درس اخلاق آیت‌الله قرهی؛

معنای دعای تحویل سال

آیت الله قرهی گفت: یک معنی آن، این می­‌شود: من بلد نیستم، تو تحویل می­‌کنی «یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ»، حالا که این گونه است، «حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَال» حال من را به احسن حال تحویل کن. مؤمن نباید توقف داشته باشد، باید مدام جلو برود و به احسن حال برسد.
کد خبر: ۴۳۲۵۷
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۲ - 14March 2015

معنای دعای تحویل سال

به گزارش گروه فرهنگی دفاع پرس، آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در آخرین جلسه اخلاق خود در سال جاری به موضوع «مراقبه» پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:

*کار نیک با وجود رذائل درونی، مانند کاشت بذر در شورهزار است!

در جلسات قبل علّت این را که اولیاء خدا بیان میفرمایند: قبل از ورود به فضائل، باید از رذائل، خارج شد و تا انسان، رذائل را نشناسد و مراقبه برای برطرف کردن آنها نداشته باشد، معلوم است فضائل، فضائل حقیقی نمیشود، بیان کردیم.

حتّی اگر کسی به صورت ظاهر، یکی از فضائل را هم داشت، اوّلاً دوام در این فضیلت برای او، میسور نیست؛ ثانیاً خودش یک موقعی نشان میدهد که این فضیلت، فضیلت نبوده، نفس و هوی و هوس بوده است.

مثال زدیم، بیان کردیم: شاید کسی به ظاهر دست کس دیگری را بگیرد و به او کمک کند، امّا قرآن میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذَى» یک عمر دست دیگران را میگرفت، امّا وقتی حالش طور دیگری شد و وضعش خراب شد، یا آن شخصی که به او کمک میکرد، به تعبیر عامیانه یک موقعی به او محل نگذاشت؛ این به رخ میکشد و میگوید: اگر من نبودم، تو چنین و چنان بودی، بدبخت میشدی و ... . لذا معلوم میشود صورت ظاهرش فضیلت بوده، امّا در حقیقت، در فضیلت نبوده است.

دلیل این است که هنوز رذائل در درون است. مثلش، مثل آن بذری است که شما در شورهزار بکارید، ولو این بذر، بذر عالی و مراقبه شده باشد، امّا وقتی در شورهزار بکارید، خراب میشود. معلوم است اگر در درون کسی، رذائل باشد، ولو مدّتی به یک فضیلت از فضایل الهی و انسانی هم مشغول باشد، امّا در حقیقت بذر را در شورهزار کاشته است و بعد معلوم میشود که آن فضیلت هم فضیلت نبوده است.

*سگ خانه وجودی انسان، مانع از بروزِ نیکِ صفات نیکو میشود!


لذا همان طور که بیان کردیم این نکته، نکته مهمّی است که اولیاء خدا میفرمایند: دفع رذائل و صفات زشت اخلاقی، مثلش، مثل زدودن غبار از آینه است که آن جمال حقیقی صفت معلوم شود.

اگر در ظرف نجس، ولو لبن طاهر عالی ریخته شود، آن هم نجس میشود. آب گوارا را در ظرف نجس بریز، دیگر آن آب گوارا نه تنها قابل شرب نیست، بلکه اگر انسان، آن را بخورد، دهان و وجودش نجس میشود.

لذا رذائل در ظرف وجودی بشر، در حقیقت عنوان نجاست است. لذا پیامبر عظیمالشّأن، محمّد مصطفی(ص) حضور بدیها در خانه وجودی انسان را به «کلب فی البیت» (سگی در خانه) تبیین فرمودند. سگ هم نجس العین است و هم عامل برای برخی از مطالب میشود. آن کسی که به رذائل دچار هست و گرفتار رذائل اخلاقی میباشد، در خانه وجودش، سگ است. یعنی به نجسی به نام کلب، منجّس است، گرچه به صورت ظاهر، وفایی هم دارد. حال، چرا اینطور عنوان کردند؟

آیتالله قاضی نکتهای را در این زمینه تبیین میفرمایند. آقا سیّدهاشم حدّاد، آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آن عارف بالله و شاگرد آیتالله قاضی بیان میفرمایند: آقا بارها میفرمودند: این سگ وجودی درون، اجازه بروز و ظهور آن صفات نیکو را به نیکی نمیدهد، بلکه صفات نیکو را هم خراب میکند.

این نکته، خیلی مهم است. اگر انسان به رذائل اخلاقی مبتلا شود و این رذائل در درونش باشد، فضائل تبدیل به فضیلت نمیشود و نیکیها، نیک نمیماند. بلکه حال او تغییر دارد، پس برای همین است که اولیاء خدا قائل هستند که انسان در ابتدا باید رذائل را از بین ببرد.

*تخلیه از رذائل؛ سفر أولی در أسفار اربعه

اتّفاقاً اعاظم و بزرگان در باب سیر و سلوک الهی، بیان میفرمایند: أسفار اربعه برای بشر، به سفر أولی، بستگی دارد. سفر اوّل، تخلیه است، تخلیه از هر چه رذائل است.

بعضی از بزرگان مثلی زدند، گفتند: شما نگاه کنید، اگر میوههای بسیار عالی و معطّر و زیبا داشته باشید، ولی آنها را درون سطل زباله بریزید، دیگر از آن به بعد کسی رغبت به خوردن آنها نمیکند. نفسی که دائم در رذائل غوطهور است، ولو میوه بسیار عالی مانند انفاق را هم داشته باشد، همین میشود و در نهایت، با آن رذیلهای که در درونش دارد (منّت گذاشتن)، مهر ابطال بر آن میوه نیکی (صدقه و انفاق) میزند.

لذا اولیاء خدا همین را بیان میفرمایند که مثل چنین شخصی به همین حال است، یعنی طوری شده که این سطل وجود انسانی او با وجود رذائل، دیگر نعوذبالله سطل آشغال است. میوه الهی (صلاه، انفاق، عبادت و ...) در آن خراب میشود.

لذا در این أسفار اربعه، سفر أولی مهم است و باید در این سفر تلاش زیاد کرد. رفت و رو کن، رفت و رو کن، رفت و رو. اگر انسان توانست پاک کند، حالا نشان میدهد.

اولیاء خدا باز هم مثل آن را اینگونه زدند، فرمودند: خداوند متعال فرموده: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»، امّا وقتی درون به رذائل باشد، «عَشْرُ أَمْثَالِهَا» نمیشود. میپرسیم: چطور؟ ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف و سلام اللّه علیه) مثال میزنند و میفرمایند: این که فرمودند: «أعدی عَدوِّکَ نَفسُکَ الَّتى بَینَ جَنبَیکَ»، «جنبیک» دو حالت سینه است. لذا مثل آن، مثل دو آینه روبروی هم هست که این را تسخیر میکند. امّا اگر این دو آینه را از رذائل پاک کرد، یک نیکی، مثل این میماند که دو آینه را روبروی هم بگذارید، یک شیئی را در بین آنها قرار بدهید، این دو آینه آنها را زیاد نشان میدهد. یک معنی «عَشْرُ أَمْثَالِهَا» این است.

ببینید اولیاء چقدر دقیق هستند. میفرمایند: وقتی بر روی این آینه، غبار باشد و انسان، این غبارها را نزدوده و از بین نبرده باشد، معلوم است حداقل آن، این است که دیگر جلا نمیدهد. امّا وقتی درون «بین جنبیک»، از این نفس دون که رذائل از اوست، پاک شد و این آینه، جلا گرفت، با یک کار نیک، به «عَشْرُ أَمْثَالِهَا» میرسد.

آنوقت آن عمل، عامل برای عمل نیک دیگری هم میشود که این را مولیالموالی، امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند. حضرت میفرمایند: اگر نفس زکیّه (آن نفسی که مزّکی به تزکیه الهی شد) یک عمل خوب را انجام داد، «فاشتاق إلی عملٍ أُخری»، مشتاق به عمل دیگری میشود.

لذا عزیزان! بدانید آن نفسی که از رذائل، پاک بود؛ به یک عمل حسن، اشتیاقش به اعمال حسن دیگر هم زیاد میشود. به یک تعبیر دیگری که اولیاء خدا فرمودند، لذّت آن عمل نیک را میچشد، پس اشتیاقش به اعمال نیک دیگر زیاد میشود. برای همین است که جدّی باید این رذائل از وجود انسان، پاک شود. این دو آینه روبروی هم را تصوّر کنید، اگر آن میوه بهشتی عمل نیک، جلا داده شد، جلوه میکند و تعدّد مییابد و حداقل آن، «عَشْرُ أَمْثَالِهَا» است. لذا اشتیاق او به عمل نیک بیشتر میشود.

امّا اگر اینطور نبود، اشتیاقش به عمل نیک، کم خواهد شد. البته یک موقعی، احساسی، کاری را انجام میدهد، امّا دوام نخواهد داشت. چون احساس او، آن احساس الهی نیست و به تعبیر عامیانه، جوی ایجاد شده و احساسش، زودگذر است. مثلاً (در مثال، مناقشه نیست) جشن نیکوکاری است و یکی، دو روز همه جا این را اعلام میکنند و او هم یک کاری انجام میدهد. امّا چون آن حال خوش را در از بین رفتن رذائل نسبت به نیکها ندیده و این حسنه، برای او، جلوه نکرد که یک حسنه نیست، بلکه حسنات است، (چون برای اولیاء خدا، حسنه جلوه میکند که یکی نیست و حداقل آن، به قول خداوند متعال، «عَشْرُ أَمْثَالِهَا» است)؛ دوامی در کار او دیده نمیشود. امّا وقتی اینطور جلوه کرد، آن موقع است که به عمل دیگری از حسنات اشتیاق پیدا میکند، «فاشتاق إلی عملٍ أُخری». چون تا بشر نبیند، متوجّه نمیشود. اولیاء خدا میگویند: شاید یکی از دلایلی که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: من خدایی را که نبینم، عبادت نمیکنم، همین است، «فاشتاق إلی عملٍ أُخری»، به عمل دیگر اشتیاق پیدا میکند.

همه اینها برای چیست؟ چون آن سفر أولی در أسفار اربعه برای او محقّق شده است.

*تلاش برای از بین بردن رذائل، خودش حسنه است

به قدری مهم است که باز وجود نازنین آیتالله قاضی میفرمایند: اگر کسی، طالب راه و سیر و سلوک الهی است، باید بداند اگر در این راه، عمر خودش را هم بگذراند که فقط رذائل را از بین ببرد، به خودی خود به حسنات الهی ورود پیدا کرده است.

یعنی اصلاً تلاش برای از بین بردن رذائل، خودش حسنه است و این نکته خیلی مهمّی است. اگر کسی به لطف و کرم الهی، موفّق شود که این رذائل را از بین ببرد، اگر عمرش را هم برای این کار بگذارد، در حقیقت این، فضیلت است. چون فضیلتی که بدون از بین بردن رذائل باشد، مانند میوههای بسیار خوشبو و لذیذ و معطّری است که شما درون سطل زباله بیاندازید. آنها را تخریب کردید. نه خودتان دیگر شوق به استفاده از آن دارید و نه دیگران رغبت میکنند از آن میوه بردارند. درونی که توأم با بدیها، پلشتیها و رذائل باشد، در حقیقت عندالاولیاء، زبالهدان است که هر حسنهای در آن، تبدیل به مزبله میشود.

لذا میفرمایند: اگر همه عمر هم این کار را انجام دهد و بتواند به انجام برساند، برنده است. چون وقتی رذائل از درون بیرون رود و حالش، حالی باشد که اصلاً رذیلتی در وجودش نباشد، نور خدا به خودی خود در وجود او تجلّی پیدا میکند و این حسنه عظمی و فضیلت عالیّه و کبری است. هر کدام از اولیاء، نسبت به صفای باطنی خود، تعبیر خاصّی بیان میکنند که البته به هم نزدیک و لطیف و ظریف است، مثلاً ملّامحسن فیض کاشانی؛ ملّا محمّدمهدی نراقی؛ إبن مکرّم ایشان، ملّا احمد نراقی؛ در سیر و سلوک، آیتالله العظمی شاهآبادی؛ آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیتالله بهاری همدانی(اعلی اللّه مقامهم اجمعین)؛ هر کدام یک طور تعبیر دارند، ولی انسان هر کدام از اینها را را مطالعه میکند، یا وقتی در محضر این بزرگان، مانند آیتالله العظمی بهجت؛ آیتالله العظمی مرعشی نجفی؛ ابوالعرفا آیتالله العظمی ادیب، یا آیتالله العظمی خوشوقت، آن عزیزالله و عزیزالحجّه(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) میرود؛ میبیند که تعابیر به ظاهر متفاوت است، امّا همه تعابیر، بسیار لطیف و نزدیک به هم هست که به واسطه روح باعظمت الهی آنهاست و تمام آنها متّفق القول هستند که اوّلین راه بیرون کردن رذائل است.

لذا عزیزان! همانطور که بارها و بارها شنیدید، انسان وقتی به محضر هر کدام از اولیاء خدا میرسد و عرضه میدارد: راه میانبری برای رسیدن به پروردگار عالم بگویید؛ همه آنها متّفقالقول بیان میکردند و میکنند که گناه نکنید. با این که بعضی از آنها تا آخر عمر هم به ظاهر همدیگر را ندیدند. مرحوم إبنالرضا، آن مرد بزرگوار و الهی در خوانسار، حالاتی داشت. قلبش نزدیک به قلب آیتالله بهجت بود. همدیگر را ندیده بودند، امّا به همدیگر عشق میورزیدند.

انسان، وقتی هم توصیه بزرگان بر ترک گناه را میشنود، با خود میگوید: این را که میدانیم، ای کاش یک راهی را که سریع باشد، بگویند. امّا عزیزان! دلیل و برهان این که ما هم از این بحث، شروع کردیم، همین است. مبانی سیر و سلوک، در حقیقت از بین بردن رذائل است. وقتی رذائل رفت، یعنی گناه، دیگر موجودیّت خارجی ندارد. آنوقت اگر این حال به وجود آمد، دیگر وجود انسان، تجلّیگاه نور الهی میشود.

*کسی که با وجود جهل ظاهری در علم، از اولیاء خدا و تجلّیگاه نور الهی میشود!


بیان شده: بر روی انگشتری وجود مقدّس امام حسن عسگری(صلوات اللّه و سلامه علیه)، پدر مکرّم حضرت صاحب(روحی له الفداء) عبارت «سُبحانَ لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إنَّ اللّه شَهیدٌ» نقش بسته بود. ذیل این مطلب، شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه)، نکتهای را تبیین میفرمایند. سیّد مرتضی، آن آیت عظمی و شاگرد باعظمت شیخنا الاعظم فرمودند: حضرت شیخنا الاعظم فرمودند: میدانید چرا حضرت این مطلب را بر روی انگشتری خود نوشتهاند؟ «لأنّه طاهرٌ من الدّنس وَ مَن کَتَبَ لَه علی فضّه طَهَّر مِن الدّنس»، چون ایشان از دنس و پلیدی و زشتی، پاک بودند و هر کس، این را بر انگشتری خود بنویسد و آن را بر دست کند، از زشتیها، پاک میشود، ولی یک مطلب دارد و آن این که میفرمایند: «و لکن طَهَّرَ مِن الذَّنب قَبل الدَّنس»، یعنی اوّل باید گناه را ترک کند و آن آخریهایش را هم از وجودش پاک کند تا این، تجلّی پیدا کند.

بعد ایشان ادامه میدهند و میفرمایند: «تجلّی فیه نور اللّه تبارک و تعالی و هو مِن اولیاء اللّه و لو کان ظاهراً فِی جهلٍ مِن العِلم»، هر چند به ظاهر در سواد نباشد، امّا اگر درون خود را از رذائل، پاک کند، تجلّیگاه نور خدا میشود؛ یعنی فضائل خودش را جلوه میدهد.

همانطور که بیان کردیم، در روایات، دو نوع جهل داریم: یک جهل در مقابل علم و یک جهل در مقابل عقل است. جهل در مقابل علم، جهل أولی یا سفلی بیان میشود، امّا جهل در مقابل عقل، جهل عظمی و یا أسفل بیان میشود. بعضی از این جهل ظاهری بیرون میآیند، چند صباح درس میخوانند و مقطعی را میگذرانند، لیسانس و فوق لیسانس و دکترایی میگیرند و تصوّر میکنند دیگر کسی شدهاند. امّا کسی که از رذائل پاک نشده بود، به جهل أسفل یعنی پستترین جهل وارد میشود و گرفتاری او، این است.

معمولاً انسانهایی که به ظاهر سواد ندارند، مدّعی هم نیستند. امّا خدا نیاورد کسی یک مقداری از این جهل بیرون برود، ولی هنوز رذائل در درونش وجود داشته باشد، چون آن زمان است که مدّعی میشود و فکر میکند کسی شده است. علّت العللی که اولیاء اینقدر در ابتدا راجع به ترک رذائل بحث میکنند، یک دلیلش همین است. چون انسان بدتر گرفتار میشود.

*دوای درد قلب!


طوری است که بعضی از بزرگان تعبیر بسیار عجیبی را در این زمینه بیان میکنند، میفرمایند: رذائل، سمّ مهلک است که در درون انسان قرار دارد. مطلبی را در این مدّت در شرح شذرات المعارف آیتالله شاهآبادی بیان میکردیم. این عارف عظیمالشّأن وقتی میخواهند مراتب انسانی را بیان بفرمایند، سبع مرّات، هفت مرتبه را نام میبرند. جالب این است که اوّلین مرتبه، همین شناخت نفس دون و رذائل است. دومین مرحله، خروج از این است و بعد سومین مرتبه را به نام عقل تبیین میفرمایند. چهارمین مرحله را هم روح و پنجمین مرحله را خفی و ششمین را أخفی و هفتمین مرحله را سرّ بیان میفرمایند. این هفت مرحله برای رشد و تعالی است و تبیین به مراحل انسانیّت شده است.

پس اگر انسان، این نفس خود را نشناسد و مراقبه و مواظبت و پاکسازی نکند، چون همه رذائل در آن، رشد و نمو پیدا میکند، روح، عقل، خفی و أخفی و سرّ را نمیفهمد یعنی چه. امّا راهی وجود دارد که اینگونه تبیین شده است: «إنَّ تَقوَی اللّه ِ دَواءُ داءِ قُلوبِکُم»[6]، این روایت از وجود مقدّس امام صادق است که از أب مکرّم خودشان نقل کردند تا به امیرالمؤمنین(علیهم صلوات المصلّین) میرسد و ایشان هم از پیامبر عظیمالشّأن، حضرت محمّد مصطفی(ص) نقل میکنند؛ یعنی این روایت، سلسلسه الذهبیّه است. تقوای الهی را پیشه کنید؛ چون دوای درد قلبها و درون شما و راه طاهر کردن آنها، همین تقوا و شناخت رذائل و دوری از گناهان است. اصلاً یکی از معانی تقوا، همین است.

خدا میرزا احمد کربلایی را رحمت کند. آن عارف بالله چند معنی از تقوا، برای شاگردان خودشان بیان کردند. یکی از مطالب ایشان، این است که تقوا، شناخت رذائل و از بین بردن آن است. وقتی رذائل را بشناسی و آنها را از بین ببری، همین دوای درد شماست، «إنَّ تَقوَی اللّه ِ دَواءُ داءِ قُلوبِکُم».

*شیاطین، ما را به سخره گرفتند!

حالا چرا عنوان «قلوبکم» بیان فرمود؟ چون «القلب حرم اللّه»، اگر این حرم، جولانگاه شیطان، ابلیس شود، انسان بیچاره میشود. بیهوده نیست که وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم، امام محمّد باقر(ع)  دستور می­دهند که با بیان ذکر «أعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین و أعوذ باللّه أن یحضرون إن اللّه هو السّمیع العلیم» قبل از طلوع و غروب آفتاب، خود را بیمه کنید. که آن مرد عظیمالشّأن و الهی، حاج شیخ عبّاس قمی، آن مرد مخلَص (جدّاً مخلَص، نه مخلِص) هم در مفاتیح می­آورد. حضرت فرمودند: ده مرتبه قبل از طلوع آفتاب که روزتان را بیمه کنید و ده مرتبه قبل از غروب آفتاب  که شبتان را بیمه کنید، این ذکر را بگویید. یعنی به خدای سمیع و علیم پناه میبرم از این که شیاطین حاضر بشوند.

حالا اوّل جایگاهی که حاضر میشوند، کجاست؟ این، به چه سبک و سیاقی باید از بین برود؟

خدا کنز خفیّ الهی، آیتالله مولوی قندهاری را رحمت کند، ایشان، این مطلب را به خوبی شرح دادهاند. ایشان می­فرمودند: آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی  تبیین به این می­کردند که اگر این شیاطین، قلب را بگیرند، مزه عبادت، چشیده نمی­شود و بعداً رذائل، زیاد می­شود. این شیاطین هم می­دانند که مهمترین جایگاه، قلب است. چون همانطور که این قلب صنوبری جسم، خون را پمپاژ می­کند و به همه اعضاء و جوارح میفرستد و اگر خراب شود، همه اعضا و جوارح خراب میشوند؛ اگر شیطان در این خانه خدا هم نفوذ پیدا بکند، «أن یحضرون» حضور پیدا بکند، دیگر تمام است و اجازه نمی­دهد حسنات ورود پیدا کند.

آیتالله العظمی، سیّد عبد الأعلی سبزواری هم این مطلب را مفصّل توضیح میدهند. ایشان هم یکی از اولیاء خدا و کنزی بود که شناخته نشد. بعد از آیتالله خویی حدود یک سال مرجع بودند و بعد از دنیا رفتند. بالجد اعلاء بودند، مردی عجیب در مطالب عرفانی بودند، به محضر مقدس آقا جان می­رسید و ... .

آیتالله سیّد عبدالأعلی این مطلب را توضیح می­دهند و می­فرمایند: می­دانید چطور است؟ کسی که عمل نیک انجام می­دهد، امّا قلبش در تسخیر شیطان یا شیاطین هست، درست است که اجازه انجام عمل نیک را به او دادند، ولی در حقیقت آنها، او را به سخره گرفتند و مسخره می­کنند. چرا؟ چون در آن عمل نیک هیچ خاصیّتی  نیست إلّا به اینکه بعدها، از آن عمل خوب هم زده می­شود و دیگر انجام نمی­دهد.

خیلی عجیب است. یعنی تا این قلب در تسخیر ابلیس و شیاطین باشد، به او می­گویند: عیب ندارد، عمل نیک را انجام بده، ولی بعد می­خندند و او را به سخره می­گیرند.

پس عزیزان! شیاطین، ما را به سخره گرفتند، چون می­بینند امثال من دارند رذایل را انجام می­دهند و زشتی­ها و پلشتیها در وجودشان هست، امّا از طرفی کار نیک هم میکنند. لذا کمکم از آن کار نیک هم زده می­شوند و عمل خوب آنها فقط برای مدّتی است و بعد از بین می­رود.

*تقوا و بینا شدن چشم

حضرت در ادامه میفرمایند: «و بَصَرُ عَمى أفئِدَتِکُم» این تقوا چشمی را که در وجود شما کور شده، بینا می­کند. یعنی، حکم پالایش را دارد. لذا یکی از معانی تقوا که اولیاء خدا بیان فرمودند: پالایش وجودی درون ماست که رذایل را از بین ببریم. وقتی از بین ببریم، چه می­شود؟ این چشمی که کور شده بود، شفا میگیرد، «و بَصَرُ عَمى أفئِدَتِکُم». چشم قلبتان کور شد، اگر به تقوا عنایت کنید، بینا می­شود. این حدیث سلسلهالذهبیّه، خطاب به من و شماست که این خصوصیّت بسیار مهم تقوا است که این چشمی را که کور بود و عالم معنا را نمی­دید، به تقوا بینا می­شود.

خدا علّامه سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی را رحمت کند. ایشان میفرمودند: آقا سیّد هاشم حداد، یکی از شاگردان مکتب عرفانی آیتالله قاضی بود. ایشان، گاهی نکاتی را برای بعضی از شاگردانشان که مراحلی از تقوا را درک کرده بودند، بیان میکردند، وقتی آن نکات برای آنها معلوم می­شد، می­خواستند داد بزنند و بین مردم بروند و آنچه را که آنها نمیدیدند، به آنها بگویند که آقا! ببینید این است، این است. یک مرتبه آقا سیّدهاشم به یکی از شاگردان خود فرموده بود: «اسکتوا و انا فی محضر مولایی مثلکم» من هم وقتی محضر آقای قاضی بودم، مثل شما بودم، پس سکوت کنید.

یعنی از بس شوق دارند، میخواهند فریاد بزنند؛ چون می­بینند و چشم کور شده درون، دیگر بینا شده است. حالا با چه می­بینند؟ با چشم درون؟ نه اتّفاقاً با همین چشم سر می­بینند. می­خواهند فریاد بزنند، امّا نمی­توانند.

*تقوا و شفاء امراض جسمی/ چرا جسممان یاری نمیکند که برای نماز شب، بیدار شویم؟

«و شِفاءُ مَرَضِ أجسادِکُم». چرا بعضی از مواقع، حال نماز شب نداریم؟ شاید حتّی آن عواملی را هم که اولیاء خدا بیان کردند که رعایت کنید تا موفّق به نماز شب بشوید - که حالا وقتش نیست و بعد إنشاءالله بیان می­کنیم - رعایت کرده باشیم، امّا چرا باز هم این جسم یاری نمی­کند که بلند شویم؟! چون روح که خراب شود، جسد را هم خراب می­کند.

اولیاء خدا مثال زدند - در مثال مناقشه نیست - اگر کسی دچار این عشق­های مجازی شد، وقتی به معشوقه نرسید، روح او خراب شده است و دیگر جسم او هم حال غذا خوردن ندارد و جسم او هم خراب می­شود.

حالا عزیز دلم! اگر مبتلای به گناه شدی، بدان که جسمت هم با تو همیاری نمی­کند و نمی­توانی برای نماز شب بلند شوی و کسل خواهی بود. یکی از مصادیق «کُسَالَى» که در قران کریم و مجید  الهی تبیین شده هم همین است. اولیاء الهی ذیل آن آیه، مطالبی را آوردند، از جمله این که شعبه­های نفاق، چند مورد است و نباید فکر کنیم که منافقین، فقط آنهایی هستند که روبروی پیامبر ایستادند و یا منافقین، آنهایی هستند که در نظام جمهوری اسلامی، سلاح به دست گرفتند و ... . بلکه یکی از انواع منافقین، کسانی هستند که موقع نماز، آن حال، رغبت و شوق و اشتیاقی را که برای نماز تبیین می­شود، ندارند.

اصلاً خدا گواه است، بعضی از اولیاء خدا تا حرف نماز میشود، اشک شوق میریزند. از جمله آیتالله العظمی مرعشی نجفی وقتی در درس خارج فقهشان داشتند کتاب الصلاه را بیان می­فرمودند، ابتدا تبرّکاً چند حدیث در مورد صلاه بیان کردند. تا اسم صلاه آمد، اشکشان در آمد. فرمودند: صلاه! بهبه! آن قدر به نماز عشق دارند که به تعبیر عامیانه با شنیدن نامش هم حال می­کنند و عشق می­ورزند. چون متوجّه هستند و حالشان، یک حال دیگر است که اصلاً دلشان برای نماز، پر می­زند.

پیامبر(ص) آن قدر اشتیاق به نماز داشتند که برای همین، خداوند به ایشان فرمود: «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»، نگران نباش، وقتی که فارغ شدی، باز هم نماز (نمازهای مستحبّی و نوافل) بخوان؛ یعنی اینچنین به نماز عشق می­ورزیدند. لذا بعضی­ها حالشان این­طور است. چرا؟ برای اینکه اینها می­بینند چه خبر است. اولیاء خدا این حال را دارند.

وقتی گناه کنیم، این جسد، نمی­کشد و برای نماز شب بلند نمی­شود. ببینید خصوصیّت تقوا را چطور تبیین می­فرمایند: «و شِفاءُ مَرَضِ أجسادِکُم». شاید شما بفرمایید که من خیلی حالم خوب است و بدنم قبراق است، امّا همین که اجازه نمی­دهند، یعنی این بدن شما، سست است، مریضی دارد و تقوای قلب، شفای این اجساد است.

خدا آیتالله خوانساری، آن مرد عظیم الشأن، را رحمت کند. بنده، این را چندین مرتبه در درس اخلاق بیان کردم، ولی اینها نکاتی است که اگر بارها و بارها بیان شود، باز هم جا دارد. این مرد الهی و عظیمالشّأن، این سیّد بزرگوار - که امام عظیمالشّأن به ایشان، لقب أتقی الأتقیاء را دادند - وقتی صد سال از عمر شریفشان هم گذشته بود، باز دستشان را روی زمین نمیگذاشتند که بلند شوند. خدا حاج آقای مشفق را رحمت کند، ایشان یک مرتبه به آقا گفتند: آقا! شما دستتان را  زمین نمی­گذارید و بلند میشوید، امّا من که پسر شما محسوب میشوم، عصا دارم. ایشان در جواب فقط فرمودند: انجام مستحبّات و دوری از مکروهات.

لذا وقتی انسان، متقّی بشود، همین است دیگر، جسم او هم سالم است، حال او هم حال خوش است. لذا عزیز دلم رذائل، عاملی می­شود که جسم، اجازه ندهد در فضائل، پیشی بگیری و جلو بروی. پس علّتالعللی که می­گویند: اوّل رذائل را از بین ببرید، همین است؛ چون رذائل اجازه نمی­دهد انسان در فضائل پیشروی بکند و به تعبیر دیگر این جسم، کم می­آورد.

*تقوا و اصلاح فساد

«و صلاحُ فَسادِ صُدُورِکُم» این سینه­هایی که خراب شده است، به تقوای الهی درست می­شود. لذا یکی از راه­های برون رفت از این گناهان و رذائل، تقوا است. با تقوا، فسادی که در این سینه (بین جنبیک) به وجود آمده، اصلاح میشود و به جای آن، از سینهها، نور ساطع میشود.

یکی از نکاتی که اولیاء خدا بر روی آن، تأکید داشتند - البته نمی­شود برای بعضی­ها بیان کرد - این بود که یکی، مابین سینه و دیگری، پیشانی را ببوسند. برای آن هم دلیل و برهان می­گفتند و آن اینکه وقتی با تقوا باشد، از این دو جا، نور، ساطع است و ملائکةالله، این دو جا را می­بوسند. لذا وقتی انسان، لبهایش را بر این دو جا بگذارد، ضمن اینکه از خود او تبرّک می­جویند، از ملائکهالله هم متبرّک میشوند و با یک تیر، دو نشان میزنند. «سطع نوراً مِن صدره إلی السّماء و تجلب ملائکة بهبوطهم بأرض» خیلی عجیب است، نور اینها ملائکهالله را جلب می­کند به این که به زمین هبوط کنند. لذا اینطور است که می­آیند و سینه اینها را میبوسند.

حالا ادامه این روایت که میفرماید: «و صلاحُ فَسادِ صُدُورِکُم، و طَهورُ دَنَسِ أنفُسِکُم، و جَلاءُ عَشا أبصارِکُم» برای وقت دیگر بماند.

*معنای دعای تحویل سال

می­خواستم دو الی سه روایت دیگر را هم بیان کنیم، امّا از آنجایی که این جلسه آخر در این سال است، مطالب دیگری را هم باید بیان کنم. عزیزان! این را بدانید که دعای خوبی را در هنگام تحویل سال می­خوانیم: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ، یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ، یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ، حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَال».

یکی از خصوصیات متّقین این است که وقتی از رذائل بیرون آمدند، حال آنها هر روز، به از روز دیگر است. شما تصوّر نکنید که امثال آیتالله العظمی بهجت، یا آن امام العارفین - که بالجد امام در عرفان شناخته نشده است - یا آیتالله حقّشناس، یا آیتالله خوشوقت و امثال این بزرگان، دیگر به یک مرحله­ای رسیده بودند که تمام بودند. شما دیروز آیتالله خوشوقت را یک طور دیدید، امّا امروز طور دیگری شدهاند. بزرگان، اولیاء و اعاظم ما، آنهایی که بالجد متصّل هستند، نه هر کسی مثل من بیچاره، بلکه آنهایی که اولیاء خدا هستند، حالشان هر لحظه طور دیگری بوده است.

مؤمن هم باید این را بخواهد که هر لحظه حالش به از لحظه پیش شود. شما باید در موقع سال تحویل، این را بخواهید. تازه نه تنها سال تحویل، بلکه چه اشکال دارد، این دعا را انسان هر روز بخواند، شده در نمازهای مستحبّیتان هم بخوانید «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ، یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ، یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ، حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَال».

یک معنی آن، این می­شود: من بلد نیستم، تو تحویل می­کنی «یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ»، حالا که این گونه است، «حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَال» حال من را به احسن حال تحویل کن. مؤمن نباید توقف داشته باشد، باید مدام جلو برود و به احسن حال برسد.

*در ایّام آخر سال، در نیکیها از یکدیگر سبقت بگیرید!

یکی از راه­های رسیدن به احسن حال چیست؟ وجود مقدّس سیّد و سالار شهیدان، امام حسین(ع) می­فرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ نَافِسُوا فِی الْمَکَارِمِ، وَ سَارِعُوا فِی الْمَغَانِمِ وَ لَا تَحْتَسِبُوا بِمَعْرُوفٍ لَمْ تُعَجِّلُوه»، ای مردم! در خوبی­ها با یکدیگر رقابت کنید.

آخر سال است و بالاخره سنّت است که در ابتدای سال نو، دید و بازدید انجام می­شود. هیچ اشکالی هم نیست، تأیید شده هم هست. البته الآن وقت آن نیست که بیان کنم. به هر حال دید و بازدیدها می­شود. شما می­خواهی برای خودت چیزی بخری، مورد ندارد، فقط مراقب باش نکند یک موقعی حواست به دیگران نباشد.

در کار خیر سرعت بگیرید و با یکدیگر رقابت کنید. طوری نشود که الآن در این بحبوحه هر کسی برود برای خودش مدام خرید کند و اصلاً مثل محشر بشود و هیچ کسی به فکر دیگری نباشد. مثلاً بعضی مدام سبد­هایشان را پر کنند و در خانه­هایشان ببرند، ولی فکر نکنند که اگر همسایه من وضعش خوب نباشد، چه میشود؟! آیا آن موقع که به تعبیری سر سفره هفتسین نشستم، یا آن موقع که خوش هستم و به ظاهر برای زن و بچّه­ام، همه چیز گرفتم، از حال همسایه، فامیل، رفیق و آن برادر مؤمنم خبر دارم؟! شاید او پیش زن و بچّه­اش، خجل باشد و یک آهی بکشد که برادرم چقدر خوش است! پس عزیزان! مراقب و مواظب باشیم.

«أَیُّهَا النَّاسُ نَافِسُوا فِی الْمَکَارِمِ، وَ سَارِعُوا فِی الْمَغَانِمِ» در کسب فرصتها بشتابید. غنائم اینجاست، در این فرصتها از همدیگر شتاب بگیرید. در ادامه میفرماید: «وَ لَا تَحْتَسِبُوا بِمَعْرُوفٍ لَمْ تُعَجِّلُوه» اگر هم کار نیک انجام دادید، ولی سبقه از دیگران نداشتید، حسابش نکنید.

*سه خصلتی که اگر در نیکی کردن نباشد، نیکی و احسان، ناتمام است

می­انید احسان و نیکی، چه زمانی احسان و نیکی است؟ وجود مقدّس امام صادق(ع) بیان می­فرمایند: «لَا یَتِمُ الْمَعْرُوفُ» نیکی و احسان تمام وکامل نمیشود، «إِلَّا بِثَلَاثِ خِلَالٍ » مگر با سه خصلت. یعنی اگر آن سه خصلت باشد، آن موقع معلوم میشود شما اهل نیکی کردن هستید و جزء نیکوکاران محسوب میشوید.

آن سه خصلت که باید در نیکی کردن باشد، چیست؟

 «تَعْجِیلُهُ» انسان در آن کار نیکش شتاب کند.

در همه چیز، عجله، بد است و انسان نباید عجله کند. مثلاً در رانندگی، عجله کردن بد است. امّا اینجا می­فرماید: «تَعْجِیلُهُ»  در کار نیک باید عجله کند، نه اینکه به تعبیر عامیانه موس موس بکند که حالا دستش در جیبش برود یا خیر. چون آن شیطان ملعون، سریع فریب می­دهد و یکی از همزات او همین است که می­گوید: از کجا معلوم این شخص واقعاً نیاز دارد؟! شاید داشته باشد! پس مراقب باشیم گرفتار نشویم.

«وَ تَقْلِیلُ کَثِیرِهِ» آنچه را که حتّی زیاد انجام می­دهی، کم بشمار.

 ما معالأسف کم هم که انجام می­دهیم، زیاد جلوه­اش می­دهیم، چه برسد زیاد انجام دهیم. یک خانمی برای مشاوره زنگ زده بود، میگفت: آقا! این را توضیح و تذکّر بدهید، همسر من، سرپرستی یتیمی را پذیرفته و ماهی 50 تومان برای او میریزد. تا موردی پیش میآید، مدام منّت میگذارد و میگوید: من یک یتیم را زیر بال و پر خودم گرفتم. حالا ماهی 50 تومان دارد می­دهد، فکر کرده چه شده! ما گرفتاریم، کمک به خانواده نمی­کند، می­گوید: من یک یتیمی را هم زیر بال و پر خودم دارم!

حالا ما کوچک را هم زیاد میکنیم، امّا روایت میفرماید: زیاد را هم کم بشمارید، «وَ تَقْلِیلُ کَثِیرِهِ».

«وَ تَرْکُ الِامْتِنَانِ بِه» ترک امتناع، یعنی هیچ موقع، ولو به لحظه­ای، اصلاً و ابداً، منّت نگذارید.

برای اینکه به این مطلب دچار نشویم، عیب ندارد، به رفیقت بده که ببرد به همسایه­ات بدهد که اصلاً نداند شما دادی تا تو هم نخواهی بر سر او منّت بگذاری.

قبلاً هم بیان کردم که فردی محضر حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) آمد، گفت: آقاجان! فلانی وضعش مناسب نیست، از محبّین و شیعیان شما هم هست، گروهی از ما یک چیزهایی جمع کردیم و من حقیر هم کمکی کردم (خواست بگوید که ما حرف نمی­زنیم و خودمان هم عمل می­کنیم)، حالا خواستیم شما هم عنایتی بفرمایید که با دست شما تبرّک شود.

آن شخص می­گوید: دیدم آن امام رئوف و مهربان، آن امامی که وقتی وارد شدم و سلام کردم، خیلی عالی جواب داد که قلبم نورانی شد، روی دو زانو نشست و یک دفعه به من فریاد زد: اذیّتش نکن!

من وحشت کردم، گفتم: آقا! چه اذیّتی کردم؟! من که کمک کردم.

فرمودند: همین که گفتم، اذیّتش نکن. چرا اذیّتش می­کنی؟!

گفتم: آقا! من اذیّتش نکردم.

فرمودند: قرآن نخواندی؟!

گفتم: آقا! کجای قرآن؟

فرمودند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذَى» چرا اذیّتش می­کنی؟!

گفتم: آقا! خدا گواه است ما به او نمی­گوییم. من فقط به شما گفتم.

فرمودند: همین که به من گفتی که من هم به او کمک کردم، باعث میشود که من هر جا تو را با او ببینم، یادم بیافتد که تو به او کمک کردی و من تو را طور دیگری میبینم و او را طور دیگری می­بینم و این، اذیّت کردن مؤمن است.

ببینید تا چه حد این دین، ظریف و قشنگ است. امام صادق(ع) تا کجاها را می­بیند، چقدر قشنگ نگاه می­کنند، آن وقت ما فقط فکر خودمان هستیم و به قول مرحوم ابوی، فقط سجده می­رویم و به جای اینکه بگوییم: «سبحان ربّی الاعلی و بحمده»، میگوییم: «سبحان ربّی الاعلی» و به من ده، فقط به فکر خودمان هستیم، گرفتاریم.

*برآوردن نیاز مؤمن از آزاد کردن هزار بنده برتر است!

حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) می­فرمایند: «قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ وَ خَیْرٌ مِنْ حُمْلَانِ أَلْفِ فَرَسٍ فِی سَبِیلِ اللَّه»، برآوردن نیاز مؤمن، از آزاد کردن هزار بنده و تجهیز کردن هزار اسب (یعنی تأمین وسایل جنگی برای جنگجویان که در راه خدا بجنگند) برتر است.

آخر سال است، مراقب دیگران باشید. باز تذکار می­دهم، هر کسی به اندازه وسع خودش

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار