گپ و گفتی متفاوت با محبوبه معراجی‌پور، نویسنده کتاب پرفروش دفاع مقدس؛

فکر نمی‌کردم حضرت آقا "عباس دست طلا" را بخوانند، چه برسد به اینکه پیام هم بدهند

نویسنده کتاب پرفروش "عباس دست طلا" می گوید: من هرگز فکر نمی‌کردم کتاب "عباس دست طلا" مورد توجه مقام معظم رهبری قرار گیرد، هرگز فکر نمی‌کردم آقا کتاب من را بخوانند، چه برسد به این که درباره آن پیام هم بدهند. این برای من افتخار بزرگی و نشان رضایت رهبرم است.
کد خبر: ۴۴۷۵۳
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۸ - 15April 2015

فکر نمی‌کردم حضرت آقا

گروه فرهنگ وهنر دفاع پرس- مهدیس میرزایی: کتاب "عباس دست طلا" از آن دست آثاری است که مورد تحسین مقام معظم رهبری واقع شد. این کتاب تنها یک اثر جنگی نیست، بلکه در عین روایت جنگ به حوادث پشت جبهه نیز پرداخته است.

این کتاب نگاهی به عملکرد بسیجیان فنی و تعمیر کار واحد پشتیبانی و تدارکات سپاه پاسداران در دوران هشت سال دفاع مقدس دارد.

خاطره نگار اثر، ماجرا ها را از زمانی که کمتر از دو ماه از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران گذشته، آغاز می کند. عباسعلی باقری با مروری کوتاه بر زندگی اش و دودلی های خود برای حضور در جبهه ها، از زمانی می گوید که تصمیم می گیرد برای دو هفته به جبهه برود و ببیند در آن جا چه کاری از دستش برمی آید.

اولین اعزام باقری هجدهم آبان ماه سال 1359 است. به همراه چند نفر از دوستانش وارد پادگان ارتش در اسلام آباد می شوند. محلی که خودروهای خسارت دیده از انفجارها توسط تعمیرکاران شرکت خودرو سازی ایران ناسیونال تعمیر می شوند و عباس علی باقری و دوستانش که قرار است توانایی خود را در کار ثابت کنند، جیپی را که چپ کرده تعمیر می کنند. توانایی و سرعت آن ها باعث شهرت شان می شود.

پس از گذشت یک ماه ونیم از بازگشت آن ها از جبهه ها، باقری تصمیم می گیرد تیمی فنی و حرفه ای را برای تعمیر خودرو ها به جبهه ها ببرد. یافتن این نیرو های ماهر و مجاب کردن آن ها بخش مهمی از کتاب «عباس دست طلا» است و به نوعی انگیزه مردم برای حضور در جبهه ها و چرایی شرکت نکردن برخی افراد در دفاع مقدس را بیان می کند.

باقری در نهایت تیمی 21 نفره را تشکیل می دهد تا به ستاد جنگی زیر نظر شهید دکتر مصطفی چمران بپیوندد، اما به دلیل ماجرا هایی که در هنگام اعزام رخ می دهد، تنها 9 نفر از تعمیرکاران باقی می مانند، افرادی حرفه ای که نزدیک به 14 ساعت در روز کار می کنند و خودروها را به سرعت تعمیر و تحویل می دهند.

او برای دومین بار در بیستم دی ماه سال 1359 به همراه تیم خود به پادگان ابوذر در سر پل ذهاب می رود و علاوه بر تعمیر خودرو، کشویی تفنگ 106 میلی متری ضد تانک را هم تعمیر می کنند. باقری در فاصله هر چند ماهی که به تهران می آید و بر می گردد، برای هر دوره از سفرش به جبهه های دفاع مقدس تیمی جدید و تازه نفس را می برد.

فعالیت های وی تا پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ادامه پیدا می کند و مهارت او در تعمیر خودرو ها باعث می شود تا به او لقب عباس دست طلا را بدهند.

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از اصناف پشتیبان جنگ راجع به کتاب "عباس دست طلا" فرمودند:

"این کاری که اخیرا شروع شده که از شماها با این جزئیات و ریزه کاری ها خاطرات میگیرند، این هم کار خیلی خوبی است. ما دو جلد از این کتاب های شما را خواندیم، یکی کتاب آقای بنائی را خواندم یکی هم کتاب این حاج آقای عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات خواندم. خیلی خوب بود انصافا، مخصوصا کتاب ایشان. هم مطلب در آن زیاد بود هم آثار صفا و صداقت در آن کاملا محسوس بود و انسان میدید. خداوند ان شاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد".

محبوبه معراجی پور نویسنده کتاب با قلمی روان توانسته است خاطرات راوی آن "حاج عباسعلی باقری" را به رشته تحریر در آورد.

معراجی پور نویسندگی را از دهه 60 همراه با خوشنویسی آغاز کرد. اما فعالیت حرفه ای را از سال 1380 و نزد راضیه تجار، احمد شاکری، مجتبی شاکری و دیگر اساتید آموخت.

"مه در مه" کتاب دیگر معراجی پور در حوزه دفاع مقدس است.

در ادامه، گفت و گوی خبرنگار ما با نویسنده کتاب "عباس دست طلا" را از نظر می گذرانید:

** خانم معراجی پور، نگارش "عباس دست طلا" از کجا شروع شد؟

حاج عباس علی باقری شخصیت اصلی کتاب "عباس دست طلا" از سوی نشر فاتحان به من معرفی شد، وی از آن دست افرادی بود که تا آن موقع چند نفری برای مصاحبه با او تلاش کرده بودند، اما موفق نشده بودند.

یکی از دلایلی که من را به موضوع علاقه مند کرد، شغل وی در جنگ تحمیلی بود؛ چرا که او در زمان جنگ، در زمینه فنی فعالیت می کرده است؛ از آنجایی که پدر من فنی کار بود، من با فضای این نوع مشاغل بخوبی آشنا بودم.

وقتی برای نخستین بار در محل مصاحبه حاضر شدم با اولین سوالی که از حاج عباس پرسیدم متوجه شدم که حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. از او پرسیدم که در این مدت که در جبهه بودید، به فکر شهادت هم بودید؟ که جواب داد :" ای خانم! این قدر کار زیاد بود که من اصلا وقت نداشتم به شهادت فکر کنم. به خودم و همسرم و تمام افرادی که به جبهه میبردم تا کار کنند، قول داده بودم همین طور که سالم میرویم باید سالم هم برگردیم؛ ما رفته بودیم برای رزمندهها کار انجام دهیم."

** انگیزه ای که باعث شد شما به نگارش خاطرات پشت جبهه و مسائل کمتردیده شده بپردازید، چه بود؟

یکی از مهم ترین عوامل این کار، قطعاً تلاش برای بیان دلاورمردیها و رشادت فرزندان این مرز و بوم در هشت سال دفاع مقدس بود. کسانی که به اسلام، کلام رهبر، وطن و همنوعانشان وفادار بودند و عِرق ملی داشتند، در واقع با غیرت بودند و از مال و جانشان به خاطر من و شما گذشتند؛ حالا وظیفه ماست که آن رشادتها را بیان کنیم.

 
** خانم معراجی پور، آیا کتاب "عباس دست طلا" به خواسته ها و چیزی که در ذهن داشتید، نزدیک شد؟ در یک کلام، کتاب آن چیزی که دلتان می خواست، شد؟

نه نشد. من میخواستم از زندگی خانوادگی آقای باقری و همسرش نیز بنویسم اما وی به من اجازه نداد حتی اسم همسرش را در کتاب بیاورم چه برسد به این که از مسائل و روابط خانوادگی شان هم بنویسم. در حالی که خانم آقای باقری کدبانویی نمونه و بانویی بسیار صبور و مهربان است و حرفهای بسیاری هم برای گفتن داشت که در هر حال من اجازه نداشتم آنها را در کتاب بیاورم. به همین دلیل ما از زندگی خانوادگی و نقش زن در این کتاب چیز زیادی جز در لحظه شهادت و چند صحنه کوتاه دیگر چیزی نداریم که به زعم من، این ضعف کتاب است.

** فکر می کردید که این کتاب انقدر مورد توجه مردم و حتی رهبر انقلاب واقع شود؟

من هرگز فکر نمیکردم کتاب "عباس دست طلا" مورد توجه مقام معظم رهبری قرار گیرد. هرگز فکر نمیکردم آقا کتاب من را بخوانند، چه برسد به این که درباره آن پیام هم بدهند. این برای من افتخار بزرگی و نشان رضایت رهبرم است. از اینکه با این کتاب ایشان را خوشحال کردم، بسیار خرسندم و تلاش میکنم تا کارهای بهتری ارائه دهم و از وقتم بیشتر استفاده کنم.

در ملاقاتی که با مقام معظم رهبری داشتم، ایشان کتاب را برایم امضا کردند در حالی که مسئولین دفتر آقا میگفتند "آقا برای نویسنده کتاب امضا نمیکنند و شما باید کتابتان را امضا کنید و به آقا هدیه بدهید". اما وقتی در فرصت پیش آمده، خودم را معرفی کردم و از رهبرعزیزم خواستم برایم امضا کنند، ایشان فرمودند: "خانم شما خیلی خوب نوشتید. بله حتما امضا میکنم". آن لحظه از خوشحالی سر از پا نمیشناختم؛ آقا بسیار مثبتند و انرژی عجیبی دارند که انسان را متحول میکند.

آنجا بود که تصمیم به تلاش بیشتر گرفتم و با خودم عهد بستم هر روزم را با برنامهریزی، بهتر از روز قبل کنم. چرا که همه باید برای کشور و پیشبرد نظام مقدس جمهوری اسلامی و اهداف رهبرمان کار کنیم. اهدافی که همسو با نظام اسلامی است اما دشمنان قصد دارند با شیطنت، خلاف آن را نشان دهند.

با خودم میگفتم اگر مردم بدانند آنچه از پشت شیشههای تلویزیون از رهبر عزیزمان میبینند با آنچه از نزدیک دیده میشود، تفاوت از زمین تا آسمان است، چه خواهند کرد؟  

من خاطرات بسیاری از زمانی که از دفتر حضرت آقا در اردیبهشت 93 به من اعلام کردند که این اتفاق برای کتاب شما افتاده است، دارم که حتماً آن را در قالب فیلم یا مستند خواهم آورد.

 
** فکر می کنید کتاب "عباس دست طلا" چه تاثیری در سطح جامعه داشته است؟

هدف من از نوشتن این کتاب، نشان دادن اتحاد و همبستگی مردم در دهه 60 و تلاش و پشتکار بیوقفه آنها بود. مندر این کتاب تلاش کردم تا بگویم بعد از توکل به خداوند، با کار و تلاش میشود به تمام اهداف رسید. در آن روزگار همین مردم با دلسوزی و اتحاد و کار، در برابر دنیایی ایستادند و پیروز شدند. بیشتر جنگ را این مردم بودند که اداره کردند، این حرف کمی نیست. امروز هم میشود با همان اتحاد و کار شبانهروزی در برابر هجمه فرهنگی دشمنان ایستاد و از آرمانهای ملی و دینی حراست کرد.

پس از انتشار کتاب و اقبال مردمی، مسئولین فرهنگی شهرهای مختلفی مرا دعوت کردند و در مراسم و مناسبتهای گوناگون حرف مشترکشان این بود که مگر میشود این همه کار کرد و خسته نشد؟ یعنی آن موقع واقعا مردم این گونه بودند؟ یک آدم چه قدر توان دارد؟ اگر جنگ شود، آقای باقری باز هم برای نبرد میرود؟ من هم در پاسخ به این سوالات با شناختی که از حاج آقای باقری داشتم تاکید می کردم که مطمئناً این پدر شهید هنوز هم غیور و دشمن ستیز است.

عباسعلی باقری نماینده مردم ایران است، همه مردم ما برای پیروزی انقلاب و رسیدنش به اینجا تلاش کرده و جان و مال هدیه داده اند.

از نظر من، همین قدر که این کتاب مردم را به فکر واداشته و ایجاد سوال کرده، یعنی موفق بوده است. 

 

** خانم معراجی پور، در حین مصاحبه کدام قسمت از خاطرات حاج عباس شما را بیشتر تحت تاثیر قرار داد؟

هر روزِ مصاحبه برای من جذاب و خاطرهانگیز بود. آنجا که راوی میگوید : "دستهای ما زیر آفتاب سوزان 60 درجه اهواز تاول میزد و باز هم چکش میزدیم" یا اینکه "موسیقی صدای خوردن چکشها به آهن زیباترین آهنگ برایمان بود" و یا بیان شهادت فرزندش آقای باقری از نکاتی بود که حقیقتا تأثیر گذار بود.

** ویژگی کتاب "عباس دست طلا" از حیث نوع نگارش، انتخاب سوژه و ... چه بود که توانست تا این حد موفق شود؟

همه اینها با هم، من اولین کسی بودم که درباره حضور اصناف در جبهه های نبرد نوشتم که البته این انتخاب ناشر بود.

من در تنظیم متن و نوع نگارش آن هم وسواس خاصی به خرج دادم. تمام مطالب و ماجراها کاملا واقعی و از زبان  آقای باقری روایت شده است تنها قدری اتفاقات را پس و پیش کرده، نگارشی داستانی و طرحی منسجم به آن دادهام.

این کار قرار بود، بین دو تا سه ماه تمام شود اما یک سال طول کشید. من پنج بار این کتاب را بازنویسی کردم. قبل از چاپ، کتاب را به چند صاحبنظر دادم تا آنها کتاب را خواندند و درباره اش نظر دادند. مثلا اگر صحنهای را می گفتند خوشمان نیامد، آن را حذف میکردم.

** خانم معراجی پور اگر ناگفته ای در مورد کتاب "عباس دست طلا" دارید، بفرمایید.

این اثر اشکالاتی دارد که امیدوارم با مساعدت ناشر این نواقص رفع شود، البته من چند بار این موضوع را گوشزد کرده ام اما بر اثر کار زیاد موفق به انجام اصلاحات نشده اند.

** از شما به خاطر وقتی که به ما اختصاص دادید تشکر می کنم.

من هم از شما ممنونم.

انتهای پیام/
 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار