تا الان؛ ولی هم اکنون توضیحات شما رفع خستگی شد.

 خاطره ای ماندگار از صحبت یک پدر شهید

فرماندار اسبق دزفول با اشاره به حضور علی جنتی در مناطق موشکباران شده از آن روزها سخن به میان می آورد و می گوید: یک شب ساعت 9 رفتم منزل. دیدم صدای انفجاری آمد. بلافاصله بعد از دو دقیقه صدای انفجار بعدی آمد. ما فکر کردیم به مانند سنوات قبل پی در پی موشک زده اند. وقتی من خودم را به خیابان طالقانی که محل اصابت بود رساندم متوجه شدم که هم موشک باران در آن منطقه صورت گرفته و هم دشمن بمب باران کرده است. جوری محدوده را زده بودند که آن بخش از شهر به ویرانه ای تبدیل شده بود. در پی این حادثه استاندار وقت که آقای جنتی وزیر کنونی ارشاد بودند با من تماس داشت و گزارش منطقه را گرفت و سپس  به دفتر نخست وزیر زنگ زد.

وی ادامه می دهد: جنتی بعد ازغرضی و فروزنده به عنوان استاندار انتخاب شده بود.

فرماندر دزفول در دوران جنگ بیان می دارد: جنتی اول صبح خودش را به منطقه رساند و ما وی را برای سرکشی به محل حادثه بردیم. با توجه به شرایط موجود ما از ایشان خواستیم که از ماشین پیاده نشوند تا به دلیل شرایط موجودمشکلی ایجاد نشود. من وقتی از ماشین پیاده شدم مردم من را دیدند که در همان حال یکی شروع کرد به داد و فریاد و اعتراض. وی می گفت من پدر شهید هستم و این سومین بار است محل زندگیم مورد اصابت واقع می شود.  دیگران بدانند مسئولین بدانند و ... . اما آخر سر یه چیز گفت که همه ما را متحیر کرد و آن اینکه " یه چیز به شما بگم برید به امام بگید همه اینها و فرزندان و مصیبت ها فدا یک موی تو نمی شه ". این جز یکی از ماندگارترین خاطرات برای من است. ما اصلا در آن شرایط مانده بودیم که این روحیه مقاومت از کجا نشات می گیرد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها