سالروز شهادت نهمین اختر تابناک امامت تسلیت باد؛

امام جواد(ع) تجسم صلابت/ ماجرای امام جواد (ع) و انتقام از قاتلان حضرت زهرا (س)

امام در پاسخ فرمود: از کجا مى‏ دانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بیش از چند روز نمى ‏گذرد که خداوند پسرى به من عطا مى‏ فرماید و این پسر، حق ‏را از باطل جدا مى‏کند.
کد خبر: ۲۰۲۲
تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۰ - 06October 2013

امام جواد(ع) تجسم صلابت/ ماجرای امام جواد (ع) و انتقام از قاتلان حضرت زهرا (س)

خبرگزاری دفاع مقدس: در میان خانواده امام رضا (ع) و در محافل شیعه از حضرت امام جواد (ع) به عنوان مولودى پرخیر و برکت یاد مىشود؛ چنان که صنعانى مىگوید: روزى در محضر امام رضا(ع)بودم. فرزندش ابوجعفر را که خردسال بود؛ آوردند. امام (ع) فرمود: این مولودى است که براى شیعیان ما با برکت تر از او زاده نشده است.

شاید چنین تصور شود که امام جواد (ع) از امامان قبلى براى شیعیان بابرکت تر بوده است. این مطلب قابل قبول نیست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراین نشان مىدهد، تولد حضرت جواد (ع) در شرایطى صورت گرفت که خیر و برکت خاصى براى شیعیان به ارمغان آورد. عصر امام رضا (ع) مشکلات خاص خود را داشت و حضرت رضا (ع) در معرفى امام بعدى با مسایلى رو به رو گردید که در عصر امامان قبل سابقه نداشت.
 
از یک سو، پس از شهادت امام کاظم (ع) گروهى که به «واقفیه» معروف شدند؛ بر اساس انگیزه هاى مادى، امامت امام رضا (ع) را منکر شدند و از سوى دیگر، امام رضا (ع) تا حدود چهل و هفت سالگى داراى فرزند پسر نشد.
 
چون احادیث رسیده از پیامبر (ص) حاکى بود که امامان دوازده نفرند و نه نفر آنان از نسل امام حسین(ع)خواهند بود، فقدان فرزند براى امام رضا(ع) هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسش رو به رو مىساخت.
 
واقفیان نیز این موضوع را دستاویز قرار داده، امامت امام رضا (ع) را انکار مى کردند. اعتراض حسین بن قیاما واسطى به امام هشتم (ع) در این باره و پاسخ آن حضرت، بر درستى این سخن گواهى مىدهد. ابن قیاما که از سران واقفیه بود، در نامه اى امام رضا (ع) را عقیم خواند و نوشت: چگونه ممکن است امام باشى در صورتى که فرزند ندارى؟

امام در پاسخ فرمود: از کجا مى دانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بیش از چند روز نمى گذرد که خداوند پسرى به من عطا مى فرماید و این پسر، حق را از باطل جدا مىکند.

دوران حکومت امام جواد (ع)
 
امام جواد(ع) با دو خلیفه نیرنگ باز عباسى یعنى مامون و معتصم معاصر بود. به گواهى متون تاریخى مامون مکارترین و منافقترین خلفاى عباسى است. او کسى است که براى کسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه، بسیار کوشید.
 
هدف نهائى مامون از تشکیل مجالس مناظره با امامان شیعه، شکست آنان و در نهایت سقوط مذهب تشیع بود. او مىخواست براى همیشه ستاره تشیع خاموش گردد و بزرگترین منبع و مصدر مشکلات و خطراتى که مامون و دیگر حاکمان غاصب و ستمگر را تهدید مىکرد، از میان برداشته شود.
 
مامون به حمیدبن مهران - که در خواست مناظره با امام رضا(ع)کرده بود.- گفت: نزد من هیچ چیز از کاهش منزلت وى محبوب تر نیست.
 
او همچنین به سلیمان مروزى گفت: به خاطر شناختى که از قدرت علمى ات دارم، تو را به مباحثه با او امام رضا(ع) مى فرستم و هدفى ندارم جز این که او را فقط در یک مورد محکوم کنى.
 
در چنین عصرى امام جواد (ع) قاطعانه و با صلابت در برابرانحراف ها، کجروى ها، مسامحه ها، توهین ها و دیگر حیله ها و مکرهاى خلفاى باطل ایستاد و از حقانیت دین دفاع کرد.
 
نوشتار زیر نمونه هایى از قاطعیت و صلابت امام جواد(ع) در برابر دستگاه ستم و  تزویر بنى عباس را گرد آورده است.

امام جواد و انتقام از قاتلان حضرت زهرا (س)
 
همه امامان شیعه در برابر ستمى که درباره حضرت زهرا (س) انجام شد، حساس بودند و به مناسبت هاى مختلف خشم خود را از این قضیه ابراز مى کردند.
 
زکریابن آدم مىگوید: خدمت حضرت رضا (ع) نشسته بودم که امام جواد (ع) را پیش او آوردند. پس آن حضرت از چهار سال کمتر بود. حضرت جواد(ع) دستهایش را بر زمین نهاد، سرش را به طرف آسمان بلند کرد و در فکرى عمیق فرو رفت.
 
امام رضا (ع) فرمود: جانم فدایت چرا در فکرى؟ امام جواد (ع) فرمود: به آنچه در باره مادرم زهرا (س) انجام شد، مىاندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است که اگر دستم به آنها برسد، آنان را سوزانده، تکه تکه کنم وریشه شان را برکنم.

در این هنگام، امام رضا (ع) او را در آغوش کشید، میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت، به راستى که تو لایق امامت شیعه هستى.

خطبه کوبنده
 
شایعه انقطاع نسل امامت از امام رضا (ع) که ساخته واقفیه بود تا آنجا پیش رفت که به حد افترا رسید و گفتند: چون رنگ چهره امام جواد (ع) گندمگون است، فرزند امام رضا (ع) نیست و براى این که ثابت شود او فرزند امام رضا(ع) است، باید او را نزد قیافه شناس ها ببریم.
 
بدین ترتیب، باگستاخى، امام جواد (ع) را که در آن وقت حدود دو سال داشت؛ نزد قیافه شناس ها بردند. آنان به محض دیدن امام به سجده افتادند و خطاب به کسانى که امام را آورده بودند، گفتند: واى برشما! چگونه این کوکب درخشان و نور منیر را بر امثال ما عرضه مىکنید؟ به خدا قسم، او از نسلى پاک و پاکیزه و از اصلاب طاهر و مطهر است. او از ذریه على بن ابى طالب (ع) و رسول الله (ص) است. او را ببرید و بر این کار خود استغفار کنید. دراین هنگام، امام جواد (ع) با فصاحتى بى نظیر فرمود: «ستایش مخصوص کسى است که ما را از نور خودش و با دست خودش خلق کرد و از میان خلقش ما را برگزید و امین خود قرار داد. اى مردم! من محمد فرزند رضا و او فرزند کاظم و او فرزند صادق و او فرزند باقر واو فرزند زین العابدین و او فرزند حسین شهید و او فرزند على ابن ابى طالب، است. من پسر فاطمه (س) و محمد (ص) هستم. آیا در نسب چون منى شک کرده، بر من و پدرم افترا مى بندید و مرا به قیافه شناسان عرضه مىکنید؟ به خدا قسم، من هم نسب شما و هم نسب قیافه شناس ها را از خود شما و آنها بهتر مى دانم. من ظاهر و باطن همه را مى دانم و نیز مى دانم چه آینده اى در انتظار شما و آنها است. این علمى است که از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمین به ما رسیده است.»
 
وقتى این خبر به امام رضا (ع) رسید، فرمود: مانند این قضیه در زمان رسول خدا (ص) نیز تکرار شد. وقتى ماریه قبطیه حضرت ابراهیم را به دنیا آورد، عده اى به او تهمت زدند و گفتند: این پسر به رسول الله شبیه نیست. در نهایت پیامبر اکرم (ص)، حضرت على (ع) را مامور پىگیرى قضیه کرده، فتنه سازان را رسوا ساخت و خطاب به آنان فرمود: خدا شما دو نفر را نیامرزد. وقتى آن دو از پیامبر(ص) تقاضاى استغفار کردند، آیه 80 سوره توبه نازل شد: «و ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم». آنگاه امام رضا (ع) ادامه داد: سپاس خداى را که در من و پسرم اسوه اى مانند پیامبر و پسرش قرار داد.

مبارزه با حدیث سازان
 
پس از آن که مامون دخترش را به امام جواد (ع) تزویج کرد، در مجلسى که مامون و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانند یحیى ابن اکثم حضور داشتند، یحیى به امام عرض کرد: روایت شده جبرئیل حضور پیامبر (ص) رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام مى رساند و مىگوید: من از ابوبکر راضى ام؛ از او بپرس آیا او هم از من راضى است؟
 
البته علامه امینى در جلد پنجم کتاب الغدیر این حدیث را دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاد دانسته است. امام فرمود: کسى که این خبر را نقل مىکند باید خبر دیگرى که پیامبر اسلام (ص) در حجه الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانى که بر من دروغ مىبندند، بسیار شده اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هرکس به عمد بر من دروغ بندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید. آنچه با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه مخالف کتاب خدا و سنت بود، رها کنید.»
 
این روایت با کتاب خدا سازگارى ندارد؛ زیرا خدا فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مى دانیم در دلش چه مى گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم».
 
آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر برخدا پوشیده بود تا آن را از پیامبر (ص) بپرسد؟ یحیى گفت: روایت شده که ابوبکر و عمر در زمین مانند جبرئیل و میکائیل در آسمانند. حضرت فرمود: دراین حدیث نیز باید دقت شود، چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب خدایند، هرگز گناهى از آنان سرنزده است و لحظه اى از دایره اطاعت خدا خارج نشده اند؛ ولى ابوبکر و عمر مشرک بوده اند. البته آنها پس از ظهور اسلام مسلمان شدهاند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستى سپرى کردند. بنابراین، محال است خدا آن دو را به جبرئیل ومیکائیل تشبیه کند.
 
یحیى روایت دیگرى مطرح کرد که ابوبکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند. امام فرمود: این روایت نیز از جعلیات بنى امیه است و درست نیست؛ زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان وجود ندارد. این حدیث را بنى امیه در مقابل حدیثى از پیامبر(ص) درمورد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) که فرمود: «حسن وحسین دو سرور جوانان بهشت شمرده مى شوند.» جعل کرده اند.
 
یحیى گفت: روایت شده که پیامبر(ص)فرمود: اگر من به پیامبرى مبعوث نمىشدم، حتما عمر مبعوث مىشد.
امام فرمود: کتاب خدا ازاین حدیث راست تر است؛ زیرا فرموده است: «اى پیامبر! به خاطربیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم. » از این آیه صریحا برمىآید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است. در اینصورت، چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند. علاوه بر این،هیچ یک از پیامبران به قدر یک چشم برهم زدن به خدا شرک نورزیده اند.

چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مىکند که بیشترعمر خود را با شرک سپرى کرده است؛ و نیز پیامبر فرمود: «من درحالى پیامبر شدم که آدم بین روح و جسد قرار داشت.»

مبارزه با لهو و لعب
 
مامون هنگام تزویج دخترش، مجلسى ترتیب داد و از مطرب وآوازخوانى به نام (مخارق) دعوت کرد تا امام را بیازارد. مخارق به مامون گفت: اگر ابوجعفر کمترین علاقه اى به امور دنیوى داشته باشد، مقصود تو را تامین مىکنم.
 
پس در برابر امام جواد (ع) نشست و با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى کرد. امام به او و اطرافیانش هیچ توجه نکرد.
 
بعد از مدتى سکوت سربرداشت و به مخارق فرمود: از خدا بترس اى ریش دراز! در این لحظه، ناگهانعود و بربط از دست وى افتاد و دستش فلج شد. وقتى مامون سبب فلج شدن دست را از او پرسید، گفت: زمانى که ابوجعفر(ع ) فریاد بر کشید، چنان هراسان شدم که هرگز به حالت عادى باز نمىگردم.

قضاوت امام و شکست فقهاى دربارى
 
زرقان محدث مىگوید: روزى ابن ابى داوود را دیدم درحالى که به شدت افسرده و غمگین بود، از مجلس معتصم باز مىگشت. علت را جویا شدم، گفت: امروز آرزو کردم کاش بیست سال پیش مرده بودم. پرسیدم: چرا؟
گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر جواد در مجلس معتصم برسرم آمد. شخصى به سرقت اعتراف کرد و از معتصم خواست تابا اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها راگردآورد. امام جواد را نیز دعوت کرد و از ما در مورد قطع دست دزد و حدود آن پرسید. من گفتم: باید از مچ دست قطع شود، به دلیل آیه تیمم که مىگوید: (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم).
 
گروهى از فقها در این نظر با من موافق و عدهاى دیگر مخالفت کردند و گفتند: باید از آرنج قطع شود، به دلیل آیه وضو که مىگوید:(فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق). آنگاه معتصم رو به محمد بن على(ع)کرد و پرسید: نظر شما دراین مساله چیست؟
 
امام فرمود: اینها در اشتباهند. فقط باید انگشتان دزد قطع شود، به دلیل این که پیامبر(ص)فرمود: «سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى پذیرد: صورت، دوکف دست، دوسرزانو، دوانگشت بزرگ پا. بنابراین، اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى اونمىماند تا سجده کند. خداوند مىفرماید: (وان المساجد لله)یعنى اعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطع نمى شود. معصوم نیز جواب امام را پذیرفت و دستور داد انگشتاندزد را قطع کردند. در این لحظه من(ابن ابى داوود) از شدت ناراحتى آرزوى مرگ کردم.

حکم محارب
 
در زمان معتصم برخى از راه هاى مواصلاتى، بویژه راه خانه خدا، نا امن شده بود و عده اى راهزن نزدیک شهر خانقین براى کاروان ها مزاحمت ایجاد مى کردند. خلیفه به حاکم محل دستور داد تا راهزنان را دستگیر و مجازات کند. حاکم آنان را دستگیر کرد و منتظر ابلاغ حکم از سوى خلیفه شد. معتصم با فقها مشورت و درخواست حکم کرد. آنان در جواب به قرآن (انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله ویسعون فىالارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف اوینفوا منالارض)استناد کردند و گفتند: هرکدام ازاین مجازاتها اجرا شود، حاکم اختیار دارد.
 
امام جواد(ع)فرمود: این فتوا غلط است و در این زمینه باید بیشتر دقت کرد؛ زیرا این افراد یا فقط راه را ناامن کرده، کسى را نکشتهاند و مال کسى رانبرده اند، در این صورت فقط زندانى مى شوند و این همان تبعید است؛ ولى اگر هم راه ها را نا امن کرده اند و هم کسى را کشته اند؛ باید به قتل برسند، و اگر علاوه بر این دو مورد، اموال را نیزغارت کرده اند، باید دست و پاى آنان به صورت عکس قطع گردد و سپسبه دار آویخته شوند.

مرگ فتنه گران منافق
 
ابوالسمهرى و ابن ابى الزرقا داراى اندیشه هاى باطل بودند، ولى آن را آشکار نمى ساختند. آنها خود را به امام و یاران امام نزدیک کرده، از این موقعیت سوء استفاده مىکردند.
 
اسحاق انبارىمىگوید: روزى امام جواد(ع)به من فرمود: ابوالسمهرى و ابن ابىالزرقا گمان مىکنند مبلغ ما هستند، شاهد باشید من از آنان بیزارم؛ زیرا آنان فتنه گر و ملعونند.
 
اىاسحاق! مرا از شرآنان راحت کن. گفتم: فدایت شوم. آیا کشتن آنان جایز است؟ فرمود: آنان فتنه مىکنند و گناه آن را به من و دوستانم نسبت مىدهند. قتل آنان واجب است. اگر مىخواهى ازشرآنان خلاص شوى، آشکارا آنان را نکش؛ زیرا در این صورت باید پیش داوران ستم پیشه شاهد بیاورى و در نهایت تو را خواهند کشت.
 
من نمىخواهم به خاطر دو فاسد، مومنى از بین برود. این کار راپنهانى انجام بده. محمدبن عیسى مىگوید: بعد از این قضیه، دیدم اسحاق همیشه منتظر فرصتى است تا این دو را به سزاى اعمالشان برساند.
 
قاطعیت امام در طرد افراد ناصالح
 
یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا کشور را تهدید مىکند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض انحرافى، مادى یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته، بین آنان ومردم فاصله ایجاد مىکنند و معمولا راههاى ارتباطى آنان را با مردم قطع مىکنند.
 
اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه بسا زیانهاى جبران ناپذیرى به بار خواهد آمدکه جبران آن مشکل است.
در زمان امام جواد(ع)نیز این گونه افراد با سوء استفاده ازکمى سن امام، به خیال خود فکر مىکردند مىتوانند بر امور امام مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند.
 
امام این خطر رااحساس کرد و بىهیچ اغماضى آنان را طرد کرد. ابوالعمر، جعفر بنواقد و هاشم بن ابىهاشم در شمار این افراد جاى داشتند. امام درباره آنان فرمود: خداوند آنان را لعنت کند؛ زیرا به اسم ما ازمردم اخاذى مىکنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار دادهاند.

نهى از اظهار نظر در امور دینى
 
کسانى مىتوانند در امور دینى اظهار نظر کنند که در این کارخبره باشند. اگر سیره معصومان را ملاحظه کنیم، احادیث بسیارى در نهى از فتواى بدون علم و اظهار نظرهاى کم مایه در امور دینى مىیابیم.
 
بعد از شهادت امام رضا(ع)، وضعیت شیعیان مقدارى متزلزل گردید؛ به حدى که برخى از بزرگان مانند یونس بن عبدالرحمان نیز دچار لغزش شدند.
 
در تاریخ آمده است: عده اى ازبزرگان شیعه مانند ریان بن صلت، صفوان بن یحیى، یونس بنعبدالرحمان و دیگران در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغداد گردآمدند و در سوگ امام رضا(ع) به گریه و زارى پرداختند. یونس به آنان گفت: از گریه دست بردارید. براى امر امامت چاره اى بیندیشید و ببینید تا این کودک امام جواد(ع) بزرگ شود، چه کسى عهده دار امامت شیعه گردد و ما مسایل خود را از چه کسى بپرسیم.
 
در این هنگام، ریان بن صلت برخاست و گلوى یونس را فشرد و گفت: معلوم شد تو در عقیده ات در مورد امامت استوار نیستى؛ زیرا اگر امر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بین طفل یک روزه و پیرمرد صدساله نیست.
 
سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شیعه براى انجام مراسم حج و دیدار با امام جواد(ع) عازم مدینه شدند. آنها هنگام ورود به مدینه به خانه امام صادق(ع) که در آن هنگام خالى از سکنه بود، رفتند.
 
بعد از مدتى عموى امام جواد(ع)(عبدالله بن موسى)وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبدالله  پسر رسول خداست و هرکس پرسشى دارد، از او بپرسد. او مى خواست زمینه جانشینى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا(ع) فراهم سازد. چند نفر از حاضران مسایلى را پرسیدند، ولى عبدالله پاسخهاى نادرست داد.
شیعیان غمگین و ناراحت شدند و تصمیمگرفتند. مدینه را ترک کنند. در این هنگام، امام جواد(ع) واردشد، به پرسشهاى شیعیان پاسخ هاى درست و قانع کننده داد و خطاب به عمویش فرمود: عمو! از خدا بترس؛ چرا با این که در میان امت داناتر از تو وجود دارد، اظهار نظر مىکنى؟ در قیامت چه جوابى خواهى داشت؟

 شخص منحرف نباید امام جماعت شود
 
نماز جماعت یکى از میدان هاى بزرگ نمایش قدرت و اتحاد مسلمانان است که بر اقامه آن تاکید فراوان گردیده است. درنماز جماعت یکى از مسایل بسیار مهم، شرایط امام جماعت است. امام جماعت باید از نظر فکرى و عقیدتى سالم باشد.
 
امام جواد(ع) در این زمینه خطاب به شیعیان فرمود: به کسى که در موردخداوند قایل به تجسیم است و اعتقاداتش درست نیست، زکات ندهید و پشت سرش نماز نخوانید.
 
و نیز فرمود: پشت سر کسى که به دینش اطمینان ندارید و نیز درباره ولایت و دوستى او باما مشکوک هستید، نماز نخوانید. ونیز فرمود: به گروه واقفیه اقتدا نکنید.

تشکیلات امام(ع)در برابر خلیفه
 
على بن مهزیار، وکیل امام، مىگوید: در سال 220 از نظراقتصادى فشار زیادى به شیعیان وارد گردید و حکومت اموال بسیارىاز آنان را به عنوان مالیات مصادره کرد.
 
در آن سال، من نامه اى به امام نوشتم و این مشکلات را بیان کردم. امام درجواب فرمود: چون سلطان به شما ستم کرده است و شیعیان تحت فشار قرار دارند، امسال من خمس را فقط در طلا و نقره اى که سال بر آن گذشته است. واجب کردم.
 
دیگر وسایل زندگى مانند حیوانات، ظروف،سود سالیانه، باغ ها و کالاها خمس ندارد. این تخفیف از ناحیه من به شیعیان است تا فشار دستگاه حاکم آنان را مستاصل نکند.

افراط و تفریط، ممنوع
 
خطر انحراف فکرى همیشه جوامع را تهدید مىکند. گروهى در بارهمسایل اعتقادى راه افراط پیش مىگیرند و عدهاى راه تفریط.
 
پیامبر بزرگوار اسلام(ص)هنگام رحلت، میزان و ملاک عقیده صحیح را معرفى فرمود و کتاب و عترت را ملاک مصونیت از انحراف شمرد. متاسفانه در بین مسلمانان و شیعیان همیشه عده اى گرفتار افراط و دسته اى درگیر تفریط بودند.
 
محمدبن سنان از کسانى است که درمحبت اهلبیت: زیاده روى مى کرد. به همین جهت برخى از علماى رجال، او را به غلو متهم مىکنند.
 
او مىگوید: روزى خدمت امام جواد (ع) نشسته بودم و مسایلى ازجمله اختلافات شیعیان را مطرح مى کردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هرچیز نورمحمد (ص) و على (ع) و فاطمه (س) را خلق کرد؛ سپس اشیا و موجودات دیگر را آفریده، طاعت اهلبیت؛ را برآنان واجب کرد و امور آنها را دراختیار اهلبیت؛ قرار داد.
 
بنابراین، فقط اهلبیت؛ حق دارند چیزى را حلال و چیزى را حرام کنند و حلال و حرام آنان نیز به اراده خداوند و با اجازه او است.
 
اى محمد! دین همین است. کسانى که جلوتر بروند، انحراف و کج رفته اند و کسانى که عقب بمانند ، پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهلبیت است و تو نیز باید همین راه را طى کنى.
نظر شما
پربیننده ها