ناگفته های تنها فرزند شهید عباس کریمی در گفت و گو با دفاع پرس

این بخش زندگی شهدا که "دوست داشتند زندگی کنند" نادیده گرفته شد

همسر شهید حمید باکری تعریف می‌کرد که حمید زندگی را دوست داشت. وقتی به خانه می‌آمد با بچه ها بازی می‌کرد اولین کسی بود که آنتن تلویزیون نصب کرد تا حوصله بچه ها سر نرود. این بخش از زندگی شهدا که دوست داشتند زندگی کنند و زندگی را دوست داشتند نادیده گرفته شده است.
کد خبر: ۳۵۱۲۸
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۲ - 01December 2014

این بخش زندگی شهدا که

داوود کریمی تنها فرزند فرمانده شهید "عباس کریمی" در گفتوگو با خبرنگار سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس عنوان کرد: شاید برای خیلیها جای شبهه باشد که شهدا و آدمهایی که در دفاع مقدس حضور داشتند علاقهای به زندگی نداشتند. برای خود من هم جای سوال بود که اکثر شهدا زمانی که شهید شدند بچههای کوچک داشتند و همیشه بچهای کنار تابوت پدر بود که اشک همه را در میآورد. همه آنهایی که به جبهه رفتند با اینکه حداقل 50 درصد احتمال شهادت میدادند اما چرا تشکیل خانواده دادند و بچهدار شدند.

چند سال پیش قسمت شد تا در سفری به لبنان جواب سوالم را پیدا کنم. دیدم رزمندهها با اینکه در شرایط جنگ و انفجار زندگی میکنند، زن و بچه دارند. سوالی که همیشه در ذهنم بود را آنجا مطرح کردم. گفتند ما سالهاست در کشور جنگ داریم، ممکن است فردا صلح کنیم و یا دوباره جایی مورد حمله قرار بگیرد و ما هم کشته شویم با این حال چرا باید زندگی عادی خود را نداشته باشیم و زندگی نکنیم؟ همین اتفاق هم برای افرادی مثل پدر من در زمان دفاع مقدس افتاد، آنها نمیدانستند جنگ تا چند سال طول میکشد ممکن بود فردا جنگ تمام شود و یا سالها طول بکشد، نباید با این فکر که شاید فردا کشته میشوند زندگی عادی نداشته باشند.

مخصوصا که همین شهدا اهمیت ویژهای به همسر و زندگیشان میدادند. پدرم سال 61 ازدواج کرد و سال 63 هم شهید شد یعنی فقط 2 سال با مادرم زندگی کرد. سال اول زندگی مادرم در کاشان بود و پدرم ماهی یک بار به او سر میزد سال دوم همسرش را به منطقه میبرد تا بتواند بیشتر به او سر بزند. در همان موقعیت هم به فکر فراهم کردن وسایل آرامش و آسایش همسرش بود.

همسر شهید حمید باکری تعریف میکرد که حمید زندگی را دوست داشت. وقتی به خانه میآمد با بچهها بازی میکرد، اولین کسی بود که آنتن تلویزیون نصب کرد تا حوصله بچهها سر نرود. این بخش از زندگی شهدا که دوست داشتند زندگی کنند و زندگی را دوست داشتند نادیده گرفته شده.

نکته دیگر اینکه پدرم 24 ساله بود که فرمانده شد و 26 سالگی هم شهید شد. با اینکه امروز سنم از پدرم بیشتر است اما باورش سخت است آدمی در آن سن و سال کم لشکری را اداره کند اگر امروز مسئولیت گروهی را به من بدهند شاید در حرف بگویم از عهده آن برمیآیم ولی انصافا کار مشکل است.

و یا اینکه مادرم چطور توانست با سن کم این همه سختی را تحمل کند، در اتاقی مدتی را زندگی کند و وسایلش یک وانت بیشتر نباشد. این موضوع را هم در سفرم به لبنان متوجه شدم که آدمهایی با 20 سال سن فرمانده موشکی بودند. شهدا و رزمندههایی که در جبههها میجنگند جدای از ایمان دینی و  فرمان ولایت فقیه و امام، به کاری که میکنند ایمان دارند. هدف و نیت واقعی تمام زندگی را تحت تاثیر قرار داده و رمز پیروزی آنها است.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار