عصر امروز و با حضور برخی مسئولان

دفتر بسیج رسانه خبرگزاری دفاع مقدس افتتاح شد

اولین دفتر بسیج رسانه در خبرگزاری های رسمی کشور عصر امروز در خبرگزاری دفاع مقدس افتتاح شد.
کد خبر: ۳۹۴۲۱
تاریخ انتشار: ۰۵ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۸:۲۳ - 25January 2015

دفتر بسیج رسانه خبرگزاری دفاع مقدس افتتاح شد

به گزارش خبرنگار فرهنگی دفاع پرس، اولین دفتر بسیج رسانه در خبرگزاری های رسمی کشور، عصر امروز(یکشنبه) در خبرگزاری دفاع مقدس با حضور دکتر عزیزی رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس، بصیری رئیس سازمان بسیج رسانه کشور، و رضا مقدسی مشاور رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس افتتاح شد.

بر اساس این گزارش، دفتر بسیج رسانه خبرگزاری دفاع مقدس به نام شهید حجت الاسلام عباس شیرازی فرمانده تبلیغات جنگ نام گذاری شده است.

زندگینامه شهید شیخ عباس شیرازی
تاریخ تولد ۱۳۲۳
تاریخ شهادت : ۱۳۶۴/۳/۱۷
محل تولد :کرمان /رفسنجان /کشکوئیه
طول مدت حیات :۴۱          
محل شهادت :جاده دزفول
مزار شهید :قم، کنار حرم حضرت معصومه (س)
حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ عباس شیرازی در سال ۱۳۲۳ در یکی از روستاهای اطراف رفسنجان به نام «کشکوئیه» به دنیا آمد. خانواده او کشاورز و متدین بودند. چند سال اول تحصیل را در زادگاه خود گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به رفسنجان آمد. سال ۱۳۳۶ برای کسب علوم و معارف اسلامی به قم عزیمت کرد. در سال ۱۳۴۳ دروس سطح را به پایان برد و سپس به تحصیل دروس خارج پرداخت.

ایشان از همان آغاز در انزوای حجره طلبگی آرام نیافت و گستره دین را به عرصه سیاست پیوند زد. پس از قیام خونین پانزدهم خرداد سال ۱۳۴۲ پرشورتر وگرمتر از همیشه در صحنه مبارزات سیاسی شرکت جست. سال ۱۳۵۷ توسط ساواک دستگیر شد و به زندان افتاد.

همزمان با اوجگیری مبارزات مردم ایران علیه حکومت پهلوی از زندان آزاد شد و فصل جدیدی در زندگی این روحانی خستگیناپذیر پدید آمد. مسئولیتهای متعدد وی، همانند عضویت دز هیأت تشخیص صلاحیت قضات، کمیسیون تصفیه ستاد مرکزی سپاه پاسداران، نمایندگی هیأت عالی گزینش در هیأت مرکزی سپاه، عضویت شورای سرپرستی دفتر تبلیغات اسلامی قم و شورای عالی تبلیغات اسلامی، مسؤولیت بازرسی دادسراها و دادگاه های انقلاب و محاکمه متخلفین، مسؤولیت قائم مقام سازمان بازرسی کل کشور، رئیس سازمان تبلیغات و قائم مقام سازمان، امام جمعه تنکابن و خمین، از او چهرهای فداکار و دلنشین ساخت.

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ عباس شیرازی که در کنار دیگر مسئولیتهای خود فرماندهی کل تبلیغات جبهههای جنگ را بر عهده داشت، روز جمعه هفدهم ماه مبارک رمضان ۱۳۶۴ جان شیرین خود را در خطه خون رنگ جنوب پیشکش آستان مقدس محبوب کرد و روح بزرگش در جوار رحمت حق آرام و قرار یافت.

ابلاغ حکم امام خمینی(ره)

جناب حجةالاسلام آقای حاج شیخ عباس شیرازی دامت افاضاته

مقتضی است جنابعالی با تجربه و سابقهای که در امر تبلیغ و نشر معارف اسلامی دارید سرپرستی و ادارهی مؤسسه تربیتی و اسلامی جامع نارمک و امامت مسجد را به عهده گرفته و رفع نیاز مسؤولان و اهل محل را از این نظر بنمائید. بدیهی است اهالی محترم محل و متصدیان نیز همکاریهای لازمه را با جنابعالی داشته و از هر گونه کمکی در اینباره دریغ نخواهند داشت و از خدای تعالی موفقیت جنابعالی و همکاران محترمتان را مسئلت دارم.
والسلام علیکم و رحمت اله ۲۹ ذی الحجة الحرام ۱۴۰۳
روح اله الموسوی الخمینی

در کلام رهبر
بسم الله الرحمن الرحیم
فقدان تأسف انگیز عالم فاضل مجاهد حجةالاسلام «حاج شیخ عباس شیرازی» رحمهالله علیه بیشک ضایعه و مصیبتی است که به آسانی جبران نخواهد شد.
این روحانی عزیز و با اخلاص سالها از عمر خود را در خدمتی صادقانه و ارجمند به انقلاب اسلامی گذرانید و منشأ خدماتی بزرگ و فراموش نشدنی گردید. و سرانجام در حین تلاش مقدسش برای ایفای یکی از مهمترین تکالیف انقلابی به لقاءالله پیوست و عرصه کارزار با دشمنان اسلام را به خون خود رنگین ساخت.
رحمت و نور بر روان آن عزیز که زندگی و مرگش در حال انجام وظیفه بود.
اینجانب این فقدان افتخارآمیز و غمانگیز را به پدر و خانوادهی گرامیش و نیز به همکاران محترمش در سازمان تبلیغات اسلامی تبریک و تسلیت میگویم و علو درجاتش را از خداوند متعال مسئلت میکنم.
سید علی خامنهای، رئیس جمهوری اسلامی ایران

عملکرد عادی
هر جا و در هر شرایطی به طور خستگیناپذیر فعالیت میکرد. حتی به خاطر دارم زمانی که در خدمتشان به مکه مشرف شده بودیم، لحظهای آرام و قرار نداشت و با ذکاوت و هوشیاری خاصی، کار تهیه و توزیع اطلاعیهها را انجام میداد. مأمورین امنیتی رژیم سعودی میدیدند که عکس امام (ره) و اخبار ایران و مسائل انقلابی هر روز به طور منظم پخش میشود. اما نمیتوانستند منشأ آن را پیدا کنند. ایشان به قدری عادی عمل میکرد که هیچ کس بویی نمیبرد. شب و روز نداشت، زمانی که همه خواب بودند، به تکثیر اعلامیهها و اطلاعیهها میپرداخت و روزها، پخش و توزیع آنها را پیگیری میکرد.
راوی: حجت الا سلام والمسلمین صفایی
 
اگر میدانستم چه خبر است ...
اعتقاد عجیبی به نماز اول وقت داشت. در هیچ مسافرتی نبود که نماز اول وقت نخواند. اگر در خانه بودند وقت نماز که میشد و نمیتوانستیم به مسجد برویم، در منزل به نماز میایستادند و اهل خانه به ایشان اقتدا میکردند. حتی بعد از شهادتشان در عالم خواب به خواهرمان گفته بود: «نگذارید ثواب نماز اول وقت از دستتان برود. وقت را بیهوده هدر ندهید، این دو رکعت نمازی را که میتوانید اینجا بخوانید آنجا به درد میخورد.»

حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا فاکر، در این باره خوابی دیده بودند که بعداً برایمان نقل کردند: «در خواب دیدم در مسجدالحرام و در طبقه دوم مسجد در گوشهای نشستهام. در سمت دیگر، چشمم به یک شخص روحانی افتاد، در حالیکه او هم نشسته بود و برگ درختی بالای سر و روی صورتش سایه انداخته بود.

کمکم سایه رفت و من او راشناختم. شهید بزرگوار حاج شیخ عباس شیرازی بود. در عالم رویا میدانستم که ایشان شهید شدهاند به همین خاطر با عجله برخاستم و نزدیک رفتم، احوالپرسی کردم و گفتم: «فلانی بگو ببینم چه خبر؟ چه میکنی؟»

هر چه اصرار کردم ایشان پاسخی نداد. من باز سماجت کردم و دامنش را گرفتم و گفتم: «تا نگویی دست بردار نیستم.» ایشان در عالم رؤیا جملهای به من فرمودند که واقعاً عجیب بود، گفت: «همین قدر به تو بگویم اگر میدانستم اینجا چه خبر است، در دنیا به جای خوردن و خوابیدن فقط نماز میخواندم.» این سخن را کسی در عالم خواب میگوید که خودش سراسر عشق به نماز و عبادت بود و از هر چیز بیشتر مقید به نماز اول وقت بود.

راوی:برادر شهید
 
ماجرای سمینار سازمان تبلیغات      

یک روز تصمیم گرفتم به دیدن عباس در سازمان تبلیغات اسلامی بروم. صبح همان روز عباس به همراه آیتالله جنتی سمیناری را در پادگان شهید باهنر سپاه پاسداران که گردهمایی همه مسؤولان دفاتر سازمان تبلیغات از سراسر کشور بود، افتتاح کرده و به محل کارش بازگشته بود.

وقتی مرا دید پیشنهاد داد، با هم به سمینار برویم اما مأمور جلوی در پادگان مانع شد. من آقا شیخ عباس را به نگهبانی معرفی کردم. ولی بیفایده بود، مأمور کیف ایشان را بازرسی کرد بعد هم نوبت رسید به بازرسی بدنی. عباس اصلاً به این کار معترض نشد، اجازه عبور دادند ، اما بدون ماشین.

ماشین حاجی را به دستور نگهبان همان جا گذاشته و آن راه طولانی را پیاده پیمودیم. وقتی رسیدیم جلسه تمام شده بود. عباس آن روز قرار بود هم سخنرانی داشته باشد، و هم گزارشی از عملکرد سازمان به آقای هاشمی رفسنجانی که رئیس مجلس بودند تحویل دهد اما در مقابل آن همه تندخویی نگهبان کوچکترین اعتراضی هم نکرد.

راوی:علی شیرازی
 
مرد عمل

صبح روز جمعه بود زنگ تلفن چند بار به صدا درآمد و هر بار فردی عباس را تهدید به مرگ کرد. همه نگران بودیم عباس حاضر شد، قبل از خطبههای نماز جمعه سخنرانی داشت خواهرم گفت:«داداش شما امروز نروید اینها شما را تهدید کردهاند.

ممکن است خدای نکرده اتفاقی بیفتد. عباس بیآنکه ترس به دل راه دهد پاسخ داد:«نترسید، اینها همین را میخواهند ما نباید گول این حرف ها را بخوریم این ها میخواهند ما را از کارهایی که میکنیم بازدارند شما هیچ ناراحت نباشید».عباس مرد عمل بود، شجاعت و درایت او دشمنان انقلاب را خار و زبون ساخت. چرا که از هیچیک از تهدیدها نترسید و در راه پایداری انقلاب از پای ننشست.

راوی:برادر شهید علی شیرازی
 
صبر
با عباس از محل کار به خانه بازمیگشتیم که او گفت:«بیا به دنبال دخترم برویم». مدرسه در خیابان ایران قرار داشت. ما در همان کوچه ماشین را پارک کردیم تقریباً همه دانشآموزان به خانههایشان رفتند، اما دختر برادرم مشغول صحبت با دوستش بود، این گفتگو نیم ساعت طول کشید و ما همچنان منتظر نشسته بودیم.

در این نیم ساعت اخوی حتی یک کلمه هم اعتراض نکرد، با وجودیکه خیلی خسته بود و مشغلههای دیگر مثل جلسه، سخنرانی، نمازجماعت و ... داشت، او آرام در ماشین نشست تا صحبت فرزندش تمام شد و من به این همه صبر او غبطه خوردم.

راوی:برادر شهید علی شیرازی
 
رفتار پدرانه        
آن روز من به همراه آقای شیرازی به جلسهای رفتیم ایشان قبل از آغاز جلسه از من خواستند تا پایان جلسه حضور داشته باشم. اما من کار مهمی داشتم و نمیتوانستم تا پایان جلسه بنشینم. خجالت کشیدم موضوع را به ایشان بگویم.

لذا بعد از شروع جلسه آرام آنجا را ترک کردم. وقتی برگشتم، ایشان با سردی با من برخورد کرد. فهمیدم از من دلگیر است، با نگرانی گفتم:«حاجآقا! میدانم خطایی از من سر زده، ولی نمیدانم چه خطایی؟» دستی به شانهام زد و گفت:«خودت متوجه میشوی». با اصرار من بالاخره لب به سخن گشود:« من در این جلسه با شما کار داشتم، هرکسی میتوانست اینجا را ترک کند ولی از شما انتظار نداشتم، من میخواستم در پایان جلسه از شما نظرخواهی کنم.» او دیگر کلامی نگفت حتی با من با تغیر برخورد نکرد و من شرمنده این رفتار پدرانه او شدم.

راوی:آقای امیرخانی
 
اجازه لازم نیست

آقای شیرازی خیلی نسبت به دکتر بهشتی ارادت داشت، یکبار که آیتالله بهشتی، آیتالله هاشمی رفسنجانی و من کنار هم بودیم، شخصی آمد و به دکتر گفت:«آقای شیرازی دم در است و اجازه میخواهد که بیاید داخل». دکتر بهشتی خیلی از این کلام ناراحت شد و پاسخ داد:«برای آقای شیرازی که اجازه لازم نیست، فوری بگوئید تشریف بیاورند». بعدها نیز به پدر ایشان فرمودند:«شما با تربیت فرزندی مثل آقا شیخ عباس به گردن انقلاب حق دارید، شما انسان بزرگی را تربیت کردید و تحویل حوزههای علمیه دادید».
راوی:حجت الاسلام محمدعلی انصاری
 
شهادت
زمان جنگ بود، شیرازی آرام و قرار نداشت یک روز تهران، روز دیگر قم، یکبار جبهه خلاصه با وجودی که مسؤول تبلیغات جبهه بود، اما از حضور در میدان جنگ ابا نداشت، روز جمعه هفدهم خردادماه سال ۱۳۶۴ راهی دزفول شد تا قبل از آغاز نماز جمعه سخنرانی کند.

اما در میان راه با نقشه قبلی خودرو حامل حجةاسلام شیرازی با خودرو دیگری برخورد کرد. یک لحظه زمان از حرکت ایستاد، مردم به سمت آنها دویدند. عباس ضربه مغزی شده بود، او را به بیمارستان انتقال دادند. ولی بیمارستان امکانات لازم را نداشت.

به ناچار سعی کردند با هلیکوپتر ایشان را به اهواز ببرند، غافل از آنکه کپسول اکسیژن خالی در هلیکوپتر گذاشتهاند و این مرد بزرگ در آسمان جان به جان آفرین تسلیم کرد و شاهد بزمگاه عشق گردید.
 
کمرم شکست

در هنگام تشییع پیکر شهید عباس شیرازی،« آیتالله جنتی» در جمع تشییعکنندگان فرمودند:«آقا شیخ عباس شیرازی اسماً قائم مقام سازمان تبلیغات بودند، اما تمام کارها به دوش ایشان بود من الان باید آن جملهای را که سیدالشهداء (ع) بالای سر حضرت عباس (ع) فرمودند در تشییع پیکر ایشان بگویم. امام حسین (ع) فرمودند:«الان قد انکسر ظهری» من هم میگویم: الان کمرم شکست.

دیدار امام (ره)

چند روز بعد از شهادت عباس به همراه آقایان مروی، موسوی، خوئینیها و .... به خدمت امام (ره) رسیدیم از اینکه افتخار زیارت حضرت امام (ره) نصیبمان شده بود، در پوست خود نمیگنجیدیم. به ایشان عرض کردم:«شهادت شیخ عباس، بزرگترین سعادت را برای من آورد که موفق شدم شما را زیارت کنم و دستان شما را ببوسم. من ۶ پسر داشتم که یکی از آنها شهید شد حالا از شما استدعا دارم دعا بفرمائید تا پنج فرزند دیگرم خط و راه برادرشان را ادامه دهند».

همسرم نیز همین جملات را تکرار کرد. نمیدانم چرا احساس کردم چند قطره اشک در گوشه چشم امام (ره) جمع شد حس غریبی بود و من دلم نمیخواست پیر فرزانه انقلاب برای دمی هم ناراحت باشد. سالها گذشت و ما به دیدار مقام معظم رهبری شرفیاب شدیم پسر بزرگ شیخ عباس ازدواج کرده بود و حالا نوبت دخترش بود. آقا خطبه عقد را قرائت کرد و این ازدواج به کلام نورانی فرزند عزیز زهرای اطهر (س) متبرک گشت.

راوی:پدر شهید

سخن شهید

تقوی از ریشه «وقی» است. وقی یعنی نگهداری و اتقاء یا تقوا یعنی خودنگهداری. یعنی انسانی که بتواند خودش را در مسیری که انتخاب کرده، نگهداری کند؛ حال هر مسیری که میخواهد باشد؛ هر هدفی که میخواهد باشد، انسان اگر خودش را در این مسیر نگه داشت، تقوای در آن مسیر را دارد.....

تقوی همچون عبادت، عمل روح است؛ حالت روح انسان است. بنابراین، ترجمه کردن تقوی به پرهیز، اگر مراد پرهیز و گریز اجتماعی باشد، غلط است.... تقوی همان قدرت اجتنابی است که نفس و روح انسان پیدا میکند. یعنی نفس انسان عاری از گناه است.

نفس انسان ابا دارد ازآلودگی و نفس انسان نیرومند است.... اسلام نخواسته افراد را ضعیفالنفس بار بیاورد. بگوید همیشه از محیط آلوده فرار کن.... انسان با تقوی، انسان نیرومند و توانمندی است که اگر هم در محیط فاسدی وارد شد، به رنگ فساد درنمیآید .... در روایتی از امیرمؤمنان (ع) میفرماید:«اتقوا عصمت لک فی حیاتک و زلفت لک بعد مماتک» تقوی عصمت شماست در زندگی شما. عصمت چیست؟ «عصمت ای ما یتصع به » یعنی چیزی که وسیله نگهداری باشد. این را میگویند عصمت، مثل ترمز در ماشین. تقوی در انسان حکم ترمز در ماشین را دارد....

امیرمؤمنان (ع) فرمود:«حتی فکر گناه را هم نکنید، برای اینکه فکر گناه یواش یواش تو را به گناه میکشاند نگو فکر گناه، گناه نیست خدا این لطف را به ما کرده که اگر فکر گناه کردی و عمل نکردی، توی پروندهات گناه نمینویسند، اما در عین حال این زمینه گناه کردن میشود....

حدیثی است از امام صادق (ع)، نقل میکند که حضرت عیسی بن مریم خطاب به قومش میکند و میگوید:«حضرت موسی (ع) آمد به شما گفت:گناه نکنید، زنا نکنید، من آمدهام به شما بگویم که حتی حدیث نفس به گناه نکنید؛ یعنی پیش خودتان حدیث نفس نکنید.

این کار را میکنم و این کار را نمیکنم، نه، همانا کسی که حدیث نفس میکند به گناه مثل کسی است که توی خانه زینت شده و آراسته و زیبایی آتش روشن کند. شعلههای آتش بالا میکشد زبانه میزند، دود میکند، دود آتش، خانه زیبا و آراسته را تیره و سیاه و آلوده میکند. اگرچه این شعله آتش اتاق را نسوزاند اما تیره و تارش میکند».
 
نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

همسر و فرزندان عزیزم، سلام و درودتان باد

امیدوارم که حالتان بسیار خوب باشد و از سلامتی تن و آرامش روان برخوردار باشید و در سایه عنایات حق جل و علی و توجهات ولی عصر روحی فداه در مسیر حق و خط الله در حرکت و پیشرفت بوده و هر لحظه لحظهی عمرتان در کانال بندگی الله و به سوی الله که کمال مطلق است، در تلاش باشید و خورشید سعادت و پیروزی همیشه در افق زندگیتان طالع گردد و رنج ها و سختی های گذرا که لازمهی زندگی پست دنیاست، شما را نیازارد و روح بلند و پر توانتان را افسرده نسازد و لذتی که در اثر در راه خدا بودن و برای او زیستن احساس میکنید، تمامی دردها و سختی ها را بر شما آسان کند که کرده است و می کند انشاالله تعالی.

حال من هم به لطف خدا بسیار خوب است و در کنار خانهی خدا، این خانهی امن و تجلیگاه روح عبودیت حق و مهبط وحی، دعاگویتان هستم.

از جایگاهی با شما سخن میگویم که آنچه را احساس میکنم، امکان ابراز کردن نیست، بسیاری چیزها احساس میشود که نمیتوان گفت. بحق که جایتان خالی است، و در هر نقطه پیوسته به یادتان هستم و از خداوند بزرگ تشرف مجدد را با شما خواستارم و امیدمندم که مورد پذیرش خداوند قرار گیرد.

گفتم همه جا به یادتان هستم؛ در طواف خانه، رویاروی حجرالاسود، در کنار حجراسماعیل و در زیر ناودان طلا، در پشت مقام ابراهیم، در کنار جریان آب زمزم و بالاخره بر قلهی صفا و در کنار کوه مروه که یادآور حرکت خدایی یک مادر یعنی هاجر است.

سعی و حرکت سیلآسا و طوفندهی مردمی که زنده نگهدارندهی تلاش هاجر است که بین این دو کوه میدوید و در جستجوی آبی برای شیرخوارش اسماعیل بود. و تجدیدکنندهی حرکت ابراهیم و هاجر و اسماعیل است که در طول تاریخ باید سرمشق انسان هایی باشد که میخواهند تنها و تنها بندهی خدا باشند و تسلیم در برابر او و پذیرفتن هرچه او میخواهد و میپسندد و خشنود میشود، هرچند به ظاهر همراه با دردها، رنج ها و فراق ها و تشنگی ها و ... باشد.

همانسان که گفتم، حرکت اقیانوس انسانها، حرکت سیلگونهی میلیونی مردم در طواف و سعی، گفتنی نیست؛ دیدنی است. بدین امید که ببینید و آنگاه رویاروی ناودان، پشت حجر اسماعیل یا بر قلهی نسبتاً بلند کوه صفا بنشینید و بیندیشید و به نقش حج با توجه به گذشتهی تاریخیاش پی برید البته در بعد عبادیاش و در ارتباط با مردم و تبادل اطلاعات و شناخت یکدیگر، سیاه و سفید و زرد و سرخ، انسان هایی در شکل ها و رنگ هایی که هرگز ندیدهاید، با فرهنگهایی گونهگون، ولی در یک صف با یک شعار.

البته در اینجا چه خوب میشود افکار و عقاید را انتقال داد و چه ساده میتوان تبلیغ کرد و ارشاد و چه خوب میشود خنثی کرد تبلیغات غلط را و اندکاندک از این قطرهها دریایی ساخت و به راه انداخت و بدان جا برد که مقصود انبیاء است و مرضی خداست و به هر حال به نقش سیاسی و نظامی حج پی برد.

در پایان تقاضامندم سلام مرا خدمت آقا جان و مامان، اخوی ها و همشیرهها و همسرانشان و بالاخره دوستان و بستگان ابلاغ دارید. اخوی علی و همسایگان را سلام دارم و یادآور میشوم که نخستین روز به فکر تلفن و یا نامه بودم. تلفن بسیار مشکل بود و ۵ الی ۶ ساعت معطلی و در اخر هم با صدای ضعیف به سختی میشد تماس گرفت و فرصت نامه هم به دست نیامد.

ناگزیر امروز دست به قلم شدم که چنانچه موفق به تلفن نشوم، بیاطلاع از حالم نباشید و اگر باز هم موفق به تلفن نشدم، شاید نامه برایتان نوشتم. ولی به هر حال نگران من به هیچ وجه نباشید؛ هرچند من هم نگران شما نباید باشم؛ چون به خدایتان سپردهام و «فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین».

فرزندان عزیزم، محبوبه، امیرحسین و محمدکاظم، حتماً همان گونه که در هنگام سفر سفارش کردم، بچههای بسیار خوبی بودهاید و خوبتر شدهاید. حتماً مامان را اذیت نکردهاید.

حتماً محبوب و امیر، محبوب و کاظم، امیر و کاظم و به هر حال هر سه با هم خوب و مهربان بوده و گوش به فرمان مادر بودهاید. چه، رضای من و رضای خدا از شما، در رضای مادرتان هست. مادرتان را احترام کنید. به حرف او گوش دهید. خدا نگهدارتان.

من هم انشاءالله سوغاتیهایی که خواستهاید، برایتان میخرم؛ هرچند شما برای خدا خوب خواهید بود، نه برای سوغات.

خداحافظ همهتان، فعلاً خدانگهدار

جواب نامه را ننویسید، بعید است به دستم برسد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها