جواد منصوری:

شهید شاه آبادی آدم ها را به هم متصل می کرد

شهید بزرگوار شاه آبادی، بعد از انقلاب، در کمیته، سپاه و حزب جمهوری اسلامی فعال بود. به همه جا می رفت و به همه روحیه می داد، کمک می کرد، صحبت می کرد، آدم ها را به هم متصل می کرد.
کد خبر: ۲۷۵۸۴
تاریخ انتشار: ۱۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۲:۴۰ - 09September 2014

شهید شاه آبادی آدم ها را به هم متصل می کرد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، برشمردن وجوه شخصیتی و بارز شهید شاه آبادی، ما را به یک غفلت تاریخی در خصوص آن بزرگوار و نقش مهم و منحصر به فردی که این عالم مجاهد در یک مقطع مهم از تاریخ جمهوری اسلامی ایفا کرده است رهنمون می شود. جواد منصوری، در گفت وشنود پیش رو می کوشد از این رخداد تاریخی غبارزدایی کند و وجوه دیگری از شخصیت آن شهید بزگوار را بازنماید.

استاد منصوری از نخستین فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و شخصی که مسؤولیت هایی چون معاونت وزارت امور خارجه و سفارت جمهوری اسلامی ایران در کشور چین را در کارنامه دارد، با سابقه روشنش در جریان مبارزات پیش از انقلاب، همواره تحلیل های خوبی از اتفاقات قبل و بعد از روی کار آمدن نظام مقدس جمهوری اسلامی ارائه کرده است. از این نظر، ایشان، همواره مرجع بیشتر روزنامه نگاران و محققان تاریخ معاصر بوده و نیز با روی گشاده آنان را پذیرفته است.

 


دوست داریم راجع به شهید بزرگوار شاه آبادی و نکات و خاطراتی که از ایشان در ذهن دارید، بفرمایید.
من از سال ها قبل از پیروزی انقلاب ایشان را می شناختم، اما آشنایی جدی و همکاری ما، در نخستین روزهای بعد از سقوط رژیم پهلوی شاه آبادی در کمیته رخ داد.

کمیته انقلاب اسلامی؟
بله، البته همواره اسم آقای شاه آبادی و پدر بزرگوارشان را به نیکی شنیده بودم و حتی قبلاً جزو کسانی که زندان بودند، با ایشان نیز آشنایی داشتم، ولی ما با هم مستقیماً در یک زندان نبودیم. آیت الله شهید شاه آبادی، چند ویژگی بارز داشتند و هر دو ویژگی مهم باعث شده بود که ما خیلی با هم مأنوس و مرتبط باشیم و ایشان هم خیلی به من محبت داشتند. آشنایی اولیه ما برمی گردد به قبل از انقلاب و سال های 1349- 1348. به این ترتیب که در آن دوران، ما در جریان مبارزاتی که داشتیم، با ایشان آشنا شدیم. به ویژه این که شهید شاه آبادی یک پسر خواهری داشتند که جزو افراد نسبتاً سطح بالای سازمان مجاهدین خلق بود و از این نظر، به نوعی شهید شاه آبادی، به طور تقریباً غیررسمی، رابط بین من و آقای احمدی بود.

آقای احمدی خواهرزاده شهید بودند؟
بله، خواهرزاده شهید بودند.



اسم کامل شان چه بود؟
مهندس محمود احمدی. ما چندین جلسه با هم رفت و آمد داشتیم و اتفاقاً یادم است که در آن زمان، آقای شاه آبادی از یکی از فرزندان شان به نام آقا سعید صحبت می کردند و می گفتند که این پسر، استعداد خیلی زیادی دارد و بیشتر از بچه های معمول خودش، هم مطلب می داند و هم رشد و استعداد دارد. البته من با فرزندان شهید شاه آبادی، بعد از انقلاب هیچ گونه ارتباط و همکاری ای نداشتم. خاطرم است که شهید شاه آبادی نسبت به یکی از فرزندان شان که الان به خاطر من هست ـ سعید آقا ـ خیلی خوشحال بود؛ از این که چنین فرزندی دارد.

شما پیش از انقلاب در سازمان مجاهدین خلق بودید؟
من عضو شورای مرکزی سازمان حزب الله بودم.

چه رابطه ای با مجاهدین خلق آن زمان داشتید که شهید شاه آبادی رابط شما با سازمان محسوب می شد؟
سازمان حزب الله با مجاهدین خلق از لحاظ هم فکری، همکاری، تبادل امکانات و اطلاعات ارتباطاتی داشت. در سال 1350 قرار شد این دو سازمان یکی شوند، اما من مخالفت کردم، به آن ها گفتم که سازمان مجاهدین خلق، یک سازمان کاملاً اسلامی نیست و من قبول شان ندارم.
من از سال 1350 اعتقادم این بود که سازمان، از نظر اعتقادی، ضعف هایی دارد و صلاح نیست که ما با این ها یکی شویم.
شاید بعضی ها تا بعد از انقلاب هم انحراف این ها را متوجه نشدند، اما من در سال 1350 این انحراف را متوجه شدم و لذا از مسیر ادغام حزب الله و مجاهدین خلق کنار کشیدم و به این سازمان نپیوستم. در عین حال هم با حزب الله هم با مجاهدین ارتباط داشتم، اما جزو عملیات و برنامه های شان نبودم.

رابطه خود حاج آقا شاه آبادی با حزب الله چه بود؟
حاج آقا به نوعی هم با حزب الله در ارتباط بودند و هم با مجاهدین خلق. رسماً جزو هیچ کدام نبودند و هر دو گروه، به نوعی از اطلاعات و راهنمایی ها و بعضاً از امکانات یا موقعیت ایشان استفاده می کردند و آقای شاه آبادی هم چون یک شخصیت خیلی محبوب و با نفوذی بود، از این نظر هم حزب الله و هم مجاهدین خلق سعی می کردند با معظم له مرتبط شوند و از موقعیت شان استفاده کنند.
آن دو خصوصیتی که عرض کردم از همان ابتدایی که با ایشان در سال 1349 آشنا شدم، من را تحت تأثیر قرار داد، یکی این که همیشه خنده رو، مثبت، همیشه دارای حالتی دلگرم کننده و امید دهنده و بسیار آدم با نشاطی بود و از این نظر انصافاً کمتر افرادی را به میزانی که شهید شاه آبادی این جنم را داشت، من دیده ام.
بسیار بسیار مردم دوست و بسیار با مردم با محبت بود و بسیاری از این حرف هایی که ما امروزه، 30 سال بعد از پیروزی انقلاب شاهدیم که افراد به عناوین مختلف از هم فاصله گرفته اند، ایشان عجیب در نقطه مقابلش بود. دائم سعی می کرد افراد را با هم دیگر به نوعی نگه دارد. بعداً توضیح می دهم که ایشان چه کار بزرگی در جریان انقلاب انجام داد.

خصلت دوم ایشان که بسیار جالب بود، این تحرک، این انرژی زیاد، این فعالیت زیاد، این شوق و اشتیاقی که برای مبارزه داشت، برای اسلام داشت، برای تبلیغ داشت، برای فعالیت های انقلابی داشت، خیلی با تحرک بود، خیلی با انگیزه بود و گاهی در قریب به 8 تا 10 جا می رفت و یک کاری، یک صحبتی، یک برنامه ای، یک جلسه ای، یک سخنرانی را اداره می کرد. در این زمینه هم من خیلی خیلی کم دیده ام فردی را که به این اندازه فعال و متحرک و پویا باشد. معمولاً آقایان روحانیون یک تعدادی درفعالیت های شان آرام هستند و در برخوردشان با مردم هم یک حالت خیلی رسمی دارند و خیلی خویشتندار هستند، اما آیت الله شاه آبادی خیلی صمیمانه و گرم برخورد می کرد و خیلی تحرک داشت.

می دانیم که روحانیون خیلی کارهای روتین و روزمره، را به خاطر شأنی که دارند، انجام نمی دهند و همواره سعی می کنند به خاطر آن جنبه های دینی و تبلیغی ای که دارند، حریم و فاصله ای را حفظ کنند تا خدای ناکرده، شائبه ای در مورد آن ها به وجود نیاید. بد نیست که در این خصوص، مصداق های مربوط به شهید شاه آبادی را بفرمایید.
این که این ویژگی ها را چطور با هم جمع می کردند که به اصطلاح هم به آن طرف می رسیدند و هم به این طرف؟
در کل اخلاق شان این طور بود که می دیدیم که اگر با یک فردی برخورد می کردند که آدم تند مزاج، عصبی و خشنی بود، در برخوردهای اجتماعی، سیاسی خیلی با خوش اخلاقی و خنده- رویی و با تعبیر "جانم" که زیاد به کار می برد، باعث می شد که طرف یک مقدار تلطیف شود، یک مقدار آرام شود. از این نمونه ها زیاد دیدیم، هم قبل از انقلاب، هم بعد از انقلاب که ایشان یک چنین خصوصیتی را داشت و به این دلیل، سعی می کرد که فاصله های بین آدم ها را کم کند و آن ها را به هم متصل کند، چون معمولاً این تندی هاست که آدم ها را از هم جدا می کند؛ این عصبانیت ها، این خشکی ها و خشن بودن ها.

از فعالیت های شهید چه مواردی را در خاطر دارید؟
ایشان، هم با علمای قم و تهران در ارتباط بود، هم با دانشجویان و کاسبان، هم با اهالی محله رستم آباد، هم با مدارس طلبگی و حوزوی متعدد و هم با جامعه روحانیت. شهید بزرگوار شاه آبادی، بعد از انقلاب، در کمیته، سپاه و حزب جمهوری اسلامی فعال بود. به همه جا می رفت و به همه روحیه می داد، کمک می کرد، صحبت می کرد، آدم ها را به هم متصل می کرد. همه می دانستند که ایشان در این که سازمان های مختلف را به هم مرتبط و نزدیک و با یکدیگر مأنوس کند، چقدر مؤثر است.
ما بعد از انقلاب با ایشان در ارتباط بودیم و همکاری می کردیم و چندین بار مرا به کمیته ای که مسؤولیتش را بر عهده داشتند بردند.

در کجا؟
در رستم آباد شمیران. البته منزل ایشان در خیابان پیروزی و حوالی میدان شهدا بود.
فرمودید که در سال های قبل از انقلاب، در زندان رژیم ستم شاهی، دورادور و به شکلی محدود با شهید رابطه داشتید. از آن دوران بگویید.
در زندان گاه گاهی ایشان را می دیدیم. به این ترتیب که هر وقت می آمدند که به حمام زندان بروند، ما همدیگر را می دیدیم.

حرفی، چیزی هم بین شما رد و بدل می شد؟
نه، نمی شد.

فقط یک نگاه ساده؟
بله، آن ها با نظارت مأمورین می آمدند و برمی گشتند. ما در دو بند متفاوت اسیر بودیم که یک حمام مشترک داشت. ایشان هفته ای یا پنج، شش روزی یک بار به این حمام عمومی می آمدند و می رفتند.

در مورد همکاری تان با شهید در کمیته انقلاب اسلامی بگویید.
ایشان یک کمیته ای در همین منطقه رستم آباد شمیران داشتند که به کمیته رستم آباد معروف بود و در واقع مسؤول آن کمیته بودند؛ به علاوه این که کارهای مربوط به مسجد رستم آباد و روحانیت شمیران و جامعه روحانیت را هم بر عهده داشتند. اصولاً در همه تشکل های مذهبی و سیاسی و انقلابی، آقای شاه آبادی حضور داشتند و همه هم به ایشان علاقه مند بودند و با ایشان گرم می گرفتند.
یک کار بسیار بسیار مهمی که ایشان کرد و انصافاً برای انقلاب نتیجه بسیار مثبتی داشت، این بود که در جریان انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری، جامعه روحانیت، آقای بنی صدر را کاندیدا کرد، اما حزب آقای بنی صدر را تحت این عنوان نپذیرفت.

حزب جمهوری اسلامی؟
بله.

آیا شهید شاه آبادی در حزب جمهوری اسلامی عضو بود؟
رسما ً در حزب نبود، ولی عملاً با تمام بدنه حزب ارتباط داشت.
یعنی شخصیت ایشان طوری بود که رسماً به عضویت هیچ جایی درنمی آمد؟
به یک معنایی این طوری بود، یعنی در جامعه روحانیت بود. در حزب هم بود. در کمیته هم بود و به سپاه هم رفت و آمد می کرد. در همه جا به عنوان یک دوست، یک همکار و یک علاقه مند مطرح بود.

ریشه این ویژگی ایشان چه بود؟
چون می خواست همه را به هم نزدیک کند، همه را به دور هم جمع کند. می خواست بگوید این اسم ها و تشکیلات، نمی تواند آدم ها را از هم جدا کند. آن دو ویژگی ایشان، یعنی تحرک و فعالیت و آن اخلاق صمیمانه و عجیب در گرم کردن روابط آدم ها و سازمان ها با یکدیگر، در چنین جاهایی بود که کارگر می افتاد. چون واقعاً همین اسم ها و سازمان هاست که آدم ها را از یکدیگر جدا می کند و این متأسفانه یکی از بلاهایی است که باعث می شود تا اشخاص، یواش یواش دشمن یکدیگر بشوند. برای این که این فرد به این سازمان می چسبد، آن فرد به سازمان دیگری می چسبد.
انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری نتیجه تلخی داشت، یعنی بعد از این که بنی صدر انتخاب شد، جامعه روحانیت یک مرتبه متوجه شد که چه اشتباه بزرگی کرده، برای این که بنی صدر تازه ماهیت خودش را رو کرد و این ها متوجه شدند که چه فریب بزرگی خورده اند. چون بنی صدر قبل از انتخابات به جامعه روحانیت رفته و کلی حرف های مورد پسند آن ها زده بود و آن ها هم صحبت هایش را باور کرده بودند. بعد از انتخابات ریاست جمهوری، نوبت رسید به انتخابات مجلس. در انتخابات مجلس هم جامعه روحانیت یک لیستی ارائه داد که آن لیست با لیست کاندیداهای حزب فرق داشت و در نتیجه اگر قرار بود این دو لیست در جامعه منتشر شود، احتمال این که یک عده آدم های غیرانقلابی یا ضد انقلابی یا آدم های نامطلوب انتخاب شوند زیاد بود، چون آراء پراکنده می شد. شهید شاه آبادی، دو روز مانده به انتخابات، به دفتر شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی آمد و آن قدر نشست و آن قدر اصرار کرد و آن قدر دلیل آورد تا حزب را متقاعد کرد که با جامعه روحانیت یک لیست مشترک بدهند و از آن طرف هم رفت در جامعه روحانیت و همین کار را انجام داد. در نتیجه روز چهارشنبه صبح که فقط 24 ساعت امکان تبلیغات وجود داشت، روزنامه جمهوری اسلامی با تیتر بسیار بزرگ نوشت: "ائتلاف بزرگ".

انتخابات مجلس اول در اواخر سال 1358 برگزار شد دیگر؟
بله، اسفند ماه 1358. اگر شما به آرشیو روزنامه جمهوری اسلامی مراجعه و تاریخ دو روز قبل از انتخابات را نگاه کنید، بزرگ ترین تیتر آن "ائتلاف بزرگ" است. این ائتلاف بزرگ، ساعت 12 شب به چاپخانه رفت. چهارشنبه صبح، من، خودم جزو یکی از کاندیدهای حزب جمهوری بودم، اما وقتی ائتلاف کردند، از جمله کسانی که حذف شدند خود من بودم. قطعاً این کار خیر و مبارک بود.
یعنی بعد از 30 سال، با این که آن حذف، نتیجه تلاش های شهید شاه آبادی بوده، شما دارید به بزرگی از او یاد می کنید و از کارش نیز تمجید می کنید؟
بله، برای این که شهید شاه آبادی به خاطر خودش نیامد آن جا چانه بزند. ایشان گفتند ما در ریاست جمهوری آن گونه ضربه خوردیم، الآن هم اگر قرار باشد ترکیب مجلس از آن تیپ افراد باشد، برای مملکت خیلی مشکل ساز می شود. واقعاً اشهد بالله، آن ائتلاف بزرگ باعث شد که یک عده ای از افراد مؤمن و واجد شرایط به مجلس اول بروند. همین مجلس اول بود که در مقابل توطئه بنی  صدر ایستاد و باید این حرکت شاه آبادی در تاریخ انقلاب، خیلی پررنگ و خیلی دقیق ثبت شود. البته از حق نباید گذشت که حزب جمهوری هم خیلی خوب همکاری کرد، بعد هم جامعه روحانیت همکاری کرد، ولی اول حزب جمهوری انعطاف نشان داده بود. این، حاصل پافشاری شهید شاه آبادی بود. اگر پافشاری ایشان نبود، این اتفاق نمی افتاد.

حاج آقا فرمودید که باید پررنگ بشود، ولی من حس می کنم که تا کنون در رسانه ها و حتی در تاریخ انقلاب اسلامی، زیاد به این نقش شهید اهمیت داده نشده، چرا تا حالا به این قضیه پرداخته نشده است؟
نمی دانم دلیلش هر چیزی می توانسته باشد.
یکی از دلایل آن این بود که خود شهید اهل توی بوق و کرنا کردن کارها و خدماتش نبود.
ابداً و اصلاً اهل این که اعلامیه بدهد و مصاحبه کند و به منبر برود و بگوید من این کار را کرده ام، نبود. اتفاقاً یکی از خصوصیات شهید شاه آبادی این بود که بسیاری از کارهایش را نگفت و ننوشت. من مطمئنم که ایشان خیلی خدمات کرده اند که نه به کسی گفته اند و نه در جایی نوشته اند. با روحیه ای که از ایشان سراغ دارم، نسبت به این قضیه مطمئن هستم.
البته به فاصله سال 1360 تا زمانی که ایشان شهید شدند ما با هم ارتباطی نداشتیم، چون من به وزارت امور خارجه رفتم و عملاً مسیر کاری مان متفاوت شده بود از مسائل داخلی کشور.
چه کاره بودید؟
من از فروردین ماه 1360 معاون فرهنگی، کنسولی وزارت امور خارجه بودم. بعد، شهید رجایی مرا به وزارت کشور برد.
در دوره دکتر ولایتی چطور؟
باز هم همان را ادامه دادم. تا 9 سال من معاون بودم.
بعد از آن باز هم شهید شاه آبادی را می دیدید؟
خیلی کم. گاهی مثلاً عبوری بود یا در جلسات حزب یا در جلسات عمومی یا در محله همدیگر را می دیدیم، ولی چندان فعالیت مشترکی با همدیگر نداشتیم. شهادت آقای شاه آبادی نیز بسیار برای ما ناگوار بود، ولی برای خود ایشان خیلی گوارا بود، برای این که آن مرد، با آن روحیه و اخلاص و فداکاری هایی که کرده بود باید شهید می شد؛ یعنی شهادت حق او بود.
شما با شهید، هم محلی بودید؟
خیر. ما تا یکی ـ دو سال بعد از انقلاب، منزل ما در خیابان 17 شهریور جنوب تهران بود. بعداً نیز به سمت خیابان دولت آمدیم. بیشتر در رابطه با سپاه و کمیته و جلسات حزب و امور جاری همدیگر را می دیدیم.
موضع شهید شاه آبادی در قبال انحراف رسمی و آشکار سازمان مجاهدین خلق در سال 1354 را بفرمایید و واکنش های بعدی ایشان را.
تا آن مقداری که من می دانم، ایشان قطعاً نسبت به انحراف مجاهدین خلق بسیار ناراحت بوده و در زندان هم خیلی با اعضای سازمان بحث می کرده ولی عملاً من و ایشان، در سال های بین 1357-،1354 در جایی که مشترکاً یکدیگر را دیده باشیم و بحث کرده باشیم، نبوده ایم. بعد از انقلاب هم کاملاً اطلاع دارم که در مقابل مجاهدین خلق بوده است.
در چند سالی که منافقین آن معرکه ها را به وجود آوردند و شما هم شهید شاه آبادی را می-دیدید، هیچ بحثی راجع به انحراف و در نفی منافقین با هم نمی کردید؟ اگر پاسخ آری است، نظرات ایشان، به عنوان نمونه چه بود؟
ایشان در کل در لحن کار و رفتارش نشان می داد که بسیار ناراحت است و خیلی شدید به همه هشدار می داد که مراقب و مواظب آن ها باشید. به رغم این که پسر خواهرش جزو آن ها بود، باز هم هیچ انعطافی نسبت به آن ها نداشت.
نکته دیگری راجع به شهید شاه آبادی نمانده است که بخواهید برای ما بگویید؟
من به همین مقدار خیلی کم این بزرگوار را می شناسم. فقط می خواهم یک خاطره جالب بگویم. آن شبی که تا ساعت 24 جلسه ای در حزب تشکیل شده بود من نبودم. علت هم این بوده که آن جلسه اصلاً جلسة رسمی شورای مرکزی نبوده است.فردا صبح چهارشنبه که از منزل آمدم بیرون و در خیابان با یک جوانی برخورد کردم، با من سلام و علیک کرد و گفت می دانید که شما دیگر کاندیدای مجلس نیستید. گفتم چطور؟ گفت مگر روزنامه جمهوری اسلامی را ندیده اید؟ خیلی تعجب کردم. حالا چطور یک جوانی تصادفا روزنامه را می بیند و بعد هم مرا می بیند؛ بماند. البته من آن جوان را نمی شناختم، ولی او مرا می شناخت. بعد روزنامه را گرفتم و آن جریان ائتلاف را دیدم.
و شما عملاً از کاندیداتوری انصراف دادید؟
بله.
صبح شهید شاه آبادی را ندیدید؟ صحبتی نکردید راجع به این مسأله؟
بله. اتفاقاً خدا گواه است که من از ایشان تشکر کردم، به خاطر این که کارش واقعاً کار بسیار ارزنده ای بود.
گذشته از آن ویژگی تاریخی شهید شاه آبادی که مغفول مانده در تاریخ انقلاب و باید بیشتر به آن پرداخت؛ به نظرتان در شرایط امروز، خلأ شهید شاه آبادی ها بیشتر در چه جاهایی احساس می شود؟
شهید شاه آبادی یک خصوصیتی داشت که مثلاً برای خودش یک موقعیتی، اسم و رسمی که بخواهد آن را حفظ کند قائل نبود، مثلا به این معنا که بخواهد یک موضعی داشته باشد که دست کسی به آن نرسد یا خدشه ای به آن وارد نشود. لذا به محض این که احساس می کرد که دو تا آدم یا دو گروه و تشکیلات با همدیگر مشکلی دارند، اختلافی دارند، دائم سعی می کرد این آدم ها و سازمان ها را به هم مربوط کند و حلقه وصل همه این ها باشد و امروز متأسفانه در کشور، از این نظر، کمتر کسانی را داریم و همه برای خودشان ستون هایی شده اند که حاضر نیستند این ستون روی شان یک سقف هم قرار بگیرد، همه می خواهند همچنان ستون باقی بمانند...

منبع:شاهد یاران

نظر شما
پربیننده ها