گفت‌وگوی با کارگردان مجموعه آخرین روزهای زمستان:

دو پیشنهاد برای ساخت فیلم حاج احمد متوسلیان و شهید زین‌الدین

باید اعتماد به نفس و ایمان داشت و اینها را تماشاگر ناخود آگاه در زندگی حسن باقری پیدا می‌کند و می‌گوید من هم می‌توانم قهرمان باشم.
کد خبر: ۳۹۸۵۶
تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۳ - 31January 2015

دو پیشنهاد برای ساخت فیلم حاج احمد متوسلیان و شهید زین‌الدین

به گزارش دفاع پرس، شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)جوانترین فرمانده عالی رتبه جنگ در دوران دفاع مقدس بود. وی به عنوان فرمانده قرارگاههای «نصر» و «کربلا» نقش مهمی درعملیاتهای «فتح المبین» و «رمضان» وهمچنین عملیات «بیتالمقدس» که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، داشت. شهید باقری هنگام شهادت – نهم بهمن 1361- سمت قائم مقامی فرماندهی نیروی زمینی سپاه را عهدهدار بود. وی هنگام شناسایی منطقه دشمن و تدارک عملیات «والفجر مقدماتی> مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت و به شهادت رسید. مجموعه «آخرین روزهای زمستان» روایت زندگی شهید حسن باقری به کارگردانی محمد حسین مهدویان است که فیلمنامه آن هم به قلم خود اوست. این کار به تهیهکنندگی حبیبالله والینژاد در ده قسمت بارها از شبکههای مختلف سیما پخش شده واز جذابیت بسیاری برخوردار است.
نویسنده وکارگردان این مجموعه با هوشمندی بدون اینکه از شهید باقری یک قهرمان خیالی یا یک قدیس بسازد ارزشهای وجودی شهید را چنان مطرح میسازد که مخاطب کاملاً آن را باور کرده و احساس میکند خود او هم با قرار گرفتن درآن شرایط میتوانست یک حسن باقری باشد. به مناسبت سالگرد شهادت شهید باقری با کارگردان این اثر متفاوت وموفق پیرامون بایستههای کار فرهنگی در جهت ترویج ارزشهای دفاع مقدس و الگوسازی از چهرههای ایثار و شهادت به گفتوگو نشستهایم که حاصل آن را میخوانید.

roozzemestan (5)

* آقای مهدویان به عقیده بسیاری از تحلیلگران یکی از دلایل موفقیت مستند آخرین روزهای زمستان، ساختار متفاوت و همچنین بازسازی خوب و صداهایی بود که از شهید باقری داشتید. صدای شهید باقری وسایر مدارک و مستندات فضای متفاوتی را ایجاد کرد. ازاین فضای متفاوت بگویید و اینکه این فضا چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟
 هر وقت قرار است فیلم بسازم قبل از اینکه به خود فیلم فکر کنم به زمینهای که قراراست فیلم در آن ساخته شود توجه میکنم. وقتی به یک فیلمساز میگویند درباره یک فرمانده شهید فیلم بساز، شاید نخستین چیزی که به ذهنش خطور کند این باشد که موضوع بشدت تکراری است. زیرا عشق و علاقه به شهید باعث شده فیلمسازهای جوان بسیاری به این حوزه روی آورند و با موضوع شهید و شهادت کار کنند، کاری که گاهی اوقات حاصل آن دوستی خاله خرسه از آب درمیآید. در سینمای مستند دفاع مقدس، بخصوص فیلمسازی درباره شهدا کار زیاد انجام گرفته است، اما کار خوب بسیار کم است. از آنجا که حوزه، حوزه ارزشمندی است، خیلیها علاقهمندند دراین زمینه کار کنند، بدون اینکه به این بیندیشند که درست نپرداختن به موضوع ممکن است بتدریج از اثرگذاری ارزشها در فضای فرهنگی کشور بکاهد و آنها را به پدیدهای کم اثر تبدیل کند. با این ملاحظات وقتی ساخت این فیلم به من پیشنهاد شد میدانستم قطعاً شبیه سایرفیلمهایی که درباره فرماندهان شهید ساخته شده است نخواهد بود. از این جهت از ابتدا به این فکربودم که چهکار میتوان کرد تا کاری خوب از آب در آید! اگر میخواستم به آن پیشنهاد نه بگویم، جفای بزرگی در حق شهید بود. زیرا با گذشت 30 سال از شهادت شهید باقری کاری در خورشأن این شهید انجام نشده بود. فکر کردم باید یک کار متفاوت بسازم. آن ایام برای پایان نامه کارشناسی ارشد روی موضوع مستند کار میکردم. به نظر میرسید برای موضوعی که قبلاً اتفاق افتاده «داکیو درام» بهترین است و این شیوه در دنیای فیلم هم معمول است. پیشنهاد دادم درباره شهید باقری «داکیو درام» کار کنیم. وقتی این پیشنهاد را با تهیهکننده درمیان گذاشتم، ایشان هم بنا به تجربیاتی که از بازسازی سینمای مستند و گرفتن صحنههای نمایشی داشتند با پیشنهاد من موافقت کردند. آن چیزی که در ذهن من بود دقیقاً معنای «داکیودرام» بود و با مستند بازسازی و مستند داستانی فرق میکرد و ویژگیهای خاص خودش را داشت. البته در جزئیات چیزهایی در هنگام کار اضافه شد که به متفاوت شدن فیلم کمک کرد. حتی نسبت به سایر«داکیودرام»های جنگی که ساخته شده بود تفاوت پیدا کرد.

* چطور شد از بین شهدای شاخص، شهید باقری را انتخاب کردید؟آیا این شهید ویژگی خاصی داشت؟
زمانی که در روایت فتح بودم، روی فیلمی درباره تاریخچه جنگ کار میکردم، برای نخستین بار نام شهید باقری را شنیدم. آقای رضا ابوالحسنی پژوهشگر، قدری درباره این شهید توضیح داد و گفت؛ شهید باقری جوان نابغهای بود که در جنگ ایدههای خاصی داشت. از آن زمان نام این شهید در ذهن من ماند. با خودم میگفتم اگر چنین نابغهای در جبهه بوده چرا هیچ فیلمی درباره او ساخته نشده است. مطمئن بودم که روزی این فیلم ساخته خواهد شد. اما فکر نمیکردم من این فیلم را بسازم، چون برای این کارخیلی جوان بودم واحساس میکردم تا من بخواهم به این موضوع مسلط شوم، فیلمسازان دیگری هستند که این فیلم را خواهند ساخت. اما 4 سال بعد و در سن 27 سالگی به من پیشنهاد ساخت فیلم شهید باقری داده شد. بلافاصله پس از این پیشنهاد مطالعهای جدی درباره شهید باقری را آغاز کردم، چون احساس میکردم دانستههای من درباره شهید باقری خیلی کم است. در برخورد اول با شخصیت شهید باقری متوجه شدم این شهید از نبوغ سرشاری در ارتباط با ایدههای نظامی برخوردار بوده است. این موضوع برای من خیلی جذاب بود و تصور میکردم باید فیلم جذابی در ارتباط با نبوغ جنگی شهید باقری بسازم. حتی اسم طرح اولیه ما «نابغه جنگ» بود. تصویری که در ابتدای کار از این نابغه جنگ در ذهن من شکل گرفت، تصویری نظامی بود. خوب شجاعت موضوع جذابی است، فیلمهای اکشن هم بین جوانان طرفدار دارد. جوانان کسی را که در جنگ تعیینکننده باشد دوست دارند و از او باعنوان قهرمان یاد میکنند. درشروع، کار به این شکل پیش میرفت. اما بتدریج و در ضمن مطالعه، با سایرابعاد شخصیت شهید باقری آشنا شدم. من سال 88 وارد فاز مطالعه در این ارتباط شدم، فکر میکنم در سن خوبی شروع به این کار کردم. انسان وقتی به سن 30 سالگی میرسد از هیجانات دوران جوانیاش کاسته میشود، درعین حال که از طراوت جوانی برخوردار است به فهمی هم از ابعاد تازه زندگی دست مییابد که در ادامه مسیر راهگشاست. درحین مطالعه زندگی شهید باقری به این نتیجه رسیدم که ایشان علاوه برمهارت نظامیگری دارای ویژگیهای انسانی دیگری نیز هست. اگر میخواستم چهرهای حقیقی از شهید باقری ترسیم کنم، نشان دادن صرف نبوغ جنگی ایشان کافی نبود. فرماندهان جنگهای جهانی هم دارای نبوغ بودند. اما شهید باقری دارای جنبههای ارزشی دیگری بود که باید شناخته و شناسانده میشد. دستنوشتههای شهید را خواندم، صدای او را که از دوران جنگ باقی مانده بود گوش دادم، کمکم وجوه جذاب دیگری برای من نمایان شد که منجر به این شد که زمان شروع به ساخت فیلم با اسم «نابغه جنگ» مخالفت کردم. چون مسأله من در ارتباط با حسن باقری هر چه که بود دیگرنبوغ جنگی او نبود. البته لازم بود که نبوغ جنگی حسن را هم در فیلم بیاوریم که آوردم، اما مسأله من معرفی انسانی بود که در یک لحظه تاریخی خاص به دنیا آمد و رسالتی به دوش داشت که باید کاری را انجام دهد، بعد هم از این دنیا برود. وقتی این نگاه را پیدا کردم حسن باقری با همه جزئیات زندگیاش برای من معنا پیدا کرد. بزنگاه زندگی این شهید مهم است. حسن باقری وقتی جنگ شروع شد 24 ساله بود که به جبهه رفت. به باور من اگر 40 ساله بود حسن باقری نمیشد و اگر 16ساله هم بود بازهم این نمیشد که شد. جوانان زمان جنگ احساس وظیفهای کرده بودند و شرایط برای آنها اینگونه رقم خورده بود که در دل یک ماجرایی قرار گیرند. به نظر من تاریخ برای این نسل سرنوشتی خاص رقم زد که با وقوع جنگ پیوند خورده است و این نکته مهمی است. گفته شده حسن باقری زمان تولد نارس بوده و زود به دنیا آمده است، من از این موضوع استفاده کردم و گفتم؛ مردم تصور میکنند او زود به دنیا آمده است. حال آنکه به نظرمن بموقع به دنیا آمد. شاید برای همین اسم فیلم را گذاشتم «آخرین روزهای زمستان»، چون آخرین روزهای زمستان حکایت از پایان روزهای سخت دارد، بااین انتخاب میخواستم نشان دهم تولد حسن باقری هم که 25 اسفند و در روزهای پایانی فصل زمستان بوده در این ارتباط معنادار است. حسن باقری قرار بود در بهار به دنیا بیاید، اما در زمستان به دنیا آمد. لحظه تولد لحظه مهمی است و بعدها تاریخ نشان خواهد داد که در مقاطع مختلف سنی با کدام یک از وقایع تاریخی در تطابق هستیم. کسی که بعد از قیام عاشورا به دنیا آمده مسئولیتی در ارتباط با عاشورا ندارد و موقعیت و مسئولیت او با کسی که روز عاشورا 40ساله است تفاوت دارد. اگر کسانی مثل زهیربن قین، یا حبیب بن مظاهر دو سال زودتر از دنیا رفته بودند، تاریخ برای آنها معنی دیگری داشت. برای همین به نظرم آمد همه اینها برای خود یک معانیای دارند. نگاه به زندگی حسن باقری نشان میدهد او یک رسالتی داشته است. پزشکان به مادرش گفته بودند این نوزاد زنده نمیماند. در قسمت آخر فیلم هم به این نکته اشاره میشود، واقعاً هم نماند. 27 سال در برابر تاریخ با 10 روز فرقی ندارد. او ممکن بود در همان 10 روز اول زندگی بمیرد، اما این زندگی 27 سال طول کشید تا او رسالتش را انجام دهد. در قسمت اول وقتی که از سربازی فرار میکند گفته میشود؛ 4 سال از عمر او باقی مانده است و این 4 سال دوره بسیار عجیبی است. در زندگی خیلیها از این 4 سالها میآید و میرود اما زندگیشان آهنگ ملایمی دارد و ابتدا و انتهای 4سال تفاوت چندانی ندارد. ولی درطول 4 سال زندگی حسن باقری انقلاب اتفاق میافتد، او به روزنامه جمهوری اسلامی میرود، پس از پیش آمدن مسائل امنیتی برای کشور به اطلاعات سپاه میرود و با شروع جنگ به جبهه رفته واطلاعات عملیات را راهاندازی میکند تا روزی که در فکه شهید میشود. این 4 سال به اندازه یک عمر طول میکشد، اینها برای من معنی داراست. بنابراین بحث نبوغ نظامی وی در لایههای چندم داستان قرار میگیرد. اینکه فردی دریک بزنگاه تاریخی متولد میشود تا یک رسالت تاریخی را انجام دهد، لایه اصلی زندگی شهید حسن باقری در این مجموعه است. گویی خود شهید هم درک کرده بود برای چه زنده مانده است، به این دلیل که برای سانتیمتر سانتیمتر زندگیاش تصمیم گرفته بود و برنامه داشت. اینها به نظر من یک درس بزرگ زندگی برای همه ماست. شاید هر واقعهای هرچند کوچک، نشان از علتی داشته باشد که ما برای آن به دنیا آمدهایم.

roozzemestan (6)

* شباهتهایی در این مستند با روایت فتح دیده شد، ازجمله استناد به مستندات یا استفاده از نریشنهایی با صدای برادر شهید آوینی، آیا این کار متأثر از روایت فتح بود؟
من فیلم را به شهید آوینی تقدیم کردم و باید تأکید کنم که در آن شرایط بشدت متأثر از روایت فتح بودم. من 4 سال در روایت فتح کار کرده بودم. از سال 83 تا سال 87 در روایت فتح فیلم مستند میساختم. قبل از آن هم شهید آوینی را میشناختم و همچنان این علاقهمندی در من وجود دارد. بخش زیادی از میزانسنها و نوع فیلمبرداری متأثر از مستند روایت فتح است. ما با آنالیز آنها به این سبک از بازسازی رسیدیم. موقعی که تصمیم گرفتم این فیلم را بسازم، میخواستم تماشاگر احساس کند فیلم جنگی واقعی نگاه میکند. تصمیم بعدی این بود که فیلم باید شبیه فیلمهای روایت فتح باشد. بنابراین وقتی قرار شد نریشن فیلم گفته شود به سید محمد آوینی پیشنهاد دادم تا نریشن فیلم را اوبگوید. البته سید محمد آوینی برای کار ما بالاتر از یک جور برند است . مدل خواندن نریشن در فیلم شباهتی به فیلمهای روایت فتح ندارد، چون فضا روایی است و لحن آقای آوینی روایتگر است. حضور سید محمد آوینی برای خیلیها تداعیکننده روایت فتح است. وقتی فیلمبرداری این کار را کنار سبک فیلمبرداری روایت فتح میگذاریم یک یادآوری از آن در درونش نهفته است که عمدی بود و ما دوست داشتیم این اتفاق بیفتد.

* تصویری که در این فیلم از شهید باقری ارائه میشود خیلی نزدیک به شخصیت ظاهری و باطنی خود شهید است، مشخص است در انتخاب بازیگر، همچنین بازی سازیها حساسیت زیادی وجود داشته است، انتخاب بازیگر چه تأثیری درانتقال این حس به تماشاگر داشت؟
انتخاب بازیگر چالش جدی ما بود. چون کاری را تجربه میکردیم که نمونه قبلی نداشت. ما میخواستیم تماشاگر شخصیتهای واقعی را باورکند. نمیخواستیم از بازیگران حرفهای استفاده کنیم به همین جهت نیازداشتیم بازیگرها شبیه شخصیتهای اصلی باشند. تعداد آنها زیاد بود، باید 30 کاراکتر شبیه یا نزدیک شخصیت اصلی در فیلم بازی میکردند. چالش ما وقتی جدیتر شد که خیلی از شخصیتهای اصلی این فیلم مستند در قید حیات بودند، به همین خاطر انتخاب بازیگران یک ماه و نیم طول کشید. اما نقش شهید باقری، یعنی آقای مهدی زمین پرداز خیلی زود پیدا شد. ابراهیم امینی که مسئول انتخاب بازیگرها بود، گفت یکی از دوستان زمان دانشگاهش که بازیگر تئاتر است، شباهت زیادی به شهید حسن باقری دارد. به محض اینکه مهدی آمد همه مطمئن شدیم او کسی است که نقش حسن باقری را میتواند بازی کند. مهدی بازیگر محجوب، خوش اخلاق و دوست داشتنی است. اگر او نبود کسی نمیتوانست این نقش را در این سطح از باورپذیری بازی کند. چون فردی صبور با ویژگیهای اخلاقی مثل مهدی میتوانست شرایط سخت طرح را تحمل کند. سایر بازیگرها که نقشهای فرعی داشتند گاهی توانشان را در کار از دست میدادند و صبرشان لبریز میشد، اما مهدی 90 جلسه کار دشوار را با صبوری تحمل کرد. در یک جمله میخواهم بگویم پیدا کردن مهدی زمین پرداز یکی از توفیقات ما در این کار بود.

* برای ساخت این مستند چه میزان هزینه شد واساساً به عقیده شما هزینه زیاد تاچه حد میتواند به بالا رفتن کیفیت فیلمهای مستند کمک کند؟
پروژه ما در 10 قسمت و شامل 480 دقیقه فیلم مستند بود. گفته شد که 4 میلیارد تومان هزینه کردهایم. اما به دلیل استفاده از گروه جوان، هزینهها خیلی کمتر از این رقم بود. کار ما خیلی کمتر از یک سریال معمولی تلویزیونی هزینه برداشت. به هرحال هر طرحی یک حداقل سرمایه و پول نیاز دارد تا به انجام برسد. نمیشود با مبلغ خیلی کم یک مستند خوب ساخت. اما این چنین هم نیست که اگر500 میلیون، یا 2 میلیارد بیشتر به یک فیلم اختصاص دادیم لزوماً کیفیت آن کار بهتر خواهد شد. پول فقط یک بخش کار است. متأسفانه پولهای زیادی در کشور به بهانه موضوعات ارزشی به زمین گرم میخورد و در مقابل طرحهای زیادی هم که ارزشمند هستند به دلیل نبود حمایت مالی به نتیجه نمیرسند. به عقیده من 700میلیون تومانی که صرف طرح 10 قسمتی «آخرین روزهای زمستان» شد در مقابل فیلمهای سینمایی با هزینههای بسیار زیاد که حتی اکران درستی هم ندارند و استقبال زیادی هم از آنها نمیشود، چیزی نیست. پس پول زیاد لزوماً مؤثر نیست. مشکل بزرگ این است که پول دست کسانی است که متأسفانه قوه تشخیص کار خوب از بد را ندارند. آقای حبیبالله والینژاد تهیهکننده این مستند و آقای بنان مدیر طرح از این جهت قابل احترام هستند که همه تلاش و داشتههای خود را روی کار خوب سرمایهگذاری کردند. اطمینان دارم اگر این طرح مسیر خود را درست نمیرفت آقای والینژاد سرمایهگذاری نمیکرد. ایشان بعد از خواندن فیلمنامه گفت؛ کار خوبی است. چون یک تهیهکننده صاحب تشخیص است. خیلیها به اسم شهید فیلم میسازند، بعد پای قرآن و مقدسات راهم به میان میکشند و میگویند شما نمیفهمید و اگر با فیلم من مخالف هستید در واقع با فرهنگ شهادت و فرهنگ ایثار بیگانه هستید و به این دلیل با من مخالفت میکنید. خیلیها هم میترسند حرفی بزنند. به نظر من برای یک کار خوب بیشتر از اینکه به پول نیاز داشته باشیم به تهیهکننده و مدیر فرهنگی آشنا با موضوع نیاز داریم، کسی که صاحب قوه تشخیص باشد و کار خوب را از کار بد تشخیص دهد، تا اولاً سرمایه مردم که بیتالمال است هدر نرود. دوماً آبروی فرهنگ و هنر مملکت حفظ شود و سوماً حرمت شهید و شهادت خدشه نپذیرد. متأسفانه طرحهایی با دفاع مقدس تولید میشود که هم آبروی شهید و هم آبروی سینمای کشور را از بین میبرند و بیتالمال را هدر میدهند. کسی نمیداند چطور میشود جلوی آن را گرفت. متأسفانه دستاندرکاران این دست طرحها آنچنان مدعی هستندکه اگر چیزی گفته شود خواهند گفت؛ شما ضد انقلاب هستید ودشمن ارزشها! به همین دلیل بیشتر از اینکه پول مهم باشد، آن قوه تشخیص مهم است تا اگر 50 میلیارد تومان هم هزینه کرد انسان مطمئن باشد که هدر نرفته است.

* خود شما شهیدباقری را ندیده بودید، چطور توانستید هم انتخاب خوبی برای بازیگر نقش شهید داشته باشید هم کاراکتر شهید باقری را به بازیگر این نقش انتقال دهید؟
ما ابتدا روی کار پژوهشی متمرکز شدیم. یک سال و نیم روی منابعی که 8 سال دسته بندی شده بود کار کردیم. در بین این منابع نیم ساعت هم فیلم از شهید باقری موجود بود. ما نوع نگاه کردن و نوع حرف زدن شهید را آنالیز کردیم. برای انتخاب مهدی زمین پرداز به وزن و قد او هم توجه کردیم. نکته مهم دیگری که روی آن نظر داشتیم، دستنوشتهها شهید باقری بود. شهید باقری به نوشتن عادت داشت و فرد دست به قلمی بود چون قبلاً کار روزنامه نگاری میکرد. او یک سررسیدی داشت و هر روز وقایع آن روز را مینوشت. به طور مثال نوشته است؛ امروز سرم درد گرفت یا امروز یکی از رزمندهها این حرف را به من زد. ما دستنوشتههای سه سال شهید باقری را بررسی کردیم. بعضی این دستنوشتهها را جدی نمیگرفتند، من از ابتدای کارحرفم این بود که این خاطرات شخصی بسیار مهمتر از نامهها هستند. چون در این دستنوشتهها شهید خودش را روایت کرده است و درون خودش را میشناساند. با فهمیدن نکات کلیدی این دستنوشتهها به درکی از شهید باقری رسیدیم. من صفحه به صفحه آنها را خواندم. اینکه چه مسائلی او را خوشحال میکرد و چه چیزهایی باعث عصبانیتش میشد؟ چه زمانی تحت تأثیرعاطفی قرار میگرفت و...  اینها به ما کمک کرد تا به شناخت شخصیت او برسیم. منبع دیگری که به ما کمک کرد تا پاسخ سؤالات خود را پیدا کنیم نوارهای صدای ایشان بود. لرزش صدا و شعف و شوخ طبعی را میشد ازطریق این نوارها به دست آورد. لحن او تلفیقی از جدی بودن و طنز شیرین مؤدبانه بود. از طریق صداها مدل حرف زدن او را پیدا کردیم. در جلسات آنالیز با تمرینات زیاد و تلاش مهدی زمینپرداز باعث شد تا این نقش خوب اجرا شود. به نظرم مهدی خیلی موفق بود و بسیاری از کسانی که به حسن باقری نزدیک بودند مهدی را باور کردند. بعد از نمایش مستند «آخرین روزهای زمستان» وقتی به دیدار مادر شهید باقری رفتیم ایشان به مهدی گفت؛ اگر نامحرم نبودی پیشانی تو را میبوسیدم، چون احساس میکنم پسر من هستی. برای گروه سازنده این فیلم خوشحالکننده است که به یک جایی رسیدیم که این مستند تا این حد باورپذیر بود.

roozzemestan (2)

* با توجه به اغراقهایی که در مورد شخصیت شهدا میشود، شما چطور این شهید را باور کردید؟ و توانستید باور خودتان رابه نحو مطلوبی انتقال دهید؟
من اعتقاد دارم حتی اگربه موضوعی مسلط هستیم باید ابتدا به همه دانستههایمان شک کنیم. اخیراً یک کلاسی در همدان داشتم. یک تمرین به بچهها دادم و گفتم مسجدالاقصی را همه شما میشناسید. در کشوری زندگی میکنیم که هر روز  از مسجد الاقصی حرف زده میشود بعد گفتم؛ 10 عکس نشان میدهم هر کدام که مسجد الاقصی است را با شماره آن بنویسید. عکسهایی از مساجد پاکستان را نشان دادم و عکسی از مسجدالاقصی که گنبد سیاه دارد در کنار قبئالصخره را نشان دادم. قبئالصخره به اشتباه در رسانهها به نام مسجد الاقصی نشان داده میشود. چند تصویر از این قبئ گذاشتم و چند عکس نیز ازمسجد الاقصی در کنار قبه به آنها نشان دادم. اکثر هنرآموزان شماره عکسهایی را انتخاب کردند که قبئالصخره بود و تعداد کمی مسجد الاقصی را درست تشخیص دادند. آنها تا قبئالصخره را میدیدند به اشتباه میگفتند این مسجد الاقصی است. به آنها گفتم شما یک واقعیت محرز را برای خودتان درست کردهاید که این قبئالصخره همان مسجدالاقصی است درحالی که این مسجد نماد شهر بیتالمقدس است. این مسجد جدیدتر از مسجدالاقصی است و مسجدالاقصی که پیغمبر رو به آن نماز خوانده است مسجدی با گنبد سیاه است. نتیجهای که گرفتم این بود که به آنها گفتم حتی موضوعاتی را که فکر میکنید خیلی خوب میشناسید در واقع نمیشناسید و نیاز است درباره آن پژوهش کنید. من با این نگاه وارد موضوع حسن باقری شدم. خیلی قصه و افسانه درباره حسن باقری بود. وقتی پژوهش کردم دیدم این نتیجه نوعی اسطورهسازی در فرهنگ معاصر ما است. ما درواقع میخواهیم قهرمانان ذهن خودمان را بسازیم و نمایش دهیم نه آنچه که در واقعیت وجود دارد. شهید حسن باقری با همه افتخاراتی که درجبهه به دست آورد فردی بود که درمدرسه مردود شده بود و زور بازویی هم نداشت. او جنگید و وظیفهاش را انجام داد. چه کسی گفته است که قهرمان حتماً باید زور بازو و هوش سرشار داشته باشد. باید بپذیریم گاهی اوقات آدمها با چیزهای خیلی سادهتر میتوانند قهرمان باشند و این در مفاهیم فرهنگی ما اهمیت دارد. مگر دهقان فداکار که تبدیل به قهرمان شد چهکار کرد؟ پس میتوان یک کشاورز بیسواد بود و در سن 40 سالگی در معرض پدیدهای قرار گرفت و با دیدن قطاری که در حال برخورد با سنگهای کوه است ازیک پیراهن گذشت و آن را آتش زد. گاهی قهرمان شدن به این سادگی است. من به این قائل بودم که قهرمانان ما از این جنس هستند. به جای اینکه روئین تن باشند و توانایی محیرالعقول داشته باشند از جنس اسوه هستند. میدانیم همت یک قهرمان است و جایگاهی پیدا کرده و حسن باقری نیز به این جایگاه رسیده است. اگر این چنین است همان کیفیت زندگیای که او را ساخته را نشان بدهیم. لازم نیست بخشی از زندگی او را برداریم یا چیزی اضافه کنیم. نباید تصور کنیم که مگر میشود درباره حسن باقری حرف بزنیم و بگوییم وقتی دانشآموز بوده درکلاس هشتم مردود شده است. اینکه جوردرنمیآید! در واقع با این طرز فکر خیانت بزرگی مرتکب میشویم و میگوییم قهرمان بودن مستلزم ارزشهایی است که مخاطب آنها را ندارد و به این ترتیب بین مخاطب و آن قهرمان تمایزی ایجاد میکنیم. میگوییم این ضعفهایی که تو داری این قهرمان از ابتدا نداشته است، در حالی که داشته است. سپس میگوییم او تواناییهایی داشت که تو نداری در نتیجه دو اتفاق میافتد. یک اینکه تو مخاطب نمیتوانی مثل او شوی و این باور را در او نهادینه میکنیم ، دوم اینکه این باور را در او به وجود میآوریم که اینها واقعی نیستند. من عکس این قضیه را عمل کردم و وجوه عجیب و غریبی که خود من هم نمیتوانستم باور کنم یا حدس میزدم تماشاگر باور نمیکند از روایت آن امتناع کردم. در عوض هر آن چه به زندگی واقعی شهید، مثل اشتباه کردن، عصبانی شدن و چیزهای عادی زندگی، مثل؛ درس نخواندن، بازیگوشی کردن و خیلی چیزهایی که مخاطب را به کاراکتر واقعی شهید نزدیک میکرد را در فیلم آوردم. عکسالعملی را هم که از تماشاگر گرفتم جالب بود. مخاطب وقتی فیلم را دید خواهد گفت؛ چقدر داستان زندگی این شهید شبیه زندگی من است و در ادامه میبیند تبدیل شدن به حسن باقری چیز پیچیدهای نیست و مبتنی به تعدادی انتخاب و تصمیم درست در زندگی است. این دو تأثیر مثبت دارد. یک اینکه او خود را باور میکند، دوم اینکه در او این امید و باور به وجود میآید که معیارهای عادی زندگی، موفقیت در کسب و کار و قبولی در دانشگاه و محصل خوبی بودن معیارهای واقعی برای قهرمان شدن نیست. قهرمان شدن یک قاعده دیگری دارد که خیلی هم پیچیده نیست. باید اعتماد به نفس و ایمان داشت و اینها را تماشاگر ناخود آگاه در زندگی حسن باقری پیدا میکند و میگوید من هم میتوانم قهرمان زندگی خودم باشم.

roozzemestan (4)

* فکر میکنید تلویزیون چقدر میتواند بستری مناسب برای اینگونه فیلمهای مستند باشد و کمک کند برای اینکه مخاطب با قهرمانان جنگ بیشترآشنا شود؟
 قطعاً کمک میکند. کار ما کار فرهنگی است و هدف ما هم در واقع روایتگری زندگی به شیوهای که خودمان درک میکنیم است. به هر حال میخواهیم تجربه تماشاگرمان را افزایش بدهیم. انسانی که 30 سال دارد شاید به اندازه این 30 سال تجربه نداشته باشد. ما باید کمک کنیم این فرد به اندازه 40 یا 50 و حتی 100 سال تجربه پیدا کند و این با کارفرهنگی محقق میشود.

* چه برنامهای برای آینده دارید آیا قرارنیست مستندی دیگر درباره سایرشهدا بسازید؟
سال گذشته دو پیشنهاد برای ساخت فیلم حاج احمد متوسلیان و شهید زینالدین داشتهایم. اکنون کار پژوهشی این دو طرح به طور جدی انجام شده و نگارش فیلمنامه با شیوه داکیودرام شروع شده و در مرحله نگارش فیلمنامه هستیم. نوشتن فیلمنامه حاج احمد متوسلیان بر عهده من است و فیلمنامه شهید زینالدین نیز توسط آقای ابراهیم امینی در حال نگارش است. اگر تا پایان سال فیلمنامهها تمام شود برای سال آینده در صورت فراهم شدن شرایط یکی از این دو فیلم را دست میگیریم همچنین به همراه ابراهیم امینی روی فیلمنامهای سینمایی به نام بازگشت کار میکنیم که فیلمنامه بسیار جذابی است و اگر شرایط فراهم شود ممکن است آن را هم کار کنیم.

 

منبع:پارس

نظر شما
پربیننده ها