شهید محمدرضا تورجی‌زاده؛ مداحی که دلسوخته بود

" دور و برش همیشه شلوغ بود. بچه‌ها خیلی دوستش داشتند. توی دل بچه‌ها حسابی جا خوش کرده بود. مداح بود. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود. بیشتر شعرهایی که می‌خواند درباره حضرت زهرا(س) بود. بچه‌ها خیلی قبولش داشتند."
کد خبر: ۴۵۳۴۷
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۷ - 04May 2015

شهید محمدرضا تورجی‌زاده؛ مداحی که دلسوخته بود

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، "دور و برش همیشه شلوغ بود. بچهها خیلی دوستش داشتند. توی دل بچهها حسابی جا خوش کرده بود. مداح بود. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود. بیشتر شعرهایی که میخواند درباره حضرت زهرا(س) بود. بچهها خیلی قبولش داشتند. به خاطر همین، فرمانده گردان ازش خواست مسئول دسته شود. محمد هم پذیرفت.

اولین بار بود که مسئولیت قبول میکرد. فرمانده وقتی استقبال بچهها را دید، به محمدرضا پیشنهاد داد که معاون گروهان شود. وقتی اصرار فرمانده را دید، گفت: «به شرطی میپذیرم که سه شنبهها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشید!». فرمانده پذیرفت و محمدرضا شد معاون گروهان. مدیریتش به قدری خوب بود که بعد از مدتی، مسئولیت گروهان را به ایشان پیشنهاد داد. محمدرضا گفت: «با همان شرط قبلی! مسئولیت گروهان را میپذیرم».

این بار فرمانده زیر بار نرفت و شرط محمدرضا را قبول نکرد و گفت: تا نفهمم که سه شنبهها چکار داری قبول نمیکنم. محمدرضا سرش را انداخت پایین و گفت: «حاجی! من سه شنبهها از اینجا میروم مسجد جمکران برای زیارت و عصر چهارشنبه بر میگردم منطقه. خواهش میکنم این موضوع را تا زنده هستم به کسی نگو». فرمانده قانع شد و چیزی نگفت. بعدها وقتی پرس و جو کرد فهمید که محمدرضا سه شنبهها از دارخوئین تا جمکران میرفت و بعد از خواندن نماز امام زمان(عج) مسیر 900 کیلومتری را بر میگشت منطقه. یکبار 14 بار ماشین عوض کرده بود تا برسد به جمکران. بعد هم نماز را خوانده و سریع برگشته بود."

***
شهید محمدرضا تورجی زاده سال 43 در اصفهان به دنیا آمد. هنوز ۱۴ سال بیشتر نداشت که به دلیل پخش اعلامیهها و تکثیر نوارهای سخنرانی حضرت امام(ره) از طرف ساواک دستگیر شد و بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی، همراه شهید اصغر امین الرعایا فعالیتهای فرهنگی خود را در مسجد ذکرالله آغاز کرد و با حزب جمهوری اسلامی آشنا شد.

به خاطر این آشنایی به شهید بهشتی ارادت زیادی پیدا کرد. در این مدت، انجمن اسلامی دبیرستان هاتف را راه اندازی کرد و به عنوان مسئول تبلیغات انجمن انتخاب شد. در همین مدرسه با برگزاری دعای کمیل، مداحی را شروع کرد. پس از فتح خرمشهر، امتحانات سال آخر دبیرستان را نیمه کاره رها کرد و عازم جبهه شد. دوران آموزشی را در پادگان غدیر اصفهان گذراند و به لشکر ۸ نجف اشرف پیوست.

ابتدا در گردان ضربت لشکر ۸ نجف اشرف در عملیات محرم شرکت کرد. سپس در دی ماه ۶۱ به لشکر ۱۴ امام حسین(ع) منتقل شد. در این لشکر با شهید محمدحسن هدایت آشنا شد. شخصیت این شهید تأثیر زیادی بر وی داشت. در مدت پنج سال حضور پی در پی در جبهه چند بار مجروح شد. بهمن ماه سال ۶۳ به درخواست فرمانده گردان رزمی یا زهرا(س) به این گردان آمد و معاونت گروهان ذوالفقار را به عهده گرفت. در عملیاتهای والفجر یک، محرم، خیبر، بدر، والفجر هشت و عملیات کربلای پنج شرکت داشت و سرانجام در تاریخ  ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶در بانه (منطقه عملیاتی کربلای ۱۰) در اثر اصابت ترکش ناشی از انفجار خمپاره به پهلوی چپ و بازوی راست به خیل شهیدان پیوست و کربلایی شد.

پیکر غرقه به خون این عارف دلسوخته در گلزار شهدای اصفهان در کنار یار و همرزم همیشگی و دوست دوران درس و جنگش شهید سیدرحمان هاشمی به خاک سپرده شد. مزار او هم اکنون دارالشفای عشاق و زیارتگاه عاشقان و دلسوختگان است. محمدرضا قبل از شهادتش گفته بود: «من دوست دارم زیاد برایم فاتحه بخوانند. زیاد باقیات الصالحات داشته باشم. میخواهم بعد از مرگ وضعم بهتر باشد. من دوست دارم هر کاری می توانم برای مردم انجام بدهم. حتی بعد از شهادت!»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار